eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
69.3هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
5.3هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی هارون الرشید موقع خوردن طعام، به یاد بهلول افتاد. آشپز را صدا کرد و گفت: از این طعام، برای بهلول ببر تا او هم یک وعده غذای حسابی بخورد! آشپز از آن طعام مقداری برای بهلول برد. او را در خرابه ای یافت که تعدادی سگ نیز در آن بود. 👳 طعام را به او داد و گفت: خلیفه از خوراک امروز خود وعده ای برای تو فرستاده است. بهلول گفت: آن را جلوی سگ ها بینداز! آشپز با تعجب گقت: بهلول! چه می گویی؟! این غذای خلیفه، هارون الرشید است. بهلول گفت: ای مرد! آهسته حرف بزن! اگر این سگ ها متوجه شوند که غذای هارون الرشید است، از آن نخواهند خورد @Harf_Akhaar