از آدمهای حسود متنفر نباشید
دلیل حسادت آنها این است
که، فکر میکنند
شما از آنها بهتر هستید...
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌼 سکوت آدما رو جدی بگیرید...
دوستی که دیگه ازتون ناراحت نمیشه؛
آدمی که دیگه نگرانتون نمیشه؛
فرزندی که دیگه با خانواده حرف نمیزنه؛
اونا دارن شما رو ترک میکنن!!
@Harf_Akhaar
🌼 اگه یه آرایشگر موهاتون رو خراب کنه
دیگه امکان نداره پیشش برین
چطوری پس به کسی که زندگیتون رو خراب میکنه
هی شانس دوباره میدین ؟!
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن قدر عاشق خدا باش...🤍🌼
که غیر خدارو فراموش کنی...🤍🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکرگزار باش🌱
#دکتر_الهی_قمشه_ای
🤍🌼
@Harf_Akhaar
.
🌱آرامش خيال
و آسودگي خاطر
شرط دريافت و رسيدن است
و
شرط آرامش خيال
يقين است
يقين به
خدايي كه ما را عاشقانه دوست دارد
خدايي كه هر لحظه با همه قدرت و عشق خدايي اش در كنار ما
و يار و ياور ماست.🤍🌼
@Harf_Akhaar
🤍🌼🤍🌼
#حکایت_پندآموز
دزدی خانهی همسایهی ملانصرالدین را زد. از شبِ روز بعد، مردم از ترس، در محلهی ملّا، شبها در دکّان میخوابیدند و نصفشب بیدار شده و بیرون از خانه را نگاه میکردند. بعد از یک هفته مردم مطمئن شدند، دزد، غریبهای بود که از شهر دیگری آمده، اینک فرار کرده و دیگر در شهر نیست. پس راحت در خانهها خوابیدند.
ده روز بعد یکی از همسایگانِ ملا مرد. ملا نزدیک اذان صبح به کوچهها رفت و در خانه مردم را زد و به همه گفت در مسجد جمع شوند، «خبر مهمی دارم هر کس نیاید پشیمان میشود.»
مردم خوابآلود در مسجد شهر جمع شدند، ملّا گفت: «نمازتان را بخوانید تا من منبر بروم.» مردم نمازشان را خواندند و ملا منبر رفت. گفت: «واقعا متاسفم بر شما که دزدی در گوشهی این شهر مالی از یکی برد، همه شهر شبها بیخواب بودید که مبادا آن دزد، سراغ خانه و مغازه شما هم بیاید و اجناس شما را هم بدزدد.
امروز کسی از جمع ما رفت ولی ما شب را خوابیدیم و هرگز بیدار نماندیم تا عبادتی کنیم که فردا هم نوبت ماست. آن دزد مال همه شما رو نمیدزدید! ولی اجل جان همه ما را خواهد دزدید.»
@Harf_Akhaar
هرگز نگو دنیا به من پشت کرده،
شاید این تویی،
که برعکس نشسته ای…
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انصاف نیست؛
یک بار به دنیا آمدن
و هزاران بار قبل از مرگ
از دنیا رفتن ...
از ترس، از حرص
از بغض، از حسرت
از خشم، از عصبانیت
از نفرت، از پرخاش
از بد دلی، از دنیا رفتن ...
من معتقدم که
سوال اساسی این نیست که
آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد...
من معتقدم سوال اساسی اینه که
آیا قبل از مرگ تو زندگی کرده ای ...
دلی رو به دست اوردی
لبی را شاد کردی و به لبخند کشوندی ...؟!
@Harf_Akhaar
لباس راحتي آبيرنگ
مردي با همسرش در خانه تماس گرفت و گفت: عزيزم از من خواستهشده که با رئيس و چند تا از دوستانش براي ماهيگيري به کانادا برويم.
ما به مدت يک هفته آنجا خواهيم بود.
اين فرصت خوبي است تا ارتقاي شغلي که منتظرش بودم بگيرم.
بنابراين لطفاً لباسهاي کافي براي يک هفته برايم بردار و وسايل ماهيگيري مرا هم آماده کن، ما از اداره حرکت خواهيم کرد و من سر راه وسايلم را از خانه بر خواهم داشت، راستي اون لباسهاي راحتي ابريشمي آبيرنگم را هم بردار.
زن با خودش فکر کرد که اين مسئله يککمي غيرطبيعي است اما به خاطر اينکه نشان دهد همسر خوبي است دقيقاً کارهايي را که همسرش خواسته بود انجام داد.
هفته بعد مرد به خانه آمد.
يککمي خسته به نظر ميرسيد اما ظاهرش خوب و مرتب بود.
همسرش به او خوشآمد گفت و از او پرسيد: که آيا او ماهي گرفته است يا نه؟
مرد گفت: بله تعداد زيادي ماهي قزلآلا، چندتايي ماهي فلس آبي و چند تا هم ارهماهي گرفتيم؛ اما چرا اون لباس راحتيهايي که گفته بودم برايم نگذاشتي؟
اما جواب زن خيلي جالب بود.
زن جواب داد: لباسهاي راحتي رو توي جعبه وسايل ماهيگيريات گذاشته بودم.
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
@Harf_Akhaar
✨
«كلُّ شيءٍ في يَدِ اللهِ آمن»
همه چیـز در پناهِ خدا امن است..🤍🌼
#آیـــه🦋
@Harf_Akhaar
دنیا
در
گذر
زمان
✍هفتاد سال پیش همه اسب داشتند
اما آدم های پولدار ماشین داشتن
الان همه ماشین دارند اما پولدارها اسب دارند
سی سال پیش هر کی شهرنشین بود پولدار بود
سی سال پیش هر کی روستانشین بود، فقیر بود
اما الان آدم های پولدار باغ و باغچه می خرند و بهش می گویند ویلا
یک زمانی بود هر کس خونه اش رو لوله کشی گاز می کرد به همه فخر می فروخت .
الان هر کی میتونه یک چای ذغالی پیدا کنه بخوره زود عکسشو رو استوری می کند .
یک زمانی بود هرکس با لباس محلی در جامعه می گشت بهش می گفتیم اُمُل
الان اجاره یک شب همان لباس محلی چند میلیون است
یک زمانی بود اگر یک پدری برای دخترش تو باغ خودش عروسی می گرفت .
می گفتن با گدایی داره دخترش رو شوهر میده
اما الان لاکچری ترین عروسی ها تو باغچه ها برگزار میشود.
*دنیا به همین سرعت رنگ عوض میکنه . مواظب رنگهای دنیا باشیم👌
🤍🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بله غم هست، اما امید هم هست...
🤍🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه دعای قشنگی
خدایا سرنوشتمو اونقدر قشنگ بنویس
که مادرم از ته دل بخنده
@Harf_Akhaar
گاهی که دلت گرفت
برو یه گوشه سجده کن ؛
بعد به امام زمان بگو :
خودم و دلم و میسپارم به خودتـ🤍🌼
مواظبش باش .. (:
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#یامهدیادرکنی
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در سرزمین🤍
خاطره ها
آنان که خوبنـد🌼
همیشه سبزند
و آنان که محبتها🤍
و دوستیها را
برقلبشان برافراشتند🌼
همیشه به یاد می مانند🤍
سـلام صبحتان زیبـا روزتان نیکو🌼
@Harf_Akhaar
شیشه عطر بهار
لب دیوار شکست
و هوا پر شد از بوی خدا
و من اینگونه دعایت کردم
که خدا در همه جا
باز کنارت باشد..🌼
@Harf_Akhaar
❤️حکایت تجزیه و ترکیب
روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟
بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟
بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟….
بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه!
بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه!
سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!
مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست!
بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم!
بهلول گفت: این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!
انقدر قوی باش!
که رها کنی 🌱
و انقدر عاقل باش!
برای آنچه که لایقش هستی؛
صبر کنی 🤍🌼
@Harf_Akhaar
📝#حکایت
✍روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا
مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده
پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن میخورد
🔹پادشاه به او خندید و گفت
ای مردک مگر میشود در دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد
پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت.
وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد
پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد او را در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند
🔸روز بعد پادشاه سوار بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظرت تو چیست.
مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست ولی یه ایرادی نیز دارد پادشاه گفت چه ایرادی
فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه میپرد پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت
که اسب سریع خودش را درون آب انداخت
🔹پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد و روز بعد خواست تا او را بیاورند .
وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت میترسید با ترس گفت :
میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود.
🔸پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم
مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم چون من و شاه بی بهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد
🔹پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقیر گفت چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی؟
مرد فقیر گفت دُر را، از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم
🔸و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُلک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیش ها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش
می آید
🔹سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی؟
مرد فقیر گفت
موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی....!!
✍آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خون طرف باید باشد
اصالت به ریشه است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غصه و یأس با انسان تناسب نداره 💚
#استادالهیقمشهای
🤍🌼🤍🌼🤍🌼
سعی کن عهدی را که با خدا
در طوفان می بندی
در هوای صاف فراموش نکنی...🤍🌼
#حسبی_الله
@Harf_Akhaar