eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
77.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱بعضی ها طوری زندگی می کنن انگار تا ابد زنده اند و جاودانه اند. اونا عاشق آدما نمی شن، بلکه روی اونها سرمایه گذاری می کنن! 🤍🌼 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی جالبه 🏴🏴👌 دودوتا چهارتا نیس هرچی امام حسین بگه🌼💚💚💚💚💚💚💚💚🌼 @Harf_Akhaar
🌼:   ✍سالها پیش پسربچه‌ی فقیری از جلوی یه مغازه ی میوه فروشی رد میشد که بطور اتفاقی چشمش به میوه های داخل مغازه افتاد، صاحب مغازه که پسرک را تو اون حال دید دلش سوخت و رفت یه سیب از روی میوه ها برداشت و داد به پسربچه. 🌼پسربچه با ولع زیاد سیب را به دهانش برد و خواست یه گاز محکم به سیب بزند که یه فکری به ذهنش خطور کرد، اون با خودش گفت : بهتره این سیب را ببرم دم یه مغازه ی دیگه و با دو تا سیب کوچکتر عوض کنم و این کار را انجام داد و بعد یکی از سیبها را خورد و اون یکی را هم به یه نفر فروخت. 🌼و با پولش دوباره دوتا سیب خرید و این کار را اینقدر انجام داد تا اینکه تونست یه مقدار پول جمع کنه و بعدش با این پول ها دیگه برای خرید سیب سراغ میوه فروش نمیرفت و مستقیمأ از جایی که میوه فروش میوه تهیه میکرد میوه میخرید. چند سال گذشت و حالا دیگه اون پسرک بزرگتر شده بود و با این کارش موفق شده بود مغازه ای دست و پا کنه و کم کم با این مغازه اوضاع مالیش خوب شده بود. 🌼اون جوان دیگه به این پول ها راضی نمیشد و سعی کرد برای خودش یه کار دیگه ای دست و پا کنه و با همین هدف یه شرکت کوچیک تولید قطعات الکترونیک دست و پا کرد و چند نفر را هم سرکار گذاشت. چند سالی گذشت و اون شرکتش را گسترش داد و بجای چند نفر، چندین هزار نفر رو استخدام کرد و بجای تولید قطعات شروع به ساخت موبایل و لپ تاپ کرد. 🌼و موفق به تولید بزرگترین و با کیفیت ترین موبایل های دنیا شد، اون شخص کسی نبود بجز #"استیوجابز" مالک معتبرترین برند و دنیا "اپل" اون توی یه مصاحبه گفته علت اینکه شکل مارک جنس های من عکسه سیبه، به این دلیله که یادم نره کی بودم و هرگاه خواستم مغرور بشم گذشتم رو با دیدن این سیب به یاد بیارم... @Harf_Akhaar
🌱 و تو آهسته آهسته بلند میشوی، راه می‌افتی، میروی. و در این راه رفتن، دست و بالت بارها زخمی میشود، امّا آبدیده میشوی و می‌آموزی که از جاده‌های ناشناس نهراسی، از مقصد بی‌انتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی. تنها بروی و بروی و بروی🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱داستان طنز:))))) یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه ... ما 6 تا دختر مجرد بودیم كه تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاينكه هممون يه دور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود كدوم یكی ازما رو ميگرفت؟ وبا كی ازدواج ميكرد!؟همه خندیدیم بعد نیت كردم وصفحه فال مورد نظر رو بازكردم.. داشتم شعر رو میخوندم كه رسیدم به یه بیت خاص!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی كه میدیدم رو باور نمي كردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن اين بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پر كرشمه  و خوبان  ز شش  جهت چیزیم نیست ورنه خریدار  هر ششم!!" ودراون لحظه بود كه تصمیم گرفتم دیگه هیچ وقت باحافظ شوخي نكنم.! @Harf_Akhaar
وقتے حس ڪردی جایے اضافے هستے خودت برو! اجازه راهے ڪردنت رو به ڪسے نده...🌱 ‌‎‌‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌‌‍‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌‌‍‎‍‎‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌‌‍‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‎‌            ‌‌ ‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌ ‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎     ‌‌ ‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌ ‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎@Harf_Akhaar
برای🌱 قشنگ🤍 شــدن🌼 روزتون🌱 فــقط🤍 کافیه🌼 لبخند🌱 بزنید🤍 :)))))))))))))))) ‹‹‹دلتون خوش الهی››› ‌ 🌱 @Harf_Akhaar
شعر يک کودک سياه پوست: When I born, I black When I grow up, I black When I go in Sun, I black When I scared, I black When I sick, I black And when I die, I still black And you white fellow When you born, you pink When you grow up, you white When you go in sun, you red When you cold, you blue When you scared, you yellow When you sick, you green And when you die, you grey And you calling me colored وقتی به دنيا ميام، سياهم وقتی بزرگ ميشم، سياهم وقتی ميرم زير آفتاب، سياهم وقتی می ترسم، سياهم وقتی مريض ميشم، سياهم وقتی می ميرم، هنوزم سياهم و تو، آدم سفيد: وقتی به دنيا ميای، صورتی ای وقتی بزرگ می شی، سفيدی وقتی میری زير آفتاب، قرمزی وقتی سردت می شه، آبی ای وقتی می ترسی، زردی وقتی مريض می شی، سبزی و وقتی می ميری، خاکستری ای و تو به من میگی رنگين پوست... برای این شعر در سازمان ملل پنج دقیقه دست زدند.👏
‹‹🌱›› شغالی مرغ پيرزنی را دزديد پيرزن در عقب او نفرين کنان فرياد زد: «وای! مرغ دو منی (۶ کيلويی) مرا شغال برد.» شغال از اين مبالغه به شدت غضبناک شد و با نهايت تعجب و غضب به پيرزن دشنام داد. در اين ميان روباهي به شغال رسيد و گفت: «چرا اين قدر برافروخته ای؟» شغال جواب داد: ببين اين پيرزن چقدر دروغگو و بی انصاف است. مرغی را که يک چارک (۷۵۰  گرم) هم نمی شود، دو من می خواند ! روباه گفت: بده ببينم چقدر سنگين است؟» وقتي مرغ را گرفت، پا به فرار گذاشت و گفت: به پيرزن بگو مرغ را به پای من چهار من حساب کند!! •🤍🌼• @Harf_Akhaar
سه دسته از ادمها رو در زندگيت هرگز فراموش نكن... كساني كه در سختي ها ياريت كردند! كساني كه در سختي ها رهايت كردند! كساني كه در سختي ها گرفتارت كردند! «🤍🌼» @Harf_Akhaar
...🌱 پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد. پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت. پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟:||| «🌱» @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 هیچ بچه‌ای وجود نداره که توی همه‌ی زمینه ها بهترین باشه، اگه دیدی بچه‌ت توی ورزش موفقه توی ریاضی ضعیف، براش معلم ورزش بگیر چون استعداد اصلیش اونجاست.... می خوای بچه‌ت خوشحال باشه، گفتگو بلد باشه، عشق ورزی یادبگیره، نمی‌خواد بشینی نصیحتای حکیمانه بهش کنی، رفتارت با همسرت رو درست کن +اون خودش یاد می‌گیره اون بچه‌ای که بعضی وقتا میزنه زیر گریه و ناراحت میشه نگرانی نداره، باید نگران اون بچه‌ای شد که جرات گریه کردن رو ازش گرفتن... +خیلی عمیق بود یاد بگیرید بچه‌تون رو با بقیه بچه ها مقایسه نکنید مگر اینکه قصد نابود کردن عزت نفسش رو داشته باشید حتما برای بازی با بچه ها وقت بذار چون بازی برای اونها فقط سرگرمی نیست، تمرین ایجاد ارتباط و مهارت های اجتماعیه _بین بچه هاتون فرق نذارید، نگید‌ اونا متوجه نمیشن چون کاملا حسش می کنن و این تبدیل به خشم پنهانی نسبت به خواهر برادراشون میشه _و در نهایت برای ساختن و تربیت بچه ها قبل تر از اون باید خودتون رو بسازید 🤍🌼 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قاضی اصلی خداست...🌱 یکی هست که، دقیقه به دقیقه حواسش بهت هست...🤍🌼 ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎@Harf_Akhaar
🌱 مورد داشتيم طرف سوسيس کالباس نميخورده ميگفته گوشتش مطمئن نيست بعد راحت غيبت ميکرده و گوشت مرده ميخورده. استاد قرائتی میگفت: اگر يك نوار ده تومانى داشته باشى حاضر نيستى صداى گربه روى آن ضبط كنى، ولى حاضرى روى نوار مغزت هر چرت و پرتى را ضبط كنى! چرا شنيدن دروغ و تهمت و غيبت و ... برايت بى‏ اهميّت است؟! یکی نزد حکیمی آمد و گفت :خبرداری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده ؟؟؟ حکیم با تبسم گفت :او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید ... تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی؟؟؟ یادمان نرود هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنیها نباشیم... «🤍🌼» @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو مطمئن باش که خدا اگه بخوات ببرت بالا می‌برتت...🌱 ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎@Harf_Akhaar
🌱 🌱 يك نفر در زمستان وارد دهی شد و توی برف دنبال منزلی می گشت ولی غريب بود و مردم هم غريبه توی خانه‌هاشان راه نمیدادند همين‌جور كه توی كوچه‌‌های روستا می گشت ديد مردم به يك خانه زياد رفت و آمد می كنند . از کسی پرسيد ، اينجا چه خبره ؟ گفت زنی درد زايمان دارد و سه روزه پيچ و تاب ميخوره و تقلا ميكنه ولی نمیزاد . ما دنبال دعا نويس می گرديم از بخت بد دعانويس هم گير نمياريم . مرد تا اين حرف را شنيد گفت : بابا دعانويس را خدا براتون رسونده ، من بلدم، هزار جور دعا ميدونم فورا مرد مسافر را با عزت فراوان وارد كردند و خرش را به طويله بردند ، خودش را هم زير كرسی نشاندند ، بعد قلم و كاغذ آوردند تا دعا بنويسد . مرد روی کاغد چیزهایی نوشت و به آنها گفت : اين كاغذ را در آب بشوريد و آب آنرا بدهید زائو بخورد . از قضا تا آب دعا را به زائو دادند زائيد و بچه صحيح و سالم به دنيا آمد . از طرفی کلی پول و غذا به او دادند و بعد از چند روز که هوا خوب شد راهیش کردند . بعد از رفتنش یکی از دهاتی ها کاغذ دعا را که کناری گذاشته بودند برداشت و خواند دید نوشته : خودم بجا ، خرم بجا ، ميخوای بزا ، ميخوای نزا ...:)))))) @Harf_Akhaar
«🤍🌼» حقیقت این است که در این دنیا همیشه کسی هست که آرزویش است جایش را با شما عوض کند، بخواهد مثل شما نفس بکشد مثل شما راه برود شبیه شما باشد در جایی که شما زندگی می کنید زندگی کند. آیا اخیرا خداوند را به خاطر خانواده، دوستان، سلامتیتان و فرصت هایی که به شما داده است، شکر کرده اید؟ 🌱 @Harf_Akhaar
🤍🌼 پروفسور یحیی باقرزاده: وقتی دائم بگويى گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمیشوى، وقتی دائم بگويى وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمی كنی، وقتی دائم بگويى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیايد! وقتی صبحهااز خواب بیدار میشويم دوانتخاب داریم: برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم، یا بیدار شويم و رویاهايمان را دنبال كنیم. انتخاب با شماست! وقتی در خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند! وقتی ناراحتی جواب نده! وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر! زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست، امتحان ریشه هاست.🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 شخصی به قصد تحقیر کردن، "مورچه ای "را با انگشت فشار داد. مورچه خندید و گفت: ای انسان مغرور نباش! که تو در قبرت برای من وعده غذایی بیش نیستی. در اوج قدرت مرد باش!!!:))) 🤍🌼 @Harf_Akhaar ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎
شغل ها جیب شما را پر می کنند اما ماجراجویی ها و رخداد ها روح شما را🌼🤍 @Harf_Akhaar
🌱 مسافر خسته ... مسافری خسته كه از راهی دور می آمد ، به درختی رسید و تصمیم گرفت كه در سایه آن قدری اسـتراحت كند غافـل از این كه آن درخت جـادویی بود ، درختی كه می توانست آن چه كه بر دلش می گذرد برآورده سازد...! وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فكر كرد كه چه خوب می شد اگـر تخت خواب نـرمی در آن جا بود و او می تـوانست قـدری روی آن بیارامد. فـوراً تختی كه آرزویـش را كرده بود در كنـارش پدیـدار شـد !!! مسافر با خود گفت : چقدر گـرسـنه هستم. كاش غذای لذیـذی داشتم... ناگهان میـزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیـر در برابرش آشـكار شد. پس مـرد با خوشحالی خورد و نوشید... بعـد از سیر شدن ، كمی سـرش گیج رفت و پلـك هایش به خاطـر خستگی و غذایی كه خورده بود سنگین شدند. خودش را روی آن تخت رهـا كرد و در حالـی كه به اتفـاق های شـگفت انگیـز آن روز عجیب فكـر می كرد با خودش گفت : قدری می خوابم. ولی اگر یك ببر گرسنه از این جا بگـذرد چه؟ و ناگهان ببـری ظاهـر شـد و او را درید... هر یك از ما در درون خود درختی جادویی داریم كه منتظر سفارش هایی از جانب ماست. ولی باید حواسـمان باشد ، چون این درخت افكار منفی ، ترس ها ، و نگرانی ها را نیز تحقق می بخشد. بنابر این مراقب آن چه كه به آن می اندیشید باشید... مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از آنها غولی به وجود می آورند که نامش تقدیر است. @Harf_Akhaar
۲ چیز تو زندگیم خیلی خوب یاد گرفتم تو شادی با دعوت برم تو ناراحتی بی دعوت @Harf_Akhaar
🤍🌼 باد آمد!شاپرک های پریشان را گرفت روزگار از ما تمام مهربانان را گرفت آنچه می پنداشتم ،چیزی شبیه خاطره ست رخنه کرد در جان و از من شوقِ سامان را گرفت عشق هرجا رفت ،تنهایی سراغش رفته بود آتش شک آخرش دامان ایمان را گرفت در به در دنبال یک بیچاره می چرخید غم ؛ بر من بیچاره یک عمر نوک پیکان را گرفت برگ هنگام وداعش شاخه را محکم گرفت شاخه اما بی خبر دستان طوفان راگرفت باز او آمد کنارم در خیالاتم نشست باز ابری آسمان چشم گریان را گرفت اشتباه یا خوب این توصیف من از زندگی است ؛ درد سنگینی که عمری جان انسان را گرفت ‌ ‌ ‌ 🌱 @Harf_Akhaar
🤍🌼 چشمه باش!! استاد شاگردانش را به یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود .بعد از یک پیاده روی طولانی همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند . استاد به هریک از آنها لیوان آبی داد واز آنها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند .شاگردان هم همین کار را کردند ولی هیچ یک نتوانستند اب را بنوشند چون خیلی شور بود . بعد استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت واز آنها خواست از آب چشمه بنوشندو همه از آب گوارای چشمه نوشیدند . استاد پرسد :«ایا آب چشمه شور بود؟»وهمه گفتند:«نه ...آب بسیار خوش طعمی بود». استاد گفت :«رنج هایی که برای شما در این دنیا در نظر گرفته شده است نیز همین مشت نمک است نه بیشتر ونه کمتر ...این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنج ها را در خود حل کنید . پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنج ها فائق آیید». 🌱 @Harf_Akhaar