#پند
روزی یک ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﻟمی ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ
ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ:
ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﯿﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ :
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩاند
ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ.
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ:
ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ.
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ :
ﭼﺮﺍ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﻮ ﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ، ﯾﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؟
ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻗﯽﮔﺬﺍﺷﺖ.
ﺑﻌﺪﺍ ﻫﺮﺩﻭﯼ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ:
ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ
ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﮔﻔﺖ:
ﻫﻤﺎﻥ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﻮﺷﺶ ﺩﺍﺭﺩ.
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ:
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ می کنند.
(*این عالم امام موسی صدربود*)
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🌱یوزارسیف هم باشی،
اول باید اقتصاد مردم را سامان بدهی و کشور بحران زده ات را نجات بخشی
سپس مردم عاشقانه خدایت را می پرستند
@Harf_Akhaar
🌱به "یک روز" بعد از مردنم فکر می کنم؛
به آدم هایی که بیتابِ جای خالی من، گریه می کنند،
به خاطراتم که ناباورانه در ذهن عزیزانم، مرور خواهد شد
🌱به "یک سال" بعد از مردنم فکر می کنم؛
به آدم هایی که آخرین اشک هایشان را برای نبودنم می ریزند،
و آماده می شوند برای فراموش کردنم ، برای دلبستگی ها و دلخوشی های تازه!
🌱به "پنج سال" بعد از مردنم فکر می کنم؛
به آدم هایی که دیگر مرا یادشان رفته،
و به دنیایی که بدونِ وجود من هم پا برجاست!
🌱چه بیهوده زمانم برای دردهایی سپری شد که از من نبود،
برای دغدغه هایی که هیچ فایده ای برایم نداشت،
و افکار آزار دهنده ای، که فقط حواس مرا از زندگی ام پرت می کرد!
🌱چه رویاهایی که تا این لحظه در پستوی باورم سرکوب شد،
و چه کارهایی که باید می کردم اما نکردم !
🌱از همین ثانیه با خودم عهد می کنم برای آرزوهایم بجنگم.
برای بهتر شدن،
برای مفید بودن،
برای تمام اتفاقاتی که حال خودم و حال جهان را خوب می کند
🌱دیگر ثانیه ای را هدر نخواهم داد !
وقتی می دانم که قرار است یکی از همین روزها؛
بی صدا بمیرم و بی رحمانه، لابلای چرخ دنده های زمان، فراموش شوم !
‹🤍🌼›
#نرگس_صرافيان_طوفان
@Harf_Akhaar
ﺗﻮﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ ومحبت کن،
ﺑﮕﺬﺍﺭﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳـﺖ ...
ﻓﺮﺍﻣﻮشکاﺭ ﺍﺳـت ...
ﺍﻣﺎﺗﻮﺗﻐـﯿﯿﺮنکن!
ﺗﻮﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﻭﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ،
ﺁﺩﻣﯿﺖ ﻫﻨﻮﺯ نفس می کشد ...🤍🌼
@Harf_Akhaar
‹🤍🌼›
ﺑﺎ "ﺯباﻥ"
ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ
ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ
ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ
ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ
ﻣﯿﺸود "ﺩﻝ "ﺷﮑﺴﺖ
ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ
ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ
ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ
ﻣﯿﺸود "جدایی " انداخت
میشود آتش زد
با "زبان" میشود آتش را خاموش کرد
لحظه ای که شروع میکنیم به حرف زدن حواسمان به زبانمان باشد...!
@Harf_Akhaar
18.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی معرفت مباش که با من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کند ...🌱
#دکتر_الهی_قمشه_ای
@Harf_Akhaar
من اگه برای کسی کاری هم کردم ، از ته دلم بوده و برای خودش و حال خوبش بوده
من هیچوقت به این نگاه نکردم که ، کی چقدر برام منفعت داره یا چقدر میصرفه یا چقدر میتونم ازش امتیاز بگیرم
تو دوره ای که همه به چشم فرصت به هم نگاه میکنن من دلی رفتار کردم و کمم اذیت نشدم
ولی من همینم ، با همین قلب با همین ذات
این بمونه به یادگار برای اون دوستانی که دائم دارن تو رفاقتاشون برای رفیقشون چرتکه میندازن.
روز و روزگارتون خوش رفقا ... 🌱
@Harf_Akhaar
معجزه ها وقتى شروع به اتفاق افتادن ميكنن كه به همون اندازه اى كه به ترس هات بها و انرژى ميدى ، به روياهات هم انرژى بدى .
‹‹🌱››
@Harf_Akhaar
🌱
بعضی وقتا دلم میگیره میگم خدایا صدامو نمیشنوی در صورتی که قبل اینکه من چیزی بگم خودش میدونه تو دل من چه خبره :
قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ ۗ
بگو: هر چه در دل داريد، چه پنهانش كنيد و چه آشكارش سازيد، خدا به آن آگاه است.
‹‹🌱››
@Harf_Akhaar
16.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱
یا گمان کردی که تو نان میخوری
زهر مارو کاهش جان میخوری...
#دکتر_الهی_قمشه_ای
@Harf_Akhaar
🌱
#داستانک
#دهن_بینی
مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.
چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.
او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.
خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.
کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.
وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد ... به کمک او پرداخت.
سپس کم کم وضع عوض شد.
پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود بیاد.
باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.
پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.
بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.
فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت.
او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.
کسادی عمومی شروع شده است.
آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمی تنها زمانی دچار کمبود میشود...
که تماس خود را با خدا از دست بدهد...
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar