بزرگی میگفت؛
زنده بودن حرکتی است افقی، از گهواره تا گور.
اما زندگی کردن حرکتی است عمودی، از فرش تا عرش.
زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست ...
ماموریت ما در زندگی " بی مشکل زیستن " نیست،
" با انگیزه زیستن " است ...
" سلطان دلها " باش، اما دل نشکن ...
پله بساز، اما از کسی بالا نرو ...
دورت را شلوغ کن، اما در شلوغی ها خودت را گم نکن ...
" طلا " باش، اما خاکی
@Harf_Akhaar
📚#داستان کوتاه
پسربچه اي "پرنده زيبايي" داشت.
او به آن پرنده بسيار" دلبسته" بود.
حتي شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش مي گذاشت و مي خوابيد.
اطرافيانش كه از اين همه "عشق و وابستگي" او به پرنده باخبر شدند، از پسرك حسابي كار مي كشيدند.
هر وقت پسرك از كار خسته مي شد و نميخواست كاري را انجام دهد، او را "تهديد" مي كردند كه الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرك با "التماس" مي گفت:
"نه، كاري به پرنده ام نداشته باشيد، هر كاري گفتيد انجام مي دهم."
تا اينكه يك روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از "چشمه" آب بياورد و او با سختي و كسالت گفت:
خسته ام و خوابم مياد.
برادرش گفت:
"الان پرنده ات را از قفس رها مي كنم...!!
پسرك "آرام و محكم"گفت:
خودم ديشب "آزادش كردم" رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم كه؛
"با آزادي او خودم هم آزاد شدم."
اين "حكايت" همه ما است.
تنها فرق ما، در "نوع پرنده اي" است كه به آن دلبسته ايم.
👈 پرنده بسياري پولشان، بعضي قدرتشان، برخي موقعيتشان، پاره اي زيبايي و جمالشان، عده اي مدرك و عنوان آكادميك و خلاصه شيطان و نفس... هر كسي را به چيزي بسته اند و "ترس از رها شدن" از آن، سبب شده تا "ديگران" و گاهي "نفس خودمان" از ما "بيگاري كشيده" و ما را رها نكنند.
@Harf_Akhaar
مرد جوان فقیر و گرسنه ای دلتنگ و افسرده روی پلی نشسته بود و گروهی از ماهیگیران را تماشا می کرد، در حالیکه به سبد پر از ماهی کنار آنها چشم دوخته بود.
با خود گفت: کاش من هم
یک عالمه از این ماهی ها داشتم.
آن وقت آن ها را می فروختم
و لباس و غذا می خریدم.
یکی از ماهیگیران پاسخ داد:
اگر لطفی به من بکنی هر قدر
ماهی بخواهی به تو می دهم.
این قلاب را نگه دار تا من به
شهر بروم و به کارم برسم.
مرد جوان با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت.
در حالیکه قلاب مرد را نگه داشته بود
ماهی ها مرتب طعمه را گاز می زدند
و یکی پس از دیگری به دام می افتادند.
طولی نکشید که مرد از این
کار خوشش آمد و خندان شد.
مرد مسن تر وقتی برگشت، گفت: همه ی ماهی ها را بردار و برو اما می خواهم نصیحتی به تو بکنم. دفعه بعد که محتاج بودی وقت خود را با خیالبافی تلف نکن. قلاب خودت را بنداز تا زندگی ات تغییر کند، زیرا هرگز آرزوی ماهی داشتن تور ما را پر از ماهی نمی خواهد.
شما صد درصد پرتابهایی که
انجام نمیدهید را از دست خواهید داد!
#مایکل_جردن
@Harf_Akhaar
همیشه یادت باشه
انسان های زیادی
هستندکه،،،
آرزویشان اینه
که جای تو باشن و
شرایط زندگی وموقعیت
توراداشته باشند
پس همین لحظه
بابت هر چه که هستی
خدا را شکر کن ...
@Harf_Akhaar
خوشبخت ترین
مخلوق خواهی بود
اگر امروزت را
آنچنان زندگی کنی
که گویی نه فردایی
وجود دارد برای دلهره و نه گذشته ای برای حسرت...
@Harf_Akhaar
🥷حکایت دزد و دهل🥁
دزدی در نیمه شب، پای دیواری را با كلنگ می كَنَد. تا سوراخ كُنَد و وارد خانه شود.
مردی او را دید و پرسید: ای مرد تو كیستی؟ دزد گفت من دهل زن هستم.
مرد پرسید: چه كار می كنی در این نیمه شب؟ دزد گفت: دهل می زنم.
مرد پرسید: پس كو صدای دهل؟
دزد گفت: فردا صدای آن را می شنوی.
و این حکایت چه قدر شبیه به حال و روز ماست. هر روز که بر می خیزیم و صدای دهل جدیدی را میشنویم اما شکایتی هم نداریم. شاید ما صاحب این خانه نیستیم...
@Harf_Akhaar
🔅#عزرائیل و باغبان
باغبان جوانی به شاهزاده اش گفت:" به دادم برسید حضرت والا! امروز صبح عزرائیل را توی باغ دیدم که نگاه تهدید آمیزی به من انداخت. دلم می خواهد امشب معجزه ای بشود و بتوانم از این جا دور شوم و به اصفهان بروم."
شاهزاده راهوارترین اسب خود را در اختیار او گذاشت.
عصر آن روز شاهزاده در باغ قدم می زد که با مرگ رو به رو شد و از او پرسید: چرا امروز صبح به باغبان من چپ چپ نگاه کردی و او را ترساندی؟
مرگ جواب داد: نگاه تهدید آمیز نکردم. تعجب کرده بودم. آخر خیلی از اصفهان فاصله داشت و من می دانستم که قرار است امشب، در اصفهان جانش را بگیرم...!
@Harf_Akhaar
اگر به این می اندیشی که
دیگران چگونه به تو می اندیشند،
یا از دیگران می ترسی
یا خودت را باور نداری...!
محمود دولت آبادی
@Harf_Akhaar
پنج راز موفقیت از نگاه استیو جابز
۱_ متفاوت باشید و متفاوت فکر کنید:
بهتر است یک دزد دریایی خوب باشید تا یک ملوان بد!!
۲_ به کاری مشغول شوید که واقعا دوست دارید:
تنها راه انجام یک کار بزرگ دوست داشتن آن کار است.
۳_ همواره به دنبال آموختن نکات جدید باشید:
به اعتقاد استیو جابز همواره چیزهای جدیدی برای آموختن در جهان وجود دارد.
۴_ تلاش کنید که در هر کاری اولین و پیشرو باشید.
۵_ نقاط ضعف و قدرتتان را تحلیل کنید:
همیشه قبل از هر کار بزرگی خودتان را به خوبی بشناسید.
استیو جابز، کارآفرین، مخترع، بنیانگذار و مدیر ارشد اجرایی شرکت رایانهای اپل و یکی از چهرههای پیشرو در صنعت رایانه بود.
@Harf_Akhaar
📕#حکایت_بهلول_دانا
آورده اند که آشپز دربار حاکم را به جرم
دزدیدن چند عدد تخممرغ، در میدان
شهر فلک همی نموده بودند و در محضر
حاکم آنچنان بر کف پای او ترکه فرود
می آوردند که از فغانش دل هر رهگذری
به شفقت می فشرد.
بهلول چون چنین بدید فریاد زد: ای
حاکم، این بخت برگشته را به تعداد
تخممرغی که دزدیده مُتنبه کنید و نه بیشتر
که نه خدای را خوش آید و نه خلقِ او را.
حاکم پاسخ بداد؛ بهلول! مگر نشنیدهای
که تخممرغ دزد، روزی شتر دزد میشود؟!
بیشتر میزنیم که کارش بدآنجا نرسد.
بهلول نیشخندی بزد و گفت؛
این تخممرغ دزد بیچاره را توان و
امکان دزدی شتر نیست، مگر اینکه
در بساط شما پُست بالاتری بگیرد!
@Harf_Akhaar
از قديسى پرسيدند :
خشم چيست ؟!
او پاسخ زيبايى داد : خشم مجازاتى ست كه
ما به خودمان ميدهيم
به خاطر اشتباه يک نفر ديگر!
@Harf_Akhaar
📚#حکایت_پندآموز
پیرمردی فقیر، همسرش از او خواست شانهای برایش بخرد تا موهایش را سر و سامانی بدهد.
پیرمرد با شرمندگی گفت:
نمی توانم بخرم،
حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست بند جدیدی بخرم.
پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد.
پیرمرد فردای آن روز ساعتش را فروخت و شانهای برای همسرش خرید.
وقتی به خانه بازگشت، با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده
و بند ساعت نو برای او گرفته است.
اشک ریزان همدیگر را نگاه می کردند. اشک هایشان برای این نبود که کارشان هدر رفته بود، بلکه برای این بود که همدیگر را به یک اندازه دوست داشتند
و هر کدام بدنبال خشنودی دیگری بود.
به یاد داشته باشیم عشق و محبت به حرف نیست، باید به آن عمل کرد.
عمل است که شدت عشق را به تصویر میکشد.
👤مائده های زمینی | آندره ژید
@Harf_Akhaar