#حـــکــــایــــتـــــ🌱
ارباب لقمان به او دستور داد که در زمینش، برای او کنجد بکارد.
ولی او جُو کاشت. وقتِ درو، ارباب گفت: چرا جُو کاشتی؟
لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو، کنجد برویاند.
اربابش گفت: مگر این ممکن است؟ لقمان گفت:
تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می کنی، درحالی که از او امید بهشت داری؛
لذا گفتم شاید آن هم بشود. آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت.
دقت کنیم که در زندگی چه می کاریم،
" هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم"
🤍🌼
@Harf_Akhaar
اشتباه نکنید...
بعضی از آدمها به شما وفادار نیستند
در واقع درگیر نیازشان به شما شده اند
روزی که دیگر احساس نیاز به شما
نداشته باشند ...
وفاداریشان هم از بین میرود ...
@Harf_Akhaar
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنهاکسی که دلت را نخواهدشکست...
🤍🌼
@Harf_Akhaar
کسی که تنها به عقلش اعتماد کند،
گمراه میشود
کسی که تنها به مالش اعتماد کند،
کم می آورد
کسی که تنها به منصبش اعتماد کند،
خوار میشود
کسیکه تنها به مردم اعتماد کند،
خسته می شود
امّا کسی که تنها بر خدا اعتماد کند
نه گمراه میشود
نه کم می آورد
نه خوار میشود و نه خسته ميشود
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا چهارتا ازت میگیره؛
یه دونه بهت میده اندازه چهل تا...
دودوتای خدا چهارتا نمیشه!!
بهش اعتماد کن...🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱زلال باش...
پرندگان به برکه های آروم پناه میبرن
و انسانا به دلای پاک
چون دلای پاک مثل برکه های آروم ان
و دیگران بدون هیچ وحشتی به اونا اعتماد میکنن
پس خوش بحال کسایی که مایه آرامش دیگران...
🤍🌼
@Harf_Akhaar
#حکایت🌼
حکایتی از گلستان سعدی....
دو درویش ملازم صحبت با یکدیگر سفر کردند یکی ضعیف بود که هر بدو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار غذا میخورد!
اتفاقا به شهری رفتند و به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند ، هر دو را به زندانی بردند و در به گل بر آوردند بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند و در را باز کردند!
قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده...
مردم در عجب ماندند، حکیمی گفت خلاف این عجب بود آن یکی بسیار پر خور بوده است طاقت بینوایی نیاورد به سختی هلاک شد و این یکی دگر خویشتن دار بوده است لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چون سختی پیشش آید سهل گیرد
وگر تن پرورست اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد...
@Harf_Akhaar
🌱نگرانی مانند صندلی گهواره ای است...
كه شما را تكان می دهد،
ولی با این همه جنبش،
شما را به جایی نمی برد...🤍🌼
@Harf_Akhaar
#حکایت🌼
بزرگمهر و پادشاه
بزرگمهر وزیر دانای انوشیروان هر صبح زود خدمت انوشیروان میرفت و
پس از ادای احترام رو در روی انوشیروان میگفت:
سحر خیز باش تا کامروا گردی.
شبی انوشیروان به سرداران نظامیاش دستور داد تا
نیمه شب بیدار شوند و
سر راه بزرگمهر منتظر بمانند.
چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید،
لباسهایش از تنش در بیاورند و
از هر طرف به او حمله کنند تا
راه فراری برای او باقی نماند.
روز بعد خواسته انوشیروان اتفاق افتاد. بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد.
چون صلاح ندید برهنه به درگاه انوشیروان برود،
به خانه بازگشت و
دوباره لباس پوشید.
آن روز دیرتر به خدمت پادشاه رسید.
پادشاه خندید و گفت:
مگر هر روز نمیگفتی سحر خیز باش تا کامروا باشی؟
بزرگمهر گفت:
دزدان امروز کامروا شدند، زیرا
آنها زودتر از من بیدار شده بودند.
اگر من زودتر از آنها بیدار میشدم و
به درگاه پادشاه میآمدم،
من کامرواتر بودم.
@Harf_Akhaar
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تکرار کن🌱
حالم عالیه🤍🌼
@Harf_Akhaar
#حکایت🌼
سلطان محمود را در حالت گرسنگی
بادنجان بورانی آوردند.
خوشش آمد.
گفت: بادنجان طعامی است خوش.
ندیمی در مدح بادنجان فصلی پرداخت.
چون سیر شد،
گفت: بادنجان سخت مضر است.
ندیم باز در مضرت بادنجان مبالغتی تمام کرد.
سلطان گفت:
ای مردک نه آن زمان که مدحش میگفتی نه حال که مضرتش باز میگویی؟!
مرد گفت:
من ندیم توام نه ندیم بادنجان.
مرا چیزی باید گفت که تو را خوش آید نه بادنجان را.
🆔 @Sokhanan_Nab
14.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه کاری کنیم زندگی خوش بگذره🤍🌼
@Harf_Akhaar