دو چیز شما را تعریف میکند :🌱
صبرتان وقتی که هیچ چیز ندارید...🤍
و رفتارتان هنگامی که همه چیز دارید...🌼
@Harf_Akhaar
۲ شهریور ۱۴۰۳
حکایات سعدی به قلم "ســاده و روان"
باب اول : در سیرت پادشاهان
<🌱>
يكى از پادشاهان به بيمارى هولناكى كه نام نبردن آن بيمارى بهتر از نام بردنش است ، گرفتار گرديد. گروه حكيمان و پزشكان يونان به اتفاق گفتند: چنين بيمارى، دوا و درمانى ندارد مگر اينكه زهره (كيسه صفرا) يك انسان را با صفاتی که حکیمان میگویند بياورند و آن پادشاه بخورد تا درمان يابد. پادشاه به مامورانش فرمان داد تا به جستجوى مردى كه داراى آن اوصاف و نشانه ها باشد، بپردازند و او را نزدش بياورند. ماموران به جستجو پرداختند، تا اينكه پسرى نوجوان را با همان مشخصات و نشانه ها كه حكيمان گفته بودند، يافتند و نزد شاه آوردند. شاه پدر و مادر آن نوجوان را طلبيد و ماجرا را به آنها گفت و انعام و پول زيادى به آنها داد و آنها به كشته شدن پسرشان راضى شدند. قاضى وقت نيز فتوا داد كه: ريختن خون يک نفر از ملت به خاطر حفظ سلامتى شاه جايز است.
جلاد آماده شد كه آن نوجوان را بكشد و زهره او را براى درمان شاه، از بدنش درآورد. آن نوجوان در اين حالت، لبخندى زد و سر به سوى آسمان بلند نمود. شاه از او پرسيد: در اين زمان که مرگت نزدیک است، چرا می خندی؟ نوجوان جواب داد: در چنين وقتى پدر و مادر، ناز فرزند را مى گيرند و به حمايت از فرزند بر مى خيزند و نزد قاضى رفته و از او براى نجات فرزند استمداد مى كنند و از پيشگاه شاه دادخواهى مى نمايند، ولى اكنون در مورد من، پدر و مادر به خاطر ثروت ناچيز دنيا، به كشته شدنم رضايت داده اند و قاضى به كشتنم فتوا داده و شاه مصلحت خود را بر هلاكت من مقدم مى دارد. كسى را جز خدا نداشتم كه به من پناه دهد، از اين رو به او پناهنده شدم :
پيش كه برآورم ز دستت فرياد؟
هم پيش تو از دست تو گر خواهم داد
سخنان نوجوان ، پادشاه را منقلب كرد و دلش به حال نوجوان سوخت و اشكش جارى شد و گفت : هلاكت من از ريختن خون بى گناهى مقدمتر و بهتر است. سر و چشم نوجوان را بوسيد و او را در آغوش گرفت و به او نعمتی بخشيد و سپس آزادش كرد.
همچنان در فكر آن بيتم كه گفت:
«پيل بانى بر لب درياى نيل
زير پايت گر بدانى حال مور
همچو حال تو است زير پاى پيل»
«🤍🌼»
@Harf_Akhaar
۲ شهریور ۱۴۰۳
نعنا را هر چقدر که بچینی، کم که نمیشود هیچ، زیاد هم میشود
بخشش، مثل نعنا چیدن است؛ نترس خدا جایش را ده برابر پر میکند...🌱
قانون خلاء میگه تو حفره خودت رو ایجاد کن، کائنات پُر میکنه.🤍🌼
@Harf_Akhaar
۲ شهریور ۱۴۰۳
#داستان_آموزنده
جوجه تیغی ها چجوری در عصر یخبندان زنده مانند؟
🌱در ﻋﺼﺮ ﯾﺨﺒﻨﺪﺍﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﯾﺦ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻧﺪ.
ﺧﺎﺭﭘﺸﺘﻬﺎ ﻭﺧﺎﻣﺖ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ
ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ :
ﺩﻭﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﻨﺪ.
🌱ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﺮﻣﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ. ﻭﻟﯽ
ﺧﺎﺭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺯﺧﻤﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﻮﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ ﻣﯽ ﻣﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﺮﮔﺰﯾﻨﻨﺪ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﻫﺎﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻨﺪ، ﯾﺎ ﻧﺴﻠﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﻮﺩ .
ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﺩﻫﻢ ﺁﯾﻨﺪ.
🌱ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ ﮐﻪ
ﺑﺎ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺰﯾﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺳﺖ .
ﻭ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ...
🌱ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺑﯽ ﻋﯿﺐ ﻭ ﻧﻘﺺ ﺭﺍ ﮔﺮﺩ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﻓﺮﺩ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﺩ ﺑﺎ ﻣﻌﺎﯾﺐ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻧﻤﺎﯾﺪ.
«🤍🌼»
@Harf_Akhaar
۲ شهریور ۱۴۰۳
کسی تا حالا شعورو با خودش
به گور نبرده ...
ازش استفاده کنید ...!!
«🌱»
@Harf_Akhaar
۲ شهریور ۱۴۰۳
حتی اگر برای مردم دراز بکشید
تا از رویتان رد شوند،
بسیاری از آنها شاکی خواهند بود
که به اندازهی کافی صاف نیستید!🤍🌼
@Harf_Akhaar
۲ شهریور ۱۴۰۳
براي حذف آدم های سمی از زندگيتان هيچ گاه احساس گناه و خجالت و پشيمانی نكنيد...
فرقي نميكند، از بستگانتان باشد يا عشقتان يا يک آشنای تازه...
مجبور نيستيد برای كسي كه باعث رنج و احساس حقارت در شما مي شود جايی باز كنيد...
جدايی ها تلخند و آزار دهنده!
اما از دست دادن كسی كه قدر شما را نمیداند و به شما احترام نميگذارد
در حقيقت منفعت است نه خسارت...
هرگز سعی نكنيد كسی را متوجه ارزشتان كنيد...
اگر فردی قدر شما را نميداند اين يعنی لياقت شما را ندارد...
@Harf_Akhaar
۲ شهریور ۱۴۰۳
#ضرب_المثل
«🤍🌼»
#اگر_این_گوشت_است_پس_گربه_کو
مردی زن فریبكار و حیله گری داشت. مرد هرچه می خرید و به خانه می آورد، زن آن را می خورد یا خراب می كرد. مرد كاری نمی توانست بكند. روزی مهمان داشتند مرد دو كیلو گوشت خرید و به خانه آورد. زن پنهانی گوشت ها را كباب كرد و با دوستان خود خورد. مهمانان آمدند. مرد به زن گفت: گوشت ها را كباب كن و برای مهمانمان بیاور. زن گفت: گربه خورد، گوشتی نیست. برو دوباره بخر. مهمان فکری کرد و گفت برو ترازو را بیاور تا گربه را وزن كنم و ببینم وزنش چقدر است. گربه را كشید، دو كیلو بود. مرد به زن گفت: خانم محترم! گوشت ها دو كیلو بود گربه هم دو كیلو است. اگر این گربه است پس گوشت ها كو؟ اگر این گوشت است پس گربه كجاست؟
این مثل درباره افرادی به كار میرود كه دروغهای بزرگ و باور نكردنی میگویند .
🌱🌱🌱
@Harf_Akhaar
۲ شهریور ۱۴۰۳
🌱
میگویند:
حرف ها هم پا دارند
پاهاي بزرگي كه گاهي
روي دلی ميگذارند
و جایشان براي هميشـه
مي مانند.
مراقب حرفهایمان باشیم
دل که رنجید از کسی
خرسند کردن مشکل است...🤍🌼
@Harf_Akhaar
۲ شهریور ۱۴۰۳
همیشه فکر کن،
توی دنیای شیشه ای زندگی میکنی...
پس
بطرف کسی سنگ پرتاب نکن،
چون اولین چیزی که می شکنه...
دنیای خودته...:)))🌱
@Harf_Akhaar
۲ شهریور ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱آرامش
🌼سهم دل هایی ست
🌱که نگاهشان به نگاه خداست
🌼شبتون معطـر
🌱به بوی مهربانی
🌼دلتون شـاد شـاد
🌱دقیقه های عمرتون
🌼بی نظیـر
🌱و لحظاتتون شیـرین
🌼شبتون دلنشین یاران همیشه همراه
@Harf_Akhaar
۲ شهریور ۱۴۰۳
صبحها باید صندوقچه امید را باز کرد
و یک گوشه آرام نشست
و پازلِ خوشبختی را کامل کرد
صبح یعنی آغاز و
آغاز یعنی لبخندهایی که
از ته دل باشد...🤍🌼
#صبح_بخیر🌱🌱🌱
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر روزایی...:))))🌱
که گل یاست بودم...:))))🤍🌼
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
پندانه...🤍🌼
🌱مواظب باشیم با حرفامون دلی رو نشکنیم
🌱شخصی ﺑﺎ یک ﺟﻤﻠﻪ همسرش را ﺭﻧﺠﺎند و سپس ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪ.
🌱اﺯ ﺭاﻩﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮای بهدستﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻝ همسرش ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ. اﺯﺟﻤﻠﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺩاﻧﺎی ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ.
🌱ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ:
برای ﺟﺒﺮاﻥ ﺳﺨﻨﺖ ﺩﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺠﺎﻡ دهی؛ ﺟﻮاﻥ ﺑﺎﺷﻮﻕ ﺩﺭﺧﻮاﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺭاﻩﺣﻞ ﺭا ﺑﺮاﻳﺶ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﺪ.
🌱ﭘﻴﺮ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪ ﮔﻔﺖ:
اﻣﺸﺐ ﺑﺎلشتی اﺯ ﭘﺮ ﺑﺮﺩاﺷﺘﻪ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺁﻥ ﺭا ﺳﻮﺭاﺥ ﻛﻦ، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪﻫﺎ ﻭ ﻣﺤﻼﺕ ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪای ﻳک ﭘﺮ ﺑﮕﺬاﺭ ﺗﺎ ﭘﺮﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ. ﻫﺮﻭﻗﺖ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭا ﻛﺮﺩی ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﻴﺎ ﺗﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﮕﻮﻳﻢ.
🌱ﺟﻮاﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭا ﺑﻪ آن کار ﻃﺎﻗﺖﻓﺮﺳﺎ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﺪ. اﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺶ اﺯ ﺳﺮﻣﺎی ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻳﺦ ﺯﺩﻩ ﺑﻮد تا بالاخره کار تمام شد.
🌱ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﻨﻮﺩی ﮔﻔﺖ:
ﻣﺮﺣﻠﻪ اﻭﻝ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺣﺎﻻ ﭼﻪ ﻛﻨﻢ؟
🌱ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ:
ﺣﺎﻻ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺟﻤﻊ ﻛﻦ ﺗﺎ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ اﻭﻟﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ.
🌱اﻭ ﺑﺎ ﺳﺮاسیمگی ﮔﻔﺖ:
اﻳﻦ ﻏﻴﺮممکن اﺳﺖ، ﺑﺴﻴﺎﺭی اﺯ ﭘﺮﻫﺎ ﺭا ﺑﺎﺩ ﭘﺮاﻛﻨﺪﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﻛﻨﻢ ﺑﺎﻟﺶ ﻣﺜﻞ اﻭﻟﺶ نمیشود!
🌱ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ:
ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ! ﻛﻠﻤﺎتی ﻛﻪ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ میکنی ﻣﺜﻞ ﭘﺮﻫﺎیی ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺑﺎﺩ اﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﮔﺸﺖ. ﺩﺭ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻠﻤﺎﺕ، بهخصوص در ﺑﺮاﺑﺮ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩاﺭی، دقت کن!
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر از من بپرسی که چگونه ام...🌱
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
‹خودمانی›
زندگیتون رو سخت نگیرید!🌱
درگیر تجملات عذاب آوری که همه انرژی و دردآمد شما رو محاصره میکند نشوید. كتابی خوندم به نام قانون 70 %
70 درصد برنامه های آخرین مدل گوشی ها، بدون استفاده می ماند!
به 70 درصد سرعت یک ماشین گران قیمت و آخرین سیستم نیاز نیست!
70 درصد فضاهای یک ویلای لوکس، بدون استفاده می ماند!
70 درصد یک قفسه پر لباس، به ندرت پوشیده می شود!
از 70 درصد استعدادهایمان استفاده نمیشود!
70 درصد از محبت و عشقمان را ابراز نميكنيم!
70 درصد از کل درآمد طول عمرمان، برای دیگران باقی می ماند!
روزهایمان می گذرد و پول هایمان
در بانک ها و عشقمان در سينه می ماند...
وقتی که زنده ایم فکر می کنیم
پول کافی برای خرج کردن نداریم،
اما وقتی که می میریم
هنوز پول بسیار زیادی می ماند
که هنوز خرج نشده اند...
🤍🌼
و چقدر 70 درصد دیگه!!!!
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
🌱 هیچ ثروتی بالا تر از حال خوب نیست ،الهی حال دلتون همیشه خوب خوب باشه 🤍🌼
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
🌱تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر شام رفتند. تا بار بخرند و به شهر خود برگردند. مرد ثروتمند برای غلام خود در راه که به کارونسرایی میرفتند، مبلغ کمی پول میداد تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کارونسرا رفته و بهترین غذاها را سرو میکرد.
غلام جز نان و ماست و یا پنیر، چیزی نمیتوانست در راه بخرد و بخورد.
چون به شهر شام رسیدند، بار حاضر نبود. پس تاجر و غلاماش به کارونسرا رفتند تا استراحت کنند.
غلام فرصتی یافت در کارونسرا کارگری کند و ده سکه طلا مزد گرفت.
بار تاجر از راه رسید و بار را بستند و به قونیه برگشتند.
در مسیر راه، راهزنان بار تاجر را به یغما بردند و هر چه در جیب تاجر بود از او گرفتند اما گمان نمیکردند، غلام سکهای داشته باشد، پس او را تفتیش نکردند و سکه دست غلام ماند. با التماس زیاد، ترحم کرده اسبها را رها کردند تا تاجر و غلام در بیابان از گرسنگی نمیرند.
یک هفته در راه بودند، به کارونسرا رسیدند غلام برای ارباب خود غذای گرم خرید و خود نان و پنیر خورد. تاجر پرسید: «تو چرا غذای گرم نمیخوری؟» غلام گفت: «من غلام هستم به خوردن تکه نانی با پنیر عادت دارم و شکم من از من میپذیرد اما تو تاجری و عادت نداری، شکم تو نافرمان است و نمیپذیرد.»
تاجر به یاد بدیهای خود و محبت غلام افتاد و گفت: «غذای گرم را بردار، به من از عفو و معرفت و قناعت و بخشندگی خودت هدیه کن که بهترین هدیه تو به من است.»
من کنون فهمیدم که سخاوت به میزان ثروت و پول بستگی ندارد، مال بزرگ نمیخواهد بلکه قلب بزرگی میخواهد. آنانکه غنی هستند نمیبخشند آنانکه در خود احساس غنیبودن میکنند میبخشند. من غنی بودم ولی در خود احساس غنی بودن نمیکردم و تو فقیری ولی احساس غنی بودن میکنی.
«🤍🌼»
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱روش صحیح تربیت فرزند را ببینیم 👏
اینجوری یاد میگیره به هیچکی بجز خودش نیاز نداره و نباید وابسته دیگران باشه 👌
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
🌱بی ارزش ترین نوعِ افتخار، افتخار به داشتن ویژگی هایی است که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد؛مثلِ چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگی و خیلی چیزهای دیگر...
از چیزهایی که خودتان به دست آورده اید، حرف بزنید! مثل انسانیت، شعور، مهربانی، گذشت، صداقت و ...
آدمی را آدمیت لازم است ،
عود را گر بو نباشد، هیزم است...
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
‹🤍🌼›
🌱ﭼﻮﭘﺎن ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺰ ﭼﺎﻻک ﺍﺯ ﺟﻮی ﺁﺏ بپرد، نشد که نشد.
ﺍﻭ میﺩﺍﻧﺴﺖ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﺰ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﻳﻚ ﮔﻠﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺑﺰ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ.
ﻋﺮﺽ ﺟﻮی ﺁﺏ ﻗﺪﺭی ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﻴﻮﺍنی ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﮕﺬﺭﺩ … ﻧﻪ ﭼﻮﺑﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ ﻣﻲﺯﺩ ﺳﻮﺩی ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﻫﺎی ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ.
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩﺍی ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻣﻲﮔﺬﺷﺖ ﻭقتی ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﭘﻴﺶﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻲﺩﺍﻧﻢ. ﺁﻧﮕﺎﻩ ﭼﻮﺏ ﺩستی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮی ﺁﺏﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﺯﻻﻝ ﺟﻮی ﺭﺍ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻛﺮﺩ.
ﺑﺰ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﺏ ﺟﻮی ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻥ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﻲ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻠﻪ ﭘﺮﻳﺪند.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ. ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭی ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﺗﺄﺛﻴﺮی ﺩﺍﺷﺖ؟
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﻭ ﺣﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ میﺩﻳﺪ ﮔﻔﺖ:
تعجبی ﻧﺪﺍﺭﺩ بُز ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮی ﺁﺏ میﺩﻳﺪ، ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺎ ﺭﻭی ﺧﻮﻳﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ.
ﺁﺏ ﺭﺍ ﻛﻪ ﮔﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻮی ﭘﺮﻳﺪ.
ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﻭ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺗﺎﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ...🌱
ﺭﻗﺺ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ
ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺮﮐﻨﯽ
ﺭﻗﺺ ﻭ ﺟﻮﻻﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ
ﺭﻗﺺ ﺍﻧﺪﺭ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺩﺍﻥ کنند
برگرفته از اشعار مولانا ... 🌱
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
🌱از بزرگی پرسیدند مردم در چه حالت شناخته میشوند؟ 🤔
پاسخ داد:
1⃣ اقوام در هنگامِ غربت
2⃣ مرد در بیماریِ همسرش
3⃣ دوست در هنگامِ سختی
4⃣ زن در هنگامِ فقرِ شوهرش
5⃣ مؤمن در بلا و امتحانِ الهی
6⃣ فرزندان در پیریِ پدر و مادر
7⃣ برادر و خواهر در تقسیمِ ارث
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
🌱سواد زندگی
وقتی پدر ۵۰ سالهای از پسر پانزده سالهاش
میخواهد که دو سال دیگر صبر کند تا صاحب اتومبیلی برای خودش شود،
این فاصله ی ۷۳۰ روزه،
فقط ۴ درصد عمر پدر را تشکیل میدهد
اما این دو سال، ۱۳ درصد از عمر پسر را در بر میگیرد.
پس عجیب نیست اگر برای پسر،
این مدت، سه یا چهار بار طولانیتر باشد.
به همین صورت، دو ساعت از زندگی یک کودک ۴ ساله، مساوی است با دوازده ساعت از زندگی مادر ۲۴ سالهاش یعنی
اگر از کودک بخواهیم که برای گرفتن یک آب نبات، دو ساعت صبر کند، مثل این است که از مادرش بخواهیم برای خوردن یک فنجان قهوه، دوازده ساعت انتظار بکشد...
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
🌱
همیشه در سختی ها به خودم میگفتم
"این نیز بگذرد "
هنوز هم میگویم!
اما حال میدانم آنچه میگذرد
عمر من است، نه سختی ها ... 🤍🌼
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
🌱در کودکی فکر می کردم آن مردی
که سر خیابان اسباب بازی فروشی
دارد، حتما خوشبخت ترین انسان دنیاست...
اما چند سال بعد که از خواب بیدار
شدم بروم به مدرسه نظرم عوض شد
و فکر کردم پسر شش ساله ی
همسایه مان از همه خوشبخت تر است چون مدرسه نمی رود و می تواند
چند ساعت بیشتر بخوابد...
نوجوان که بودم فکر می کردم
حتما خوشبخت ترین انسان دنیا
یکی از سوپر استارهای سینماست
یا یک ورزشکار معروف...
آن روزها خوشبختی را در
شهرت می دیدم...
مدت ها گذشت و معنی
خوشبختی هر روز برایم عوض می شد...
بستگی به شرایط داشت
گاهی خوشبختی را در ثروت
می دیدم و وقتی که بیمار
می شدم در سلامتی...
سال ها گذشت و زندگی
به من ثابت کرد خوشبختی
برای هر انسانی یک تعریف دارد...
گاهی ما در زندگی به اتفاقی که
آن را خوشبختی می دانیم،
می رسیم ولی باز احساس
خوشبختی نمی کنیم...
چون گذر زمان و تغییر شرایط
تعریف ما از خوشبختی را عوض کرده...
کاش بدانیم خوشبختی واقعی
داشتن "آرامش" است...🤍🌼>>>
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
هرگزعلاقههاوفانتزیهایزندگیترو
فراموشنکن،بخشیازتوهستند♥️..
کتاب ، چای ، تنهایی ، خوندن اشعار سهراب سپهری وقتِ غروب ، پرورش گل و گیاه ، خشک کردن همه گل های رزی که هدیه گرفتی ، تماشای پرواز کبوترها ، بیدار موندن تا طلوع خورشید ، دیوونه بازی با دوست های دوران دبستان ، پوشیدن لباس های مامان و بابا ، خوردن قهوه با نیم کیلو شکر ، جروبحث درمورد برد یا باخت تیم مورد علاقت ، قهر کردن ، خوندن نامه های بچگی ، بدو بدو کردن ، تو سوز سرما لباس گرم نپوشیدن ، چیدن گل های توی خیابون و هدیه دادن به مامان ، خالی کردن ادکلن روی لباس مهمونی ، با مایع ظرفشویی حباب درست کردن ، نسکافه خوردن و تماشای فیلم ترسناک کنار رفیقا ، خندیدن از ته دل ، خریدن جوراب های رنگی رنگی ، پاستیل و لواشک ، سینما ، کتابخونه ، هیئت ، صحبت کردن با خودت تو آینه ، شونه کردن موها و قربون صدقه خودت رفتن ... و و و -
هرآدمی یک کوه دلخوشی داره ، نکنه وسط کار و درس و تلاش برای آینده ، دلخوشیاتو فراموش کنیا :🌱🌱🌱🌱
عصرتون دلنشین 🤍
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
🌱دستِ خالیِ مرا حتی خدا پس می زند
انتظاری نیست ما را آشنا پس می زند🌱
🤍گر گُلی راطعنه طوفان بخشکد ساده است
"آه" از آن لحظه دستش را صبا پس می زند🌱
🤍هر دلی روزی به دام عشق می افتد ولی؛
قلب مارا آن عزیزِ بی وفا پس می زند🌼
🌱از قفس رفتم به امید هوایی تازه تر ؛
حیف ،اما بال هایم را هوا پس می زند🌱
🤍کاش میگفتی دلیل رفتنت را یک کلام!
درد این است یار مارا بی خطا پس می زند🌼
🌱بس که پس زد زندگانی آرزوهای مرا
مطمئنم قبر هم جسم مرا پس میزند🌱
#حسین_وصال_پور
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
🤍🌼
#سوادزندگی
بیایید تهِ دل هم را خالی نکنیم
به کسی که تازه خانه خریده به جای ترساندن از قسط هایِ عقب مانده ای که ممکن است برایش اتفاق بیفتد ؛ تبریک بگوییم و آرزوی خانه ی بزرگتر بکنیم
به زنی که تازه باردار شده به جای ترس از زایمان و دردسر های بزرگ کردن بچه قدمِ نو رسیده اش را تبریک بگوییم
باور کنید قشنگ تر است اگر به دوستمان که تازه ازدواج کرده به جای اینکه بگوییم همه مثل هم اند بگوییم "برایت آرزوی خوشبختی میکنم"
بیایید تهِ دل هم را خالی نکنیم
نزنیم تویِ ذوقِ عزیزترین کسانمان وقتی خبری را با شوق به ما می دهد .
«🤍🌼»
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۱ درسی که زندگی خیلی دیر بهمون یاد میده...!
‹‹🌱››
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺻﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺻﻮﺗﯽ
ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﻧﺸﮑﻨﺪ🌱
ﻋﯿﺐ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭا ﺩﺍﺩ ﻧﺰﻥ
ﺍﻭﻝ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺭا ﺗﺮﻭﺭ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﺑﻌﺪ ﺁﺑﺮﻭﯼ آنها را🌱
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﺮﮎ دلها را
ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺑﺎنها ﻣﯽﺷﻨﻮﺩ🌱
@Harf_Akhaar
۳ شهریور ۱۴۰۳