:
سپردی دستِ ختمی مرتبت حبل المتینت را
سپردی دستِ حیدر، پرچم اسلام -دینت- را
به خود تبریک اگر گفتی برای خلقت انسان
خدایا، صرف حیدر کن تمام آفرینت را
علی جان؛ مدح تو کار همان پروردگار توست
تنی قابل لیاقت دارد آخر «تاج و زینت» را
به وقت کار نخلستان، اگر دنیا حواسش بود
نگه میداشت در شیشه عرقهای جبینت را
در آن بی درکیِ مطلق، دریغ از این مصیبت که
نصیب چاه میکردی صدای دلنشینت را
فقط زهرا تو را فهمید و آرام و قرارت داد
فقط زهرا تسلا بود قلب آتشینت را
نباشد کاش دنیا باب دندان محبانت
که عمری خوردهای افطارها نان جوینت را
::
هزاران سفره وا کردند در دنیا مراقب باش
نگیرد لقمهاش از تو امیر المؤمنینت را
حسن معارف وند
#مدح
.
@HassanMaarefvand
#ماه_رجب
#تولد_امام_باقر علیه السلام
رجب مثل بهاراست و رجب چون عیدِ هرساله است
عجب حال خوشی! آری.. مُحَوِّل حولِ احوال است
اگر پرواز ممکن نیست، دیگر مشکل از بال است
زبان من که جای خود، زبانِ واژه هم لال است
چه دارم تا بگویم از تو ای قُدس همایونی؟!
من از هستی بگویم، ابتدا تا آخرش هستی
اگر از آسمان گویم، تو پهناورترش هستی
سری بین سران باشد، از آن سر سرترش هستی
من از هر بهترینی هم بگویم، بهترش هستی
نمیگنجد خصوصیات تو در هیچ مضمونی
به یُمن جشن میلادت دگرگون است احوالم
«رسیدن» را تقاضا میکنم از تو، که من کالم
همینکه هیچکس حتی شبیهت نیست خوشحالم
گدای توست بی تردید، هر عالِم در این عالَم
ز رازی ها گرفته تا ابوریحانِ بیرونی
درست است اینکه باقر هستی و در علم پاینده
شکافی دِه به سنگِ بین راهم، ای شکافنده!
نبودم در عیار شیعیانت.. آه.. شرمنده!
جدا از اینکه بودی ماضی و هستی در آینده
تو امروزی، تو حالایی، تو الآنی، تو اکنونی
تو اکنون در همه عالم، به هر دردی دوا هستی
تو اکنون از دوا هم بیشتر هستی، شِفا هستی
به قدری هرکجا هستی، نمیدانم کجا هستی
شنیدم همچنان چون کودکیات کربلا هستی
دعایی کن که دلها خستهاند از زخم و دلخونی
::
الا ای علم! اگر هستی به طِب، درمانگر تَبها
اگر راه و نشانی با ستاره در دل شبها
اگر با تکیه بر تو مینویسند از تو مطلبها
اگر هستی و اسمی از تو جاری هست بر لبها
به اولاد امیرالمؤمنین - ای علم - مدیونی
حسن_معارف_وند
#مدح
@HassanMaarefvand
مدح امیرالمؤمنین علیه السلام
چُنان لب که معذب میشود از زخمِ تبخالی
پریشان میشود هر آدمی با یک تبِ خالی
سراسر ناتوان اما، زبانِ ادعا گویا
چه با خود میکند آری بشر -این طبل توخالی-
بپرسد از خودش ایکاش انسان که چه میخواهی؟
تو که دائم به دنبالی، چرا هر لحظه بَدحالی؟
همه در رفت و آمدها و مجذوب دروغیها
میان این شلوغیها، بپرس از یار احوالی
بپرس از یار احوالی برای وضع و حال خود
نیازی که ندارد او، تویی کز غصه مینالی
بگیرد کاش آخر بار دوشِ تو زمینگیری
که باشد قسمتت با ترک «سنگینی»، سبکبالی
به کاوشهای انگشتان میآید فال، اما با
«الا یا ایها الساقی» به ندرت آمده فالی
الا یا ایها الساقیِ کوثر، یا امین الله!
بِنَفسی اَنتَ یا مَولَی الْمَوالی اهلیومالی
تویی توحید ذاتی و تو توحید صفاتی و
تو توحید عبادی و تویی توحید اَفعالی
زبان، با این بلندی که میان سینه جا کرده
شگفتا اینکه حیدر را کند توصیفِ اجمالی
چقدر از خلق بی مقدار گفتن؟ ای زبان بس کن
معطل کردهای ما را، بگو از او، مگر لالی!
مداوم نام حیدر را تکلم کن بدان نامش
به دردت میخورد در عمر، مخصوصاً کهنسالی
علی اول، علی آخِر، علی باطن، علی ظاهر
علی والا، علی والی، علی اعلی، علی عالی
نیازی به تملق نیست در مدح تو یا مولا
تویی کز هر نظر تکمیلی و تکمیلِ اِکمالی
به راه انداخته نوع عبادتهات، جریانی
از آنور ذوالفقارت هم به پا کردهست جنجالی
نبردت بین اعراب و عجمها که به جای خود
نباشد در همه عالم چنان تو مردِ قَتّالی
خداوند من الله است و مربوب علی هستم
علی رب من است و این ندارد هیچ اشکالی
علی جان! بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی دوستت دارم
بِنَفسی اَنتَ یا حِصن الحَصین یا فوق آمالی
حسن معارف وند
#مدح
@HassanMaarefvand
هدایت شده از استیصال
:
سپردی دستِ ختمی مرتبت حبل المتینت را
سپردی دستِ حیدر، پرچم اسلام -دینت- را
به خود تبریک اگر گفتی برای خلقت انسان
خدایا، صرف حیدر کن تمام آفرینت را
علی جان؛ مدح تو کار همان پروردگار توست
تنی قابل لیاقت دارد آخر «تاج و زینت» را
به وقت کار نخلستان، اگر دنیا حواسش بود
نگه میداشت در شیشه عرقهای جبینت را
در آن بی درکیِ مطلق، دریغ از این مصیبت که
نصیب چاه میکردی صدای دلنشینت را
فقط زهرا تو را فهمید و آرام و قرارت داد
فقط زهرا تسلا بود قلب آتشینت را
نباشد کاش دنیا باب دندان محبانت
که عمری خوردهای افطارها نان جوینت را
::
هزاران سفره وا کردند در دنیا مراقب باش
نگیرد لقمهاش از تو امیر المؤمنینت را
حسن معارف وند
#مدح
.
@HassanMaarefvand
باز هم چرخیده دنیا در مدار دیگری
آمده از عرش اعلا ذوالفقار دیگری
تا حسین آرام جانش شد، برای او نشد
هیچکس همواره آرام و قرار دیگری
میرسد روزی که زینب میشود یار حسین
آن زمانی که ندارد هیچ یار دیگری
خار در می آورد از پای طفلانش ولی
میرود با هر قدم در پاش خار دیگری
هیچ وقت اما نیفتاد از تکاپو، از نبرد
کارها کرده است اما مانده کار دیگری
ابن سعد و شمر آخر شد شکار نطق او
بعد هم شد ابن مرجانه شکار دیگری
گرچه امشب آنچنان لب وا نشد بر مدح او
باز مدحش میکنم لیل و نهار دیگری
::
دوست دارم «یاعلی» را، دوست دارم یاعلی!
من هم آخر میثمی باشم به دار دیگری
ای زبان لکنت بگیری گر نگویی یاعلی
یاعلی و یاعلی و یاعلی و یاعلی
حسن_معارف_وند
#غزل #مدح
@HassanMaarefvand