eitaa logo
استیصال
285 دنبال‌کننده
65 عکس
58 ویدیو
0 فایل
🔹اینستاگرام: https://instagram.com/hassanmrf 🔹تلگرام: https://t.me/HassanMaarefvand پیام به شخصی: @HassanMRF
مشاهده در ایتا
دانلود
کسی این روزها بغض تو را گردن نمی‌گیرد توان ناله‌‌هایت را، صدا گردن نمی‌گیرد چنان سنگین شده بارِ غمِ شعر غم‌انگیزت که وزن بیت‌هایش را هِجا گردن نمی‌گیرد نفس در سینه‌ی زخمی ندارد رفت و آمد، آه نفس تنگی مادر را هوا گردن نمی‌گیرد تو با عجل وفاتی، راه‌ها را بر قضا بستی بخواهم خوب هم باشی، شِفا گردن نمی‌گیرد فقط باید تو باشی تا دل این خانه خوش باشد فقط باید تو باشی.. مرتضی گردن نمی‌گیرد حسن معارف وند . چهارشنبه٢٢آذر١۴٠٢ @HassanMaarefvand
استیصال
چه بیتی به ذهنتون میاد؟ @hassanmrf
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند ارسالی از مخاطبین🌹
استیصال
چه بیتی به ذهنتون میاد؟ @hassanmrf
نخواهم بگذرد سوی چمن باد از سر كویش مبادا بوی او گیرد گل و غیری كند بویش ارسالی از مخاطبین🌹
استیصال
چه بیتی به ذهنتون میاد؟ @hassanmrf
هرجا كه شمع جمع شدی سوختم ز رَشک بهر خدا كه روی به هر انجمن مكن ارسالی از مخاطبین🌹
استیصال
چه بیتی به ذهنتون میاد؟ @hassanmrf
می‌كنی ما را حسود همدگر جنگ ما را خوش تماشا می‌كنی ارسالی از مخاطبین🌹
هدایت شده از استیصال
تا سمت گلستان گذرِ راهزن افتاد با ضربه‌ی پا شاخه گلی بر چمن افتاد هر روز در این خانه غذا پخته شد اما هر روز در این خانه غذا از دهن افتاد سخت است تماشای زمین خوردن مادر ای وای که این قرعه به نام حسن افتاد این واژه ی «افتاد» پر از غصه و درد است حالا به دلم روضه ی یک بی کفن افتاد زهرا و حسن هردو مدینه ند ولیکن همواره حسین است که دور از وطن افتاد ای کاش نیاید، برود از لب گودال آن کس که نگاهش به عقیق یمن افتاد حسن_معارف_وند @HassanMaarefvand
هدایت شده از استیصال
زخم زبون میزد به من دنیا همیشه زخم بدن راحت تر از زخمای نیشه جوری زدن خانوممو که هی میگفتن زهرا دیگه واسه علی زهرا نمیشه گفتم چرا به رفتنت اصرار داری گفتی میخوام ثابت کنم تو یار داری یادم نمیره با سراپای وجودم گفتم نرو زهرای من! تو بارداری... این غصه‌های کهنه، جا کرده تو سینه آره دیگه... دنیای بی زهرا همینه این زینبم غصه زیاد داره، بذارید حداقل دیگه منو اینجور نبینه سنگه خلاصه دشمن اصلی شیشه شد وقت رفتن دمدمای گرگ و میشه خون خیلی از تو رفته و خشکیده کامت آدم که زخمی باشه دائم تشنه میشه از تشنگی هر آدمی از حال میره با حالت زخمی شکسته بال میره فکر حسینم دردمو از یاد برده وقتی تک و تنها ته گودال میره حسن معارف وند @HassanMaarefvand
هدایت شده از استیصال
باز شد کم کم برایم روضه های دیگرش آنقدر باید بسوزم تا شوم خاکسترش از کسی که بار شیشه داشته این را بدان یک صدف گر بشکند آسیب بیند گوهرش تا به حالا یک چنین چیزی به گوشت خورده است یک کبوتر پر کشد با زخم بر بال و پرش؟ من نمی‌دانم چه شد آن روز ها اما شکست سینه و بازوی او، ای وای.. شاید هم سرش روضه ی دیوار و مسمار و در و کوچه بس است روضه یعنی رو بگیرد خانمی از همسرش حسن معارف وند @HassanMaarefvand
هدایت شده از استیصال
گوهر افتاد و شکسته شد صدف با سیلی، قلب منو گرفت هدف پا شدی ولی تعادل نداری مادرم کجا میری؟ از این طرف... صب تا شب نشون میدی هستی قوی شب تا صب تو حجره میشی منزوی جوری ضربه خوردی مادر، انگاری که دیگه نه می‌بینی... نه می‌شنوی... هرچی گفتم که نزن نزن می‌زد حرفا با خودش امام حسن می‌زد اینکه هیچیم نشد آزارم میده کاش یه دونه سیلی هم به من می‌زد حسن معارف وند @HassanMaarefvand
هدایت شده از استیصال
زمزمه فاطمیه 1.mp3
4.13M
زمزمه روضه بند اول نرو نرو که رفتنت برام گرون تموم میشه بمون بمون که موندنت شبیه آب رو آتیشه نفس بکش عزیزِ من تو رو بخاطر حسن همش تو خواب داره میگه نزن نزن نزن نزن زندگیمو خراب نکن جونمو انقد آب نکن غصه جای نون میخورم گندمو آسیاب نکن ----------- بند دوم زمونه رو ببین آخه چجوری داره میگذره اگه میری برو ولی قرارمون یادت نره بدونِ تو بدونْ همه میشیم همیشه زابراه یادت نره بیای کنار من کنار قتلگاه حسینمون چه بی‌گناه می‌افته توی قتلگاه نگاه زینبه به اون نگاه اون به خیمه‌گاه ---------- صدا: حاج حسین آل حبیب شعر: @HassanMaarefvand
بین ده طبل جنگ آوردند بین میدان، تفنگ آوردند جای آهو، پلنگ آوردند روی گنجشگ، رنگ آوردند جای دل، قلوه سنگ آوردند همه گُل‌های روستا مُردند کِشت‌ها را به حوصله خوردند دل ما را چقدر آزردند زشت‌ها را یکی یکی بردند زشت‌ها را قشنگ آوردند از سر من خطور را بردند از کتابم مرور را بردند از فلان شیخ نور را بردند از معلم، شعور را بردند پای تخته شلنگ آوردند پسران را که دودها بردند دختران را حسودها بردند علم‌ها را به رودها بردند کاسبان را به سودها بردند کاسبان را زرنگ آوردند مردهامان چگونه می‌گردند؟ مردهامان چقدر نامردند کاسبان هم چقدر بی‌دردند آنقدر توی پاچه‌ها کردند پاچه‌ها را به تنگ آوردند دِهِ ما آرزو درو می‌کرد ده ما گفتگو درو می‌کرد دانه‌ی راستگو درو می‌کرد ده ما آبِرو درو می‌کرد ده ما را به ننگ آوردند جنگ، بُرد از دهات بود و نبود کاسبان هم شدند کشته‌ی سود مردها هم شدند نشئه‌ی دود دختر کدخدا محجبه بود موی او را به چنگ آوردند هیچ‌جا اینچنین نمی‌پاید میرسد یک خبر چنین: شاید جنگ دارد به شهر می‌آید مرد میدان جنگ می‌باید بین میدان تفنگ آوردند... حسن_معارف_وند @HassanMaarefvand