چو بستی در بهروی من، به کوی صبر رو کردم!
چو درمانم نبخشیدی، به درد خویش خو کردم!
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو؟!
به خود باز آمدم، نقش تو در خود جستجو کردم!
خیالت سادهدلتر بود و با ما از تو یک رو تَر
من اینها هر دو با آئینهٔ دل روبرو کردم
فشردم با همه مستی، به دل سنگ صبوری را
ز حال گریهٔ پنهان، حکایت با سبو کردم!
فرود آ ای عزیز دل؛ که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم!
تو با اغیار پیش چشم من، مِی در سبو کردی
من از بیم شماتت، گریه پنهان در گلو کردم!
حراج عشق و تاراج جوانی، وحشت پیری؛
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
#شهریار
#پیام_شما
#پرسش_و_پاسخ | هـــوای عاشــقی❣️