eitaa logo
- مکتب‌مرتضیٰ‌علی🇵🇸 -
1.2هزار دنبال‌کننده
747 عکس
441 ویدیو
2 فایل
‹‍بسم‌‍اللّٰھ‍› ازدو/اردیبھشت‌ماهـ‌/¹⁴⁰¹خادمیم♥️꧇) - حضرت۱۱۰ - - وقف‌شاھ‌نجف :)! یکصدوده‌بار،حیدر ِکرار :))))))) * تیپ ِحیدریون... دژ ِعلی‌ابن‌ابیطالب ! جهتِ تبادلات ؛ @Fatemezahra_Babaei 110 -
مشاهده در ایتا
دانلود
- مکتب‌مرتضیٰ‌علی🇵🇸 -
- التماس‌دعا -
شب‌جمعه‌ست ، کفاره‌ی گناهامون . .
enc_16865282837865363463958.mp3
3.19M
یه قلبی که دلتنگ سلطانه و ((: ❤️‍🩹
هر گناهی میخوای بکنی ، روز جمعه نکن (:
- این گفته‌ام روایتِ موسی‌بن جعفر است (: - ۲۳ذی‌القعده ، زیارت‌مخصوص‌امام‌رضا
- مکتب‌مرتضیٰ‌علی🇵🇸 -
نجف برایم آب بود و زندگی در آن حیات و رهایی از آن گدازنده‌های جانسوز ؛ - کهکشان‌نیستی .
کمی صورتش را چرخاند به قرص ماه نظری انداخت و گفت ؛ شنیدی می‌گویند بزرگترین ترس‌ها را عاشق‌های به عشق رسیده درک می‌کنند؟ متوجه بودم می‌خواهد چه بگوید اما دلم تاب غمگین و اندوه‌ناک دیدنش را نداشت! پس با خنده گفتم ؛ برای همین است که تو ترسوترین آدم روی زمین هستی چون به من رسیده‌ای و پیداست که دیگر کارت تمام است! لبخند ملیحی زد، دستانم را بیشتر فشرد و گفت : تو که جای خود دارید! اما من شیفته‌ی این خاکم ، رسیدنمان به عراق برایم حکم ماهی تشنه لبی را دارد که به اقیانوس افتاده است. به روی خودم نیاوردم که می‌خواهد حرف را عوض نکند و به گفت و گویش ادامه دهد صدایم را صاف کردم و گفتم ؛ خب ما که آمده‌ایم دیگر نباید غصه‌دار باشی اشک چشمانش را پاک کرد در حالی نگاهش را می‌دزدید گفت : رخشنده، من دیگر نمی‌توانم و نمی‌خواهم به تبریز برگردم! می‌خواهم همینجا بمانم اگر برگردم تلف می‌شوم .. - کهکشان‌نیستی
~ التماس‌دعا.
- مکتب‌مرتضیٰ‌علی🇵🇸 -
- امشب را احیا و فردا رو روزه بگیرید . .
چخبر نجف ؟
انتخابات بسیار مهم پیشِ رو مکملِ حماسه‌ی ملت در بدرقه‌ی شهیدان خدمت است. - حضرت‌آقا ؛
کسانی که مدعی هستند که ما شیعه امیرالمؤمنین هستیم، تبع او هستیم، باید در قول و فعل، و نوشتن و گفتن و همه چیز تبعیت از او داشته باشند . - امام‌خمینی .
برای من که چنینم، تو جانِ مُتصلی! (: مرا ز خود مکن ای جان جدا ، که می‌میرم . .
- مکتب‌مرتضیٰ‌علی🇵🇸 -
چخبر نجف ؟
یا بیا به خواب من، یا ببر نجف(:❤️‍🩹
- مکتب‌مرتضیٰ‌علی🇵🇸 -
کمی صورتش را چرخاند به قرص ماه نظری انداخت و گفت ؛ شنیدی می‌گویند بزرگترین ترس‌ها را عاشق‌های به عشق
چشمانم را به او دوختم وقتی به نخستین نقطه‌ تلاقیِ چشمانش با گلدسته‌ها و حرم نزدیک شد دیدم که مات و مبهوت افسار اسب را کشید و ایستاد. چه پیوندی با روحش داشتم انعکاس تکلمش با امیرالمومنین را در نهان‌خانه‌ی هستی‌ام می‌شنیدم! قطره‌های الماس بود که از چشمانش سرازیر می‌گشت.. صدایش در وجودم ارتعاشی از امواج ولایت به پا کرد زیر لب مکرراً میگفت ؛ السلام ‌علیک یا ابالحسن یا امیرالمومنین و رحمةالله و برکاة. خودش نمی‌دانست که چه خوش آمدی به او می‌گوید. نباید هم آگاه میشد اگر می‌دانست که خودشان او را خواسته‌اند لایه‌های حجاب خودخواهیش کدرتر میشد همین که پاسخ مولا را نشنید و همینکه در حجاب باقی ماند باعث غلیان بیشتر دلش شد و ترنمی باطنی با تکراری به وسعت هستی در دلش طنین انداخت.. یاعلی! رسم بر این است که به صاحب خانه مهمان را سه روز نگه‌دارد اما من می‌خواهم تا آخر عمر مهمان تو باشم.. - کهکشان‌نیستی