.
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
چیزی نمانده از بدنم در سهسالگی
خُرد است استخوان تنم در سهسالگی
درگیرِ دردِ سوختنم در سهسالگی
در قابِ چشم عمه، منم در سهسالگی
تصویرِ سایهروشنِ دورانِ پیریام
بابا، سکینه گفت که غمدیده رفتی و
وقتِ وداع با لب تفتیده رفتی و
در خیمه خواب بودم و از دیده رفتی و
من را بغل نکرده نبوسیده رفتی و
این داغ مانده بر لبِ خشک و کویریام
دستِ فلک گذاشت به دوشم بنای زجر
با خون کشید پنجه به مویم حنای زجر
مُردم ز ترس در دلِ شب از صدای زجر
از بس که مشت خوردهام از دستهای زجر
افتاد پیش پای تو دندانِ شیریام
با پا گلِ امید تو از خاک چید و بُرد
موی مرا به دست گرفت و دویدو بُرد
بر روی خارهای مغیلان کشید و بُرد
نامرد بی هوا نفسم را برید و بُرد
رحمی نکرد بر من و حالِ صغیریام
در هایوهویِ عربدهی نیزهدارها
در هم شکست شوکتِ سبزِ وقارها
مویی که خورد شانه ز دست تو بارها
از کوفه تا به شام، به دستِ سوارها
پنجه به پنجه رفت کمندِ حریریام
وا شد دری به سمت جسارت سه روز بعد
ساعاتِ سخت داغ اسارت سه روز بعد
بازارِ بردهها و جسارت سه روز بعد
در چشمهای هیزِ جماعت سه روز بعد
تازه شروع شد غمِ تلخِ حقیریام
خاکم به سر، چه رفت سرِ خاندان تو
یک سو زنان و سوی دگر کودکان تو
مردانِ مست دور و بر خواهران تو
یک شهر در مشایعتِ کاروان تو
خندیدهاند بر من و رختِ اسیریام
منزل به منزل از همه دشنام خوردهام
ضرب لگد به سینه ز هر گام خوردهام
مردانه سنگ از لب هر بام خوردام
از صبح جای هر که نزد شام خوردهام
پهلو به گشنگی زده در شام، سیریام
آن سر که صبح بر سرِ نی آفتاب شد
وقتِ غروب واردِ بزم شراب شد
غصه به جای خود، دلم از غبطه آب شد
تهمانده های راس تو سهمِ رباب شد
حسرت اضافه شد به غمِ سربهزیریام
بزم شراب بود و شرر در دلم دوید
حرفی جدید از دهنِ هرزهای پرید
گفتم به عمهام وسطِ مجلسِ یزید
چه بد نگاه میکند آن دلقکِ پلید
مردک خیال کرده کنیزم، اجیریام
دستم، سرم، تمامِ تنم درد میکند
تا مغز استخوان بدنم درد میکند
حتی به بوسهای دهنم درد میکند
دیدی که پایِ آمدنم درد میکند
با سر رسیدهای که در آغوش گیریام
در برگریزِ فصلِ خزان آمدی بیا
ای بر لبم رسیده چو جان آمدی بیا
بابای من چرا نگران آمدی بیا
"ره گم نگشته خوش به نشان آمدی بیا"
ای میهمان خسته به بزم فقیریام
حالا که آمدی شبِ دیدار... بگذریم
از طعنه و شکنجه و آزار بگذریم
از هرچه دیدهام سرِ بازار بگذریم
ای از تنور آمده، بگذار بگذریم
از این سکوتِ سردِ شبِ زمهریریام
ظهیر مومنی
#پنجم_صفر
#شب_سوم_محرم
.
.
📝#شور #حضرت_رقیه علیهاسلام
🏴#پنجم_صفر ۱۴۰۳
📝بند اول
برا عبادت، بگو رقیه
نماز اباالفضل، وضو رقیه
لبخند عمو، بسته به لبخند رقیه
زندگی ما، به یه نگات بنده رقیه
آخ اگه دلم، خراب روضهی تو باشه
دیگه چی میخواد، به خدا اینم از خداشه
شافعهی محشر، ای نوهی حیدر
هستیِ اباالفضل، عشق علی اکبر
سیدتی۳، ای گل معطر
رقیه جان، سیدتی
📝بند دوم
شیرین زبونِ، حرم رقیه
ای عشقِ صاحب، علم رقیه
دنیا واسه من، معنی نداره بی رقیه
میسازه همه زندگیمو بی بی رقیه
من نوکرتم خانوم سه ساله منو دریاب
اِی جونم فدات ستارهی شبهای ارباب
آبروی عالم، ذکر روی پرچم
نام تو رقیه، نغمهی دمادم
سیدتی ۳، دلخوشی قلبم
رقیه جان، سیدتی
📝شعروسبک:
مجتبی عبداللهی(قم)
یوسف کیانی
.👇
❁﷽❁
#اوخشاما
#پنجم_صفر
#شهادت_حضرت_رقیه_علیهاسلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
قارداشیمیـن شیرین دیلی رقیه
قــالدی ائلینـدن آیریلــــی رقیه
سارالدی صُولدی کنج ویرانه ده
اولــدی خــــرابه منــــزلی رقیه
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
سیلی دَیَن صورتیــوه آغلارام
ئورگیمی بو دردینـن داغلارام
گؤل بدنون قبر ائوینه قویاندا
قانه دولان گؤزلریمی باغلارام
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
سن کیمی محنت لی باشی بلالی اولماز
آچیلمامیش غنچه چمن ده بِئلَه صولماز
کم اولدی عمرون ولی نیسگیلون چوخ اولدی
هیچ بالانون شیشهٔ عمری بئله دولماز
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
✍رقیه سعیدی(کیمیا)