هدایت شده از هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
💫🌺🍃
🌺
❇️ زیارت امام حسن عسکری علیهالسلام
💠 در روز پنجشنبه
﷽ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ خَالِصَتَهُ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ
وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِينَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ
وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
يَا مَوْلايَ
يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ
أَنَا مَوْلًى لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ
وَ هَذَا يَوْمُكَ وَ هُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ
وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ
فَأَحْسِنْ ضِيَافَتِي وَ إِجَارَتِي
بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۱۳۶ سوره انعام
🌸 وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُوا هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَٰذَا لِشُرَكَآئِنَا ۖ فَمَا كَانَ لِشُرَكَآئِهِمْ فَلَا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَىٰ شُرَكَآئِهِمْ ۗ سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ
🍀 ترجمه: و مشركان از زراعت و چهارپایانی كه خدا آفریده برای او سهمی قرار دادند، و به گمان بی اساس خود گفتند: این سهم خدا، و این سهم بُتان ما؛ آنچه برای بُتانشان باشد به خدا نمی رسد و آنچه برای خدا باشد به آنها می رسد؛ بد است آنچه داوری می كنند.
🌷 #ذَرَأَ: آفریدن
🌷 #الْحَرْث: زراعت
🌷 #الْأَنْعَام: چهارپایان
🌷 #نَصِيب: سهم
🌷 #ِزَعْمِهِمْ: گمان بی اساس
🌷 #سَآءَ: بد است
🌷 #مَا_يَحْكُمُونَ: آنچه داوری می کنند
🌸 این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در #مکه نازل شده است. بار ديگر براى ريشه كن ساختن افكار بت پرستى از مغزها به ذكر عقايد و رسوم و آداب و عبادات خرافى مشركان پرداخته و با بيان رسا خرافى بودن آنها را روشن مى سازد. نخست مى فرمايد: «وَ جَعَلُوا لِلّهِ مِمّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا: و مشرکان از زراعت وچهارپایانی که #خدا آفریده برای او سهمی قرار دادند و به گمان بی اساس خود گفتند: این سهم خدا و این سهم بتان ما»
🌸 سپس اشاره به داورى عجيب آنها در اين باره كرده، مى فرمايد: «فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللّهِ وَ ما كانَ لِلّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى شُرَكائِهِمْ: آنچه برای بتانشان باشد به خدا نمی رسد و آنچه برای #خدا باشد به آنها می رسد» هرگاه بر اثر حادثه اى قسمتى از سهمى كه براى خدا از زراعت و چهارپايان قرار داده بودند آسيب مى ديد و نابود مى شد مى گفتند: مهمّ نيست خداوند بىنياز است، امّا اگر از سهم بتها از بين مى رفت سهم خدا را به جاى آن قرار مى دادند و مى گفتند: بت ها نياز بيشترى دارند.
در پايان آيه با يک جمله كوتاه اين عقيده خرافى را محكوم مى سازد و مى گويد: «ساءَ ما يَحْكُمُونَ: چه بد است آنچه داوری می کنند» چه حكمى از اين زشت تر و ننگين تر كه انسان قطعه سنگ و چوب بى ارزشى را بالاتر از آفريننده جهان هستى فكر كند، آيا انحطاط فكرى از اين بالاتر تصوّر مى شود؟
🔹 پیام های آیه ۱۳۶ سوره انعام 🔹
✅ در #کشاورزی و دامداری، اگر چه انسان نقش دارد، اما کشاورز و خالق اصلی، خداست.
✅ قانون #زکات و تقسیم در آمد و منافع، در عقاید انسان های قبلی نیز بوده است، هر چند به صورت خرافی.
✅ مشرکان با آنکه بت ها را شریک خدا می پنداشتند ولی برای #خدا موقعیت ویژه ای از عزت و غنا قائل بودند و تلفات را از سهم خدا کم می کردند.
✅ رسالت #پیامبران، مبارزه با خرافات است.
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
اگه کسی بهت گفت چرا رای میدی . . . 🙂💚
سلام 😍✋
#دعای_شهدا_بدرقه_راهتان 🤲
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
انسان شناسی ۱۹۸.mp3
11.27M
#انسان_شناسی ۱۹۸
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
از رفتار،
از عمل،
انتظار سریع نداشته باشید!
⚡️عمل صالح ما، فقط در یک صورت به دردمان خواهند خورد و برایمان ذخیره خواهند شد!
☜درغیراینصورت تأثیر چندانی در سعادت ابدی ما نخواهند داشت.
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
در این شلـــــــوغے دنیـــــــا
فراموشتــــــــان نڪردیم
در شلوغـــــــــــے قیامتـــــ
فراموشمــــــــان نڪنید
آے شہــــــــــداء ...
.
🌠☫﷽☫🌠
🕊زیارتنامه ی _شهدا🕊
🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ🌷
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🌷
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ🌷
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ🌷
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ🌷
بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا🌷
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱
🌟شادے ارواح مطهر #شـهدا #امام_شهدا #اموات #صلوات
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
هدایت شده از هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
🔷#دعوتنامه
🌸اصل و نسب و #مذهب ما را چو بخواهید
آغاز مسلمانی ما #روز_غدیر است 💞💞
با سلام
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «سلام الله علیها» با مشارکت بسیج پیشکسوتان بمناسبت دهه ولایت و عید الله الاکبر غدیر خم برگزار می کند:
✓🎊جشن مذهبی ولایت امام علی ع، همراه با برنامه فرهنگی، ورزشی
🗓 یکشنبه ۱۴۰۳/۴/۳
🕘 ساعت : ۷:۳۰ صبح
🏡 مکان: کوچه ۷ دور شهر_ بوستان نجمه خاتون
🎙سخنرانی و مدیحه سرا؛ سرکار خانم تقدیری
🔷 برنامه های ورزشی مفرح شامل:
👈#پرتاب حلقه # طناب کشی و بازی بومی ــ محلی و مسابقه ورزشی
🔶 با حضور مربی پیشکسوت وکارشناس ارشد دوره تربیت بدنی و مربی دفاع شخصی برتر سرکار خانم بهرامی»
🎖 اهدای جایزه به نفرات برتر مسابقات فرهنگی و ورزشی
💐 تجلیل از سادات حاضر در مراسم
🍳 همراه با پذیرایی و صرف صبحانه
💠تقدیم هدیه عمومی
🟢 مفتخریم میزبان فرزندان و نوه های (دختران)گل تان باشیم . 😍👌
🟠 لطفا جهت برآورد هزینه پذیرایی و تهیه صبحانه تعداد نفرات را به👈 آیدی ya110s@ در ایتا یا شماره ۰۹۱۲۵۵۳۳۰۱۸ پیامک فرمائیــــد.
🔴 زیر انداز، فلاکس چای، لیوان ، کارد و بشقاب میوخوری با خود همراه داشته باشید .
👈شماره کارت هیئت جهت واریزی نذورات فرهنگی _ مذهبی
6037997750006133
ارسال تصویرفیش به شماره همراه ۰۹۱۲۵۵۳۳۰۱۸ در ایتا
منتظراطلاعیه های بعدی ماباشید🤩👌
🌼«مـــقدمتـان گلـــــباران»🌼
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🔰 #پیام_فرمانده | #نشان_افتخار
✍🏼 رهبر انقلاب: انتخابات برای کشور افتخار است، فرصت است، امکان است، ذخیره است که اگر شرکت پُرشور مردم باشد، یقیناً به آینده کشور کمک خواهد کرد.
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
#انتخابات آنگاه ناسالم می شود که .....
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و بَـهــــار مــیـرود ...🌸🍃
خدا به همراهت بهار قشنگ 🌸🍃
💕با آرزوي برآورده شدن
💕زيباترين خواسته هاتون
💕 تا بهــاري ديگر ...🌸
🌺✨پیشاپیش تابستانی زیبا
⚪️✨و سرشار از اتفاقات خوب را
🌺✨برایتان از خداوند یکتاطلب می کنم.
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
✍#شهید_چمران:
❣ دل تنها نردبان است ...
💕دل تنها وسیله است ...
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت_شانزده_ و_هفدهم
_یادت رفته چی کار کرده بودین؟سه شب پشت سر هم سروصدا راه انداخته بودین،اونم چه جور ! ضمن اینکه شنیدم بعد از اونم بچه هارو برده بودی بهشت رضوان روی سنگ مرده شور خونه خوابونده بودی.خندیدی،از همان خنده های نمکین معصومانه:((چقدر بد و بیراه نثارت کردم عزیز،بی اونکه بدونم کی هستی! یقه مسئول اطلاعات رو چسبیده بودم تا بگه چه کسی گزارش داده. وقتی گفت یه خواهر ،تعجب کردم!))
ما عاشقان آرمان و هدفمان بودیم آقا مصطفی! ما بچه های دهه شصت .طوری که مادرم میگفت:((سمیه،رختخوابت رو هم ببر همون جا بنداز تا شبا زحمت اومدن به خونه رو نکشی.))
سبحان میگفت:((نمیدونی این آقا مصطفی مربی ما چقدر خوبه!))
سجاد میگفت:((اگه خوب نبود جای تعجب داشت،کسی دوست من باشه و خوب نباشه؟!))
سجاد و سبحان برادر های گلم بودند.آن قدر که با سجاد رفیق بودم با کس دیگری نبودم.اما فقط یکسال با هم تفاوت سنی داشتیم.برای همین حرف او برایم حجت بود.
چند روز قبل از ایام فاطمیه ،دری از چوب برای ماکت سفارش داده بودیم.اماده شده بود،اما بزرگ در آمده بود.نیسانی گرفتیم تا در را ببرند دم مسجد.بلند کردن در برای ما دخترها غیر ممکن بود.دوستم گفت:((سمیه،اون برادر رو میبینی؟اسمش مصطفی صدرزاده س.
میره حوزه بسیج برادران .بگو این رو بگذاره توی ماشین.))
نگاه کردم.کنار پیاده رو زیر درخت بید مجنون ایستاده بودی.
⬅️ #ادامه_دارد....
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
#خاطرات
آنچه مي خوانيد ۳۰ خاطره از دوران زندگي پرافتخار شهيد دکتر مصطفي چمران است که به مناسبت سالروز شهات وی( ۳۱ خرداد ۱۳۶۱) تقديم ميگردد:
۱. مدير دبستان با خودش فکر کرد و به اين نتيجه رسيد که حيف است مصطفي در آن جا بماند. خواستش و بهش گفت برود البرز و با دکتر مجتهدي نامي، که مدير آن جاست صحبت کند. البرز دبيرستان خوبي بود، ولي شهريه مي گرفت. دکتر چند سؤال ازش پرسيد. بعد يک ورقه داد که مسئله حل کند. هنوز مصطفي جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر گفت: «پسر جان تو قبولي . شهريه هم لازم نيست بدهي.»
۲. سال دوم يک استاد داشتيم که گيرداده بود همه بايد کراوات بزنند. سر امتحان، چمران کراوات نزد، استاد دونمره ازش کم کرد. شد هجده، بالاترين نمره.
۳. بورس گرفت. رفت آمريکا. بعد از مدت کمي شروع کرد به کارهاي سياسي- مذهبي. خبر کارهايش به ايران مي رسيد. از ساواک پدر را خواستند و بهش گفتند «ما ترمي چهارصد دلار به پسرت پول نمي دهيم که برود عليه ما مبازه کند.» پدر گفت: «مصطفي عاقل و رشيده. من نمي توانم در زندگيش دخالت کنم» بورسيه اش را قطع کردند. فکر مي کردند ديگر نمي تواند درس بخواند و برمي گردد.
۴. چند بار رفته بود دنبال نمره اش. استاد نمره نمي داد. دست آخرگفت « شما نمره گرفته اي، ولي اگر بروي، آزمايشگاه نيروي بزرگي از دست مي دهد. » خودش مي خنديد. مي گفت « کارم تمام شده بود. نمره ام را نگه داشته بود پيش خودش که من هم بمانم»
۵. چپي ها مي گفتند "جاسوس آمريکاست. براي ناسا کار مي کند." راستي ها مي گفتند "کمونيسته." هر دو براي کشتنش جايزه گذاشته بودند. ساواک هم يک عده را فرستاده بود ترورش کنند. يک کمي آن طرف تر دنيا، استادي سرکلاس مي گفت "من دانشجويي داشتم که همين اخيراً روي فيزيک پلاسما کار مي کرد."
۶. اوايل که آمده بود لبنان، بعضي کلمه هاي عربي را درست نمي گفت. يک بار سرکلاس کلمه اي را غلط گفته بود. همه ي بچه ها همان جور غلط مي گفتند. مي دانستند و غلط مي گفتند. امام موسي مي گفت «دکتر چمران يک عربي جديدي توي اين مدرسه درست کرد.»
۷. بعضي شب ها که کارش کمتر بود، مي رفت به بچه ها سر بزند. معمولا چند دقيقه مي نشست، از درس ها مي پرسيد و بعضي وقت ها با هم چيزي مي خوردند. همه شان فکر مي کردند بچه ي دکترند. هر چهارصدو پنجاه تايشان.
۸. چند بار اتفاق افتاده بود که کنار جاده، وقتي از اين ده به ده ديگر مي رفتيم، مي ديد که بچه اي کنار جاده نشسته و دارد گريه مي کند. ماشين را نگه مي داشت، پياده مي شد و مي رفت بچه را بغل مي کرد. صورتش را با دستمال پاک مي کرد و او را مي بوسيد. بعد همراه بچه شروع مي کرد به گريه کردن. ده دقيقه، يک ربع، شايد هم بيش تر.
۹. دکتر شعرها را مي خواند و ياد دعاي ائمه مي افتاد. مي خواست نويسنده اش را ببيند. غاده دعا زياد بلد بود.
پيغام دادند که دکتر مصطفي مدير مدرسه ي جبل عامل مي خواهد ببيندم، تعجب کردم. رفتم. يک اتاق ساده و يک مرد خوش اخلاق. وقتي که ديگر آشنا شديم، فهميدم دعاهايي که من مي خوانم، در زندگي معمولي او وجود دارد.
۱۰. گفتند "دکتر براي عروس هديه فرستاده" به دو رفتم دم ِ در و بسته را گرفتم. بازش کردم. يک شمع خوشگل بود!! رفتم اتاقم و چند تا تکه طلا آويزان کردم و برگشتم پيش مهمان ها؛يعني که اينها را مصطفي فرستاده!! چه کسي مي فهميد که مصطفي خودش را برايم فرستاده است؟!!
۱۱. گفته بود "مصطفي! من از تو هيچ انتظاري ندارم الا اين که خدا را فراموش نکني." بيست و دو سال پيش گفته بود؛ همان وقت که از ايران آمدم. چه قدر دلم مي خواهد بهش بگويم که يک لحظه هم خدا را فراموش نکردم.
۱۲. ما سه نفر بوديم، با دکتر چهار نفر. آن ها تقريبا چهارصد نفر. شروع کردند به شعار دادن و بدو بي راه گفتن . چند نفر آمدند که دکتر را بزنند. مثلا آمده بوديم دانشگاه سخن راني. از درپشتي سالن آمديم بيرون. دنبالمان مي آمدند. به دکتر گفتيم « اجازه بده ادبشان کنيم » گفت: « عزيز، خدا اين ها را زده» دکتر را که سوار ماشين کرديم ، چند تا از پر سر و صداهاشان را گرفتيم آورديم ستاد. معلوم نشد دکتر از کجا فهميده بود. آمد توي اتاق. حسابي دعوامان کرد. نرسيده برگشتيم و رسانديمشان دانشگاه ، با سلام و صلوات.
۱۳. با شروع جنگ به فکر افتاد برود جبهه. نه توي مجلس بند مي شد نه وزارت خانه. رفت پيش امام. گفت "بايد نامنظم با دشمن بجنگيم تا هم نيروها خودشان را آماده کنند، هم دشمن نتواند پيش بيايد." برگشت و همه را جمع کرد. گفت "آماده شويد همين روزها راه مي افتيم". پرسيديم "امام؟" گفت"دعامان کردند."
۱۴. سر سفره، سرهنگ گفت "دکتر! به ميمنت ورود شما يه بره زده ايم زمين." شانس آورديم چيزي نخورده بود و اين همه عصباني شد. اگر يک لقمه خورده بود که ديگر معلوم نبود چه کار کند.
۱۵. کم کم همه بچه ها شده بودند مثل خود دکتر؛ لباس پوشيدنشان، سلاح دست گرفتنشان، حرف زدنشان. بعضیها هم