🕊╰🖌🌸✰﷽✰🌸🖌╮
سلام 😊✋
🌺 چه دلخواه میشود روزی که
با نام و یاد خدا آغاز شود
روزی که با لبخند و عشق
و مهربانی شروع شود
الهی با توکل بر اسم اعظمت
امروزمان را آغاز میکنیم 🕊🌺
🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸
🌸خدایا
☀️طراوت و پاڪی ﺻﺒﺢ
🌸ﺩﺭهوای ﺯﻣﯿﻦ پراڪنده ﺍﺳﺖ
☀️ عزیزانــم را
🌸ﺳﺮﺷـار ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﺍﻭﺕ ڪن
❤️و قلبشان را با نـور خـود
🌸روشـن و روزشـان را
🌸سرشـار از شـادی ونشاط گردان
🌼#روزتون_بـخیر_و_شـادی
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
هدایت شده از قرارگاه فرهنگی ۱۴شهید گمنام کوه خضرنبی (ع)
13.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#می_آییم_چون.....
با ما همراه باشید👇
قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام کوه خضر
انسان شناسی ۲۰۵.mp3
11.09M
#انسان_شناسی ۲۰۵
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
✘ من زورم به خودم نمیرسه!
✘ نمیتونم از پسِ خودم بربیام!
✘ نمیتونم جلوی بعضی از زیادهرویها و افراطهای خودم رو در میلهای مختلف بگیرم!
من چرا اینجوریام؟
باید با خودم چکار کنم؟
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🌹✨ #یک_آیه،#یک_درس✨🌹
۷-شاخص های کارگزاران انتخاباتی از دیدگاه قرآن
📌تعهد و تخصص؛
«قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ؛ [يوسف_۵۵]
گفت مرا بر خزانههاى اين سرزمين بگمار كه من نگهبانى دانا هستم»،
گفت: در این آیه خداوند دو ویژگی حفیظ و علیم را برای کارگزاران شایسته برمیشمارد، حفیظ به معنای متعهد و نگهبان بودن و علیم به معنای دانا بودن لذا کسی که میخواهد که حکمران شود باید دو ویژگی تعهد و تخصص داشته باشد و البته تعهد هم در قرآن کریم بر تخصص مقدم است.
ادامه دارد...
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕🍰#عصرانه
علم بهتر است یا ثروت؟هیچکدام!
💓یه دل خوش
🌸یه خیال راحت
🕊یه زندگی ساده
زندگی گل💐 می خواهد ...
عشق❤️ می خواهد...
زندگی پر از حس ناب✨💚 زنده بودن است
🌸عصرتون
🍒بهترین و خوشرنگ ترین
🌸عصر دنیا
🍒با لحظه هایی پر از
🌸خوشی و آرزوی سلامتی
🍒برای شما
🌸روز و روزگارتان بسیار شاد
🍒#عصرتون_بخیر
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╰🖌🌸✰﷽✰🌸🖌╮
✅تلنگر➕اندیشه
📌 گاهی ناامید میشیم، که هدایت بشیم
#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت_بیست_و_ششم
به خانه که آمدم غروب بود.مادر گلدان های حیاط را آب داده و روی تخت نشسته بود.رفتم نشستم کنارش:((مامان چی کار کنم،شما بگو؟))
_خونواده ی خوبین صدرزاده ها!
_خونواده رو چی کار دارم!خودش،خدمت نرفتنش!
_درسش که تموم بشه میره سربازی .سجادم قبولش داره!
نگاه به بالا انداختم و دیدم چراغ اتاق سجاد روشن است:((بذار از خودش بپرسم.))
از پله ها دویدم و رفتم اتاق سجاد.دیدم پشت میز کامپیوترش نشسته.مامان هم پشت سرم آمد و گفت:((سجاد تو یه چیزی به خواهرت بگو.تکلیف این بنده خدا چی میشه؟))
سجاد بی آنکه نگاهمان کند گفت:((از نظر من تاییده!))
_اصلا متوجهی راجع به کی حرف میزنیم؟
_بله.مصطفی!مصطفی صدرزاده.
مامان گله مند گفت:((هی بالا و پایین میکنه.سمیه،یا رومی روم یا زنگی زنگ!))
تکیه دادم به دیوار رو به سجاد و گفتم:((اگه تو قبولش داری باشه منم...))
مامان ذوق زده گفت:((خب،این رو از اول میگفتی،برم تلفن بزنم؟))
سجاد گفت:((صبر کن مامان!))
رو به من کرد:((هر چی سوال ازش داری،بنویس میبرم میدم بخونه و جواب بده.))
رو به کامپیوتر چرخید:((میشم کبوتر نامه بر!))
مامان ذوق زده گفت:((برم براتون چای و شیرینی بیارم!))
نشستم روی زمین و زانوهایم را بغل کردم.سجاد هنوز به صفحه کامپیوترش نگاه میکرد.تصویر ثابت بود و عکس یک دشت پر از گل سرخ و دوتا پروانه.
⬅️#ادامه_دارد....
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠