eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
84 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
226 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(جعفری) شهید در دهم فروردين 1340، درروستاي بافران از توابع شهرستان نائین چشم به جهان گشود. وی بعد از به اتمام رساندن دوران ابتدایی جهت فراگرفتن علوم دینی وارد حوزه علمیه نایین شد و بعد از آن به حوزه علمیه قم عزیمت نمود . پیوسته در فراگرفتن علوم با هوش و ذکاوت خاصی که داشت کوشا بود و مدرسین حوزه از ایشان رضایت کامل داشته و ایشان را مورد تشویق قرار می دادند . در دوران انقلاب فعالیتهای مثمر ثمری را بر علیه رژیم ستم شاهی انجام می داد و در برگزاری راهپیماییها و تظاهرات بر ضد رژیم منحوس پهلوی شرکت فعال داشت . در کسوت نیروی بسیجی به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و در عملیات بیت المقدس در محل کرخه نور بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن در تاریخ 1361/2/16بر اثر اصابت گلوله مستقیم دشمن به فیض شهادت نائل آمد .
✍فرازی از وصیتنامه شهید؛ بر ملت مسلمان ایران واجب است که به ندای هل من ناصر ینصرنی امام (ره) لبیک بگویند و این درخت را با خون خود سیراب کنند و این روحانیت است که بیش از همه فعالیت می کند . شما ملت عزیز اگر دیدید کسی علیه روحانیت صحبت می کند آنان را سرکوب کنید . انشاءالله تعالی همانطور که آرزوی همه ملت ماست انقلاب را به رهبری امام عزیز به انقلاب حضرت بقیه الله الاعظم (عج) پیوند خواهیم زد که انقلاب جهانی اسلام می باشد و من امیدوارم این انقلاب اسلامی به رهبری امام عزیز خمینی کبیر زمینه ساز انقلاب مهدی (عج) باشد . بارالها، این هدیه و خون ناقابل پیروان محمد (ص) را بپذیر و ما را از سربازان ولی عصر (عج) قرار بده .   شاد گرامی با ذکر 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : ۱۳۳ ساعت دو نیمه شب بود و ما هنوز به نیمه راه نرسیده بودیم. هر چقدر میرفتیم جاده دورتر میشد انگار که در بی انتهاترین جاده دنیا هستیم، نمیدانستم که این ثانیه های دیرگذر و این جاده کشدار کی به پایان میرسد نه میتوانستم حرف بزنم و نه سکوت کنم و نه جاده به مقصد انتها میرسید. هلال سفید و کمانی ماه هم که وسط سینه آسمان نشسته بود، نمیتوانست ذهنم را حتی برای یک لحظه از حسین دور کند باید به زینب کبری متوسل میشدم این تنها راه برای بیرون آمدن از این آوار غم بود با خودم گفتم زینب جان کمکم کن دستم را بگیر توانم بده تا تحمل کنم شهادت حسینم را، عزیزم را ،تکیه گاه یک عمر زندگی ام را و همین طور که بازینب کبری درددل میکردم برای خودم روضه خواندم حواسم به دخترانم نبود. انگار توی ، ماشین خودم بودم و خودم زیر لب تکرار میکردم امان از دل زینب امان از «دل... که با هق هق گریه زهرا و سارا تکان خوردم مثل ابر بهار می باریدند و شیون کنان میپرسیدند: «مامان چی شده بابا؟!» دیگر نمی توانستم به چشمان اشکبارشان نگاه نکنم. هنوز کسی به صراحت نگفته بود که حسین شهید شده اما دلهایمان به ما دروغ نمی گفت. زهرا و سارا مثل کودکی هایشان خودشان را توی بغلم انداختند و زارزار گریه کردند. امین هم بیقرار بود. فقط من برخلاف دل آشوبی ام صورتی آرام داشتم و اشک نمی ریختم حالا زنگ تلفن هم یک ریز میخورد، بی جواب میماند، قطع میشد و دوباره میزد .انگار هیچ کس دوست نداشت خبر آن طرف خط را بشنود . منتظر بودم که وهب یا مهدی زنگ بزنند. 👇👇👇👇
اما دوست امین که تا آن لحظه تو داری میکرد باز سعی کرد بر احساساتش غلبه کند اما بغض کرده بود. به یاد آوردم که در سالهای جنگ وقتی با خواهران بسیجی و مادران شهدا برای دادن خبر شهادت رزمندهای میرفتیم اول از مجروحیت حرف میزدیم و کم کم به خانواده می گفتیم : حال بچه شما خوب نیست و توی بیمارستانه و بعد که آمادگی خانواده را بیشتر میدیدیم می گفتیم فرزندتان شهید شده حالا تمام آن غمهایی که آن لحظات در دل و جان خواهران همسران و مادران شهدا میآمد در درونم جمع شده بود زهرا با التماس پرسید: امین بگو چه اتفاقی برای بابا افتاده؟!» سارا هم با گریه همین درخواست را از امین داشت. امین گفت: «میگن حاج آقا یه کم مجروح شده. زهرا با گریه گفت: اما هر وقت که بابا مجروح میشد کسی به مامان زنگ نمیزد و معصومانه با اشکی که روی چشمش پرده شده بود نگاهم کرد و پرسید: «می زد؟!» جوابی ندادم امین یک گام جلوتر گذاشت و گفت: این مجروحیت با مجروحیتهای دفعه قبل فرق میکنه احتمالاً حاج آقا رفته توی حالت کما. سارا با لحنی که از آن معصومیتمیبارید گفت: «فقط زنده باشه براش نذر میکنیم که خوب شه و به من خطاب کرد : مامان چی نذر کنیم که بابا از کما بیاد بیرون؟ صدای اذان از مسجدی کنار جاده میآمد جواب سارا را ندادم .‌امین کنار مسجد ایستاد نماز را خواندیم نمازی که پر بود از استغاثه برای صبر بر این مصیبت. بعد از نماز چادرم را روی صورتم کشیدم آرام گریه کردم تا کمی خالی شدم و دوباره سوار ماشین شدیم وراه افتادیم در آن مسیر کشدار و جاده بی انتها تا کی برسیم. خیلی دیره...» حرف زدنهای با خود و فکرهای جورواجور تمامی نداشت باید تصمیم میگرفتم دستم به گوشی رفت دخترها پرسیدند: «مامان میخوای به کی زنگ بزنی؟ :گفتم به وهب.» بالاخره زنگ زدم فاطمه نوه بزرگم که حتماً برای نماز صبح بلند شده بود ، جواب داد صدایش صاف بود و زلال گفتم اگه بابات نرفته سرکار گوشی رو بده بهش.» فاطمه تا وهب را صدا کند، برای ثانیه هایی لال شدم که خبر را چطوری بدهم. عكس العمل وهب هم مثل ،فاطمه عادی بود. شاید فقط زنگ زدن آن وقت صبح برایش غیر منتظره بود . سلام کردم و گفتم : «چطوری وهب جان؟» گفت : خوبم مامان خدای نکرده اتفاقی براتون توی جاده افتاده؟! گفتم : برای ما نه ولی مثل اینکه بابارفته توی حالت کما. وهب آن طرف ساکت شد. نخواستم بچه ام را بیشتر از این توی هول و ولا بیندازم یک دفعه گفتم: «وهب بابا شهید شده.» داشتم میگفتم به مهدی هم خبر بده که گریه اش گرفت و گوشی را قطع کرد. تا چند دقیقه در خودم بودم که وهب زنگ زد اولش گفت: «بابا خیلی مظلوم بود. و بعد ادامه داد: شهادت حقش بود ناز شصتش که به اون چیزی که میخواست رسید لحن مؤمنانه وهب حرف ناگفته من بود . راست میگفت از عدالت خدا دور بود که حسین پس از این همه سختی و رنج از رفقای شهیدش جا بماند. ما او را برای خودمان میخواستیم و او خودش را برای خدا. پرسیدم: «مهدی خبر داره؟» گفت زودتر از من خبردار شده گوشی من هم تا صبح چند بار زنگ خورده اما روی حالت بی صدا بوده خبر رفته روی سایتها . گفتم: با مهدی و بچه ها برو خونه ما هم داریم میایم.... ⬅️ ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت امیر سپهبد علی صیادشیرازی 1378/01/21 شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1323 در شهرستان درگز در استان خراسان دیده به جهان گشود. او پس از اتمام تحصیلات دبیرستان وارد دانشکده افسری و در سال 1346 موفق به اخذ دانشنامه لیسانس از آن دانشکده شد. . وی پس از طی دوره تخصصی توپخانه در آمریکا با درجه ستوان یکم و سمت استادی، در مرکز آموزش توپخانه اصفهان به تدریس پرداخت و در همان شرایط به عنوان عنصری حزب اللهی در جهت سازماندهی نظامیان انقلابی فعالیت خود را آغاز کرد. تلاش های وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح متجلّی شد. از مهمترین اقدامات او در غائله کردستان، می توان به تهیه طرح های عملیاتی که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگان های مریوان، بانه و سقز شد، اشاره کرد. شهر سنندج با تشکیل ستاد عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران توانست پس از 21 روز مقاومت و دفاع از سوی مدافعان خویش ، کاملاً از تصرف و تسلط ضد انقلاب خارج شود. پس از اجرای موفق این طرحها، شهید صیادشیرازی، با دو درجه ارتقاء ، با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد.
وی در آخرین ماه های ریاست جمهوری بنی صدر به دلیل برخورداری از روحیه انقلابی و مقابله با خیانت های او از سمت مذکور عزل گردید و پس از آن تا عزل بنی صدر و فرار مفتضحانه او به فرانسه به دعوت شهید کلاهدوز در ستاد مرکزی سپاه پاسداران به خدمت پرداخت. او برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه اندازی کرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد. در مهر ماه سال 1360 به پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع از سوی امام خمینی(ره) به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد. و فرماندهی نیروهای ارتش در عملیات های پیروزمند ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس را بر عهده داشت. عملیات هائی که روند جنگ تحمیلی را ،پیروزی رزمندگان اسلام قرار داد. ایشان در 23/4/ 1365 طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی(ره) به عضویت شورای عالی دفاع منصوب شدومسئولیت فرماندهی نیروی زمینی ارتش به برادر دیگری واگذار گردید. حضرت امام(ره) در حکم فرمانده جدید نیروی زمینی ارتش پیرامون خدمات آن شهید سرافراز چنین فرمودند: "با تقدیر از زحمت های طاقت فرسای سرکار سرهنگ صیادشیرازی که با تعهدکامل به اسلام و جمهوری اسلامی در طول دفاع مقدّس از هیچ گونه خدمتی به کشور اسلامی خودداری نکرده و امید است در آینده نیز در هر مقامی باشد، موفق به ادامه خدمت های ارزنده خود شود." درتاریخ 18/2/ 1366 به درجه سرتیپی ارتقا یافت. آن شهید والا مقام در مهرماه سال 1368 به سمت معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد. امیر شجاع سپاه اسلام در شهریورماه سال 1372 با حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب گشت و در 16/1/ 1378 همزمان با عید خجسته غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد. صبح روز 21 /1/ 1378 پس مانده های زخم خورده عملیات مرصاد (منافقین مزدور) وی را آماج تیرهای کینه خود قرار دادند و روح بلند و سرفرازش در آسمان ها پرکشید، آری دشمن زبون چنین عنصر برجسته و موثر و شخصیت کم نظیر و سرمایه عظیمی را از امت اسلام گرفت و نظام را از گرمی وجودش بی بهره ساخت. بوسه بر تابوت حامل پیکر مطهر آن شهید والا مقام توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیه الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) اوج تجلیل از مقام شامخ این شهید و تمام شهیدان گلگون کفن انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس است که امام شهیدان، خمینی کبیر بر بازوان پرتوان و دشمن شکن آنان بوسه می زد . ⚘روحش شاد و یادش گرامی ⚘ ⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات صلوات ⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عنوان: مسیرهای ارتباطی عباس موزون در فضای مجازی 📳 ایتا: https://eitaa.com/joinchat/1575551235C182149598c 💠 روبیکا/روبینو: https://rubika.ir/abbas_mowzoon 📽 آپارات: https://www.aparat.com/abbas_mowzoon ⃣ سروش: https://splus.ir/abbas_mowzoon ✅ بله: https://ble.ir/abbas_mowzoon 🛑 اینستاگرام: abbas_mowzoon abbas.mowzoon zendegi_feedback_mosbat ⏺ تلگرام: https://t.me/abbas_mowzoon_telegram 🌐 وب‌سایت‌ها: Zendegitv.com Abbasmowzoon.com ⏯ اپلیکیشن ‏«زندگی پس از زندگی» در بازار: http://cafebazaar.ir/app/?id=ir.zendegi.din&ref=share 📱 پیامک و تلفن: +989022300488 +989925493565