eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
84 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2هزار ویدیو
229 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
پنج چیز نشان بدبختی است 1-ناشکری دروقت نعمت 2-بی صبری دروقت محنت 3-نارضایتی در وقت قسمت 4-کاهلی دروقت خدمت 5-بی حرمتی دروقت صحبت الهی ما را از شر شیطان نگهداری بفرما🙏 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا میدانستید باقی مانده خوراکیها و زباله در خونه و یا روی دستها باعث نیرو دادن به اجنه میشه ؟ پس این کلیپ رو ببینید!!! 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
دو شخص رو هرگز فراموش نکنید : شخصی ڪه همه چیزش رو باخته تا شما برنده شوید "پدرتون" شخصی ڪه در تمام رنج ها ڪنارتون بوده "مادرتون"💞
﷽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ☀️ ☀️ 🟢 امام باقر علیه السلام: 💠🌸خوشا به حال در زمان قائم علیه السلام و خوشا به حال پابرجایان در محبت او ،آن ها کسانی هستند که خداوند آن ها را در کتاب خود وصف کرده و فرموده «الذین یؤمنون بالغیب و...»💠 📚روزگار رهایی،ص۳۶۵
:،۶۵ با محبت نگاهم کردی: «حق با توه!» زندگی مان جلو می رفت و روزبه روز بیشتر از هم شناخت پیدا می کردیم. گاه که توصیه می کردم برای صرفه جویی با مترو این طرف و آن طرف بروی می گفتی: «عزیز، من دوست ندارم سوار اتوبوس و مترو بشم، از شلوغی و پرس شدن بدم میاد!» برای همین تا چشم مرا دور می دیدی، ماشین را برمی داشتی و می رفتی. - آقامصطفی هر روز میری توی طرح. ماشین رو می خوابونن! اون وقت خر بیار و باقالی بار کن! - یه جوری میرم که جریمه نشم! - پرواز که نمیتونی بکنی؟ - دعای غیب شدن بلدم! اما پرینت جریمه ها که می آمد، می فهمیدم چه دسته گلی آب دادی! باتوجه به گشت های شبانه ای که داشتی،صبح ها بیشتر وقتها دیر از خواب بلند میشدی و چشم هایت سرخ بود، به حدی که پلکهایت از هم باز نمی شد. صبح ها بیشتر وقتها دیر از خواب بلند میشدی و چشم هایت سرخ بود، به حدی که پلکهایت از هم باز نمی شد. یک روز خواب مانده بودم، چشم که باز کردم از جا پریدم و گفتم: «وای خدایا کلاسم دیر شد!» خواب آلود گفتی: «صبر کن خودم می رسونمت!» خواب و بیدار لباس پوشیدی، سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. سر فاز یک شهرک زدی کنار: «چیزی شده آقامصطفی؟» - بذار بخوابم عزیز، نور آفتاب خیلی اذیتم می کنه! عینک دودی دسته نگین دارم را دادم بهت: بیا بزن به چشمت و من رو برسون.) گرفتی و زدی، اما پشت سرت را گذاشتی روی پشتی صندلی ات: «بذار یه چرتی بزنم تا بعد.»..... ⬅️ ..... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠