eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
148 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
247 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  امام زادگان عشق
🥀بسم ربّ الشهداء و الصدیقین🥀 🔸 قاری: جناب آقای مهدی فروغی 🔹 سخنران: حجت‌الاسلام و المسلمین حاج احمد پناهیان 🔸راوی: سردار گنجعلی ( فرمانده محور نبل الزهرا سوریه ) 🔹 مداح: حاج ابوذر روحی ◽️مهمان ویژه: خانواده معظم شهید هاشمی 🔹 با اجرای سرود سلام فرمانده توسط گروه سرود مجموعه فرهنگی محبان 🕕 زمان: سه‌شنبه ۱۸/بهمن/۱۴۰۱ بلا فاصله بعد از نماز مغرب و عشا 📌مکان: قم، خیابان امام خمینی، خیابان ۲۰متری شهید بهشتی، ۱۰ متری امیرالمؤمنین(ع) 🕌 مسجد امیرالمؤمنین(ع)🕌 🔹 با حضور خود زینت بخش مجلس و محفل شهداء باشید. 📌لوکیشن محل یادواره: https://balad.ir/location?latitude=34.665806&longitude=50.886877&zoom=16.500000 🚗پارکینگ: https://balad.ir/location?latitude=34.666224&longitude=50.886033&zoom=16.500000 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
با سلام خدمت همکاران و دوستان عزیز صبحتان بخیر و خوبی متاسفانه با خبر شدیم همسر گرامی خانم میرزایی از « فراجا» به رحمت خدا رفتن . مراسم تشیع امروز موزخه ۱۶/ ۱۱/ ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۰۰ از مسجد عبداللهی و مراسم ختم بعد از نماز مغرب و عشا در همان مسجد واقع در خیابان بیست متری زاد برگزار میگردد. .برای شادی روح همه ی درگذشتگان بخصوص حمیدآقا بخوانیم با ذکر . 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اطلاعات تاریخی تون در چه حده؟! 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
☑️نقاشی از تمثال حضرت علی(علیه‌السلام) توسط هنرمند فقید «علی‌اشرف والی» سال ۶۵ و پس از ۲۳ سال حساسیت نقاش به پایان می‌رسد، تصویری که به زعم بسیاری از کارشناسان مذهبی شبیه‌ترین اثر نقاشی به تمثال امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است. سال ۶۵ تابلو به نمایش درآمد؛ بسیاری از جمله مراجع و علمای حوزه‌های علمیه آن را دیدند و با توجه به مصادیق و مشاهداتی که در مورد چهره ظاهری حضرت علی(علیه‌السلام) در مکتوبات مذهبی وجود داشت، همگی به تصدیق آن پرداخته و به زعم ایشان این اثر، شبیه‌ترین نقاشی به تمثال مبارک حضرت امیر(علیه‌السلام) شناخته شد؛شبیه‌ترین نقاشی به تمثال مبارک حضرت علی(علیه‌السلام) اکنون در موزه آستان قدس رضوی است. نکته: این نقاشی براساس یک رویای صادقه کشیده شده. 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
14.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆❤️لحظات باورنکردنی از تعویض شیفت این روزهای سبزپوشان تیپ ۴۸ فتح استان کهگیلویه و بویراحمد در سرمای شدید. ♦️پ ن :اونوقت علی کریمی و امثالش،به این دلاورمردها میگن تروریست و مفت خورای نظام!!! سلامتی همه مردان مرزدار 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
کربلایی ایمان کیوانیکانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۲_۰۵_۱۸_۵۵_۱۹_۳۳۵.mp3
زمان: حجم: 3.53M
• الله اکبر عجب هیبتی داری تو زینب... کربلایی ایمان کیوانی حضرت‌زینب(س)🖤 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم انعکاس خبر مراسم غبار روبی و عطر افشانی مزار شهدای مدافع حرم در بهشت معصومه «س»هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» در دهه مبارک فجر در کانال پیشکسوتان قم . از آقای رضویان بابت انعکاس این گزارش سپاسگزاریم . 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : هشتاد و دوم حسین همزمان با ما به خانه رسید و دید که زهرا دارد گریه میکند مهدی از درد پا مینالد و وهب نای حرف زدن ندارد. مضطرب و نگران پرسید: «چی شده پروانه؟» میدانست که این آشفتگی از بمباران نیست. بمباران بخشی از زندگی ما و بقیه مردم شده بود و به آن عادت .داشتیم بدون سلام با بغضی که داشت خفهام میکرد گفتم «وهب رو دکتر...» و نگاهم به نگاه مظلوم وهب افتاد. نخواستم بگویم دکترجوابش کرده و بغضم ترکید حسین زهرا را بغل کرد، دست روی پیشانی گرگرفته و هب گذاشت و گفت: میبرمش ،همدان پیش دکتر ترابی.» پرسیدم: «کی؟» گفت: «همین الآن.» شبانه سوار ماشین شدیم و به همدان .آمدیم تشخیص دکتر ترابی برخلاف پزشک هندی بود برایش روزی سه بار آمپول پنی سیلین نوشت و گفت اگه آمپولها رو به موقع بزنه، سریه هفته خوب میشه با شنیدن این حرف، جان به تن مرده ام برگشت،سابقه نداشت که حسین یک هفته کامل کنار بچه ها باشد وهب را بر میداشت و روزی سه مرتبه به درمانگاه میبرد. بعد از یک هفته، وهب خیلی ضعیف شد، اما نگران درس و مشقش بود و همین نگرانی نشانه خوب شدن کامل او بود از کرمانشاه به اهواز اسباب کشی کردیم هنوز نیم سال اول تحصیلی به پایان نرسیده بود که وهب کلاس اول ابتدایی را در سه شهر تجربه کرده بود؛ همدان کرمانشاه و اهواز خانه ما در محله کیان پارس اهواز بود عمه هم پیش ما آمد. آنجا برخلاف کرمانشاه با خانواده های رزمندگان همدانی مثل خانواده علی چیت سازیان ماشاء الله بشیری و سعید صداقتی همسایه شدیم. 👇👇👇
همسر علی چیت سازیان - خانم پناهی تازه عروس بود یک تازه عروس مهربان که مثل خواهرم ،افسانه برای هم درد دل میکردیم او قبل از آمدن پیش ما در دزفول زندگی می.کرد دوست همسرش سعید صداقتی او را به خاطر موشک باران شدید دزفول به اهواز آورده بود تازه عروس میگفت که همسرش نمیداند که به اهواز آمده. گاهی وهب و مهدی را میبرد توی حیاط خانهاش و سوار تاب میکرد می:گفتم خانم پناهی دردسر برای خودت درست نکن بچه های من بازیگوشان و بدسابقه تو تاب سواری میگفت این کار رو دوست دارم» پس از مدتی خبر دادند که علی چیت سازیان مجروح شده و خانم پناهی هم به همدان .برگشت وقتی رفت خیلی زود دلتنگش شدم. دور جدید بمبارانها به خاطر عملیاتهای کربلای ۴ و ۵ شروع شده بود اهواز نزدیکترین شهر به این دو منطقه عملیاتی بود. حسین گفته بود هر وقت هواپیماهای صدام مردم پشت جبهه را بمباران کردند بدانید که توی جبهه مشت محکمی از رزمندگان خورده اند. بمبارانهای اهواز مثل همدان و حتی کرمانشاه نبود روزی چند وعده بمباران میشدیم یک روز بمباران که تمام شد عمه گوهر گفت: «پروانه بیا بریم پرس وجو ،کنیم ببینیم حسین کجاست؟» گفتم عمه جان بریم کجا توی این شهر غریب؟ چی بپرسیم؟ از کی بپرسیم؟» گفت از بیمارستانا بپرسیم اونا میدونن زبانم لال کی شهید شده کی مجروحه و منتظر جواب من .نشد گوشه چادرش را به دندان گرفت و :گفت: «اگه تو هم نیای خودم میرم.» چه میتوانستم بگویم اگر نمیرفتم دلم پیش عمه میماند مادر بود و حالش را میفهمیدم اگر میرفتم میدانستم که این کار بی فایده است با این وجود زهرا را بغل کردم و با وهب و مهدی پشت سر عمه راهی بیمارستان شدم. از جلوی در تا داخل محوطهٔ بیمارستان از ازدحام مجروحین بمباران پر بود مجروحینی که اگر هر کدام را میتکاندی یک دو کیلو از سر و لباسشان خاک میریخت خانوادههایی هم مثل ما بیمارستان را شلوغ تر کرده بودند و شاید دنبال بستگانشان میگشتند صدای ناله مجروحین و صدای گریه ،مردم دلم را میسوزاند .عده ای بیمارستان را گذاشته بودند روی سرشان، از بس که داد و هوار میکردند کف راهروها پهلوبه پهلوی هم مجروح سرم به دست خوابیده بود اتاقها پر بودند . آنها را که زخمشان سطحی تر بود توی راهرو حتی محوطه زیر آفتاب گذاشته بودند. نمیخواستم که بچه ها چشمشان به دیدن مجروحان بیمارستان عادت کند اما اگر با عمه همراهی نمیکردم ناراحت میشد خودم هم تا آن زمان این همه مجروح لت و پار ندیده بودم بادگرمی می وزید و بوی خون را به هر طرف میبرد برخلاف عمه که دوست نداشت حسین را حتی مجروح ببیند من در دلم دعا میکردم که «خدایا اگر قراره اتفاقی برای حسین بیفته اون ،اتفاق، مجروحیت باشه نه شهادت.» و هر لحظه منتظر بودم که خبر این اتفاق برسد اما نه در این بلبشوی بیمارستان عمه هم که هرچقدرچشم چرخاند کسی را در شکل شمایل حسین ندید بعد از ساعتی به برگشتن رضا داد به خانه رسیدیم اما به حدی مجروح دیده و صدای ناله شنیده بودم که هنوز خودم را توی فضای بیمارستان میدیدم .آمبولانسی جلوی خانه ایستاده بود عمه از عمق جانش فریاد زد: «یا اباالفضل» و قلب من تندتر زد. حسین کنار آمبولانس خم شده بود روی دو عصا به همان شکل مجروحیت سه سال پیش چهار پنج نفر دوروبرش بودند. من عمه وهب و مهدی قدمهایمان را تند کردیم. حسین یکی دو گام به طرف ما آمد ولی به قدری آهسته که انگار ایستاده است . وهب با لحنی بغض آلود سلام کرد. لبخندی محو، روی صورت رنگ پریده حسین نشست و به همه سلام کرد. من آرام اشک ریختم و نگاهش کردم و عمه می بوسیدش و قربان صدقه اش میرفت نمیتوانست حتی زهرا را بغل کند خواست که داخل خانه بیاید. برایش صندلی چرخ دار آوردند. عصا را برای روحیه ما در لحظه دیدار زیر بغل گرفته بود وگرنه نمیتوانست روی پایش بایستد. پایش را آتل بندی کرده بودند. اینها نشان میداد که او مدتی تحت درمان بوده و شده که به خانه آمده است. مثلاً بهتر همراهان حسین پاسداران گیلانی بودند تعارف کردیم و برای ساعتی میهمانمان شدند. عمه به حسین گفت: «به دلم برات شده بود که یه اتفاقی برات افتاده نگاه حسین پرمهری به او کرد و گفت «مال اون دل صافته.» ⬅️ ادامه دارد ..... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا