°⏳| #منبر_مجازے(240) |⌛️°
⚫ ثواب گریه کردن بر امام حسین علیه السلام 🤔
💠رسول الله صل الله علیه و آله😇
اى فاطمه! همه چشم ها در روز قيامت گريان است جز چشمى كه بر مصيبت هاى حسين بگريد😊
📚بحار الأنوار/ج۴۴/ص۲۹۳
💠امام صادق علیه السلام😇
خدا حیا مى کند گریه کننده بر
حسین ابن على (ع) را عذاب نماید😃
📚کتاب اشک حسینی
💠حضرت زهرا سلام الله علیه😇
هرگاه گریه کنندگان بر حسینم داخل بهشت شوند
من هم داخل بهشت میشوم😍
📚کتاب اشک حسینی
💠امیرالمومنین علی علیه السلام😇
خداوند براى ما، شیعیان و پیروانى برگزیده است که ما را یارى مى کنند، با خوشحالى ما خوشحال مى شوند و در اندوه و غم ما، محزون مى گردند🙂
📚غررالحکم/ج۱/ص۲۳۵
💠امام حسین علیه السلام😇
من کُشته اشکم هیچ مؤ منى مرا یاد نمى کند مگر آنکه (بخاطر مصیبتهایم ) گریه مى کند☺️
📚بحارالانوار/ج۴۴/ص۲۷۹
💠امام حسین علیه السلام😇
چشمان هر کس که در مصیبتهاى ما قطره اى اشک بریزد، خداوند او را در بهشت جاى مى دهد😋
📚احقاق الحق/ج۵/ص۵۲۳
💠امام سجاد علیه السلام😇
من هرگز شهادتِ فرزندان فاطمه علیها السّلام را به یاد نیاوردم ، مگر آنکه بخاطر آن ،چشمانم اشکبار گشت😞
📚بحارالانوار/ج۴۶/ص۱۰۹
.
.
.
پاتوق [ #منبر_مجازے👳🎙: 👇]
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 1⃣1⃣ آسمان صاف بود و آفتاب می
◾️
⚫️◾️
⚫️◾️⚫️
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 2⃣1⃣
کشیش کلید کشوی میز را از جیبش در آورد، آن را جلوی صورتش گرفت و گفت:
«کلید گنح در دست های من است!»
در کار باشد بعد خم شد و در حال باز کردن در کشور ادامه داد:
« البته اگر گنجی بقچه را روی میز گذاشت. پرفسور روی صندلی نشست و به کشیش نگاه کرد که داشت گره بقچه را باز می کرد. چشمش که به ورق های کاغذ پاپیروس افتاد، نیم تنه اش را به جلو خم کرد. آن چه می دید قانعش نمی کرد، عینک مطالعه اش را که با نخی به دور گردنش انداخته بود، به چشم زد. حالا به وضوح کاغذهای پاپیروس و دست نوشته های روی آن را ببیند، برگ رویی را برداشت و آن را جلوی چشم هایش گرفت.
- خدای من! این خط عربی کوفی است!
کشیش در حالی که روی صندلی می نشست گفت: «به همین دلیل خواندنش سخت است.»
پرفسور با دو انگشت، کاغذ و نوشته های روی آن را لمس کرد و گفت: « برای تو البته نباید خواندنش چندان سخت باشد.»
بعد ورق کاغذ را بلند کرد و آن را جلوی نور لامپ گرفت و رو به کشیش گفت:
«چنین اثری را حتی در موزه ی لوور فرانسه هم ندیده ام. دست تو چه می کند؟
کشیش، ذوق زده پاسخ داد:
«یک مرد جوان تاجیک آن را به قصد فروش آورد. می گفت بین اجدادش دست به دست گشته و به او رسیده است.
پرفسور شروع کرد به ورق زدن کتاب، هر ورق را با دقت نگاه می کرد. بعد از کاغذهای پاپیروس، اوراق پوست آهو بود که خط نوشته های آن عربی بود. آثار پارگی و پوسیدگی هم در برخی اوراق دیده می شد. پرفسور حالا كاملا يقين داشت که این کتاب منحصر به فرد است. ورق ها را روی هم گذاشت. عینکش را برداشت و گفت:
«پدر جانا چمدانت را ببند و از این سرزمین برو. این کتاب را می توانی به چند میلیون دلار بفروشی و در جایی مثل جزایر قناری یک قصر برای خودت بخری.»
کشیش خوشحالی اش را با لبخند نشان داد و گفت: «جزایر قناری پیشکش ستاره های هالیوود جناب پرفسور. من که اهل معامله با کتاب و کسب در آمد نیستم. لذت غایی، داشتن چنین کتابی است. باید آن را با دقت بخوانم و بدانم که نویسنده اش كيست و دربارهی چه چیزی نوشته است؟
پرفسور گفت:
«قطع یقین، این کتاب را چندین نفر نوشته اند؛ چندین نفر در چندین دوره ی تاریخی. تفاوت کاغذها و خط نوشته ها مؤید این نکته است.»
کشیش گفت:
«رسیدن این کتاب به دست من، بیشتر به یک معجزه شبیه است.»
✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️
پرفسور نوک بینی اش را خاراند و گفت: «البته من به معجزه اعتقادی ندارم پدر، و ترجیح می دهم بگویم این کتاب هدیه ای است به تو از سوی عیسی مسیح که تو خادم کلیسای اویی»
این جمله ی پرفسور، کشیش را منقلب کرد. به یاد واقعهی شب قبل افتاد؛ دیدن عیسی بن مریم و کودکی که به او هدیه داده بود. به یقین آنچه دیده بود یک رویا نبود. هدیه ای از سوی عیسی مسیح ... این جمله ی پرفسور چون پژواک صدایی در کوه در قلب او ارتعاش یافت. دست هایش را روی میز گذاشت و سرش را به روی آن خم کرد. صدای پرفسور را می شنید که می گفت:
«چه شده پدر؟ زیاد هم ذوق زده نشوید! برای قلب تان خوب نیست.»
#ادامھ_دارد◾️
بھ قلم ✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
⚫️کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...◾️
رمان فوق العاده☝️
هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇
📚|@Heiyat_Majazi
◾️
⚫️◾️
⚫️◾️⚫️
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 2⃣1⃣ کشیش کلید کشوی میز را از
◾️
⚫️◾️
⚫️◾️⚫️
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 3⃣1⃣
سپس خندید و دستش را روے شانہ ے او گذاشت. ڪشیش سرش را بلند ڪرد. چند قطره اشڪ روے گونہ هایش غلتید.
- خداے بزرگ! شما گریہ مے ڪنید؟ البتہ شاید حسرت این را مے خورید ڪہ چرا چنین گنجے در جوانے بہ دست شما نیفتاده است. حق دارید پدر این هدیہ ڪمے دیر بہ دست شما رسیده است.
بازوے ڪشیش را فشرد و گفت:
از شما بعید است پدر!
ڪشیش در حالے ڪہ بہ نقطه اے روے میز خیره شده بود گفت:
«دیشب اتفاق عجیبے افتاد. مشغول مطالعہ ڪتابے بودم. ناگہان دیدم مرد جوانے ڪہ شباهت زیادے بہ تندیس و شمایل عیسے بن مریم داشت مقابلم ظاهر شد. ڪودڪے در آغوش داشت. او را بہ من داد و گفت من ڪودڪم را بہ دست تو مے سپارم. از او بہ خوبے مراقبت ڪن. گفت او عیسے بن مریم است. با آمدن همسرم بہ اتاق ناگہان غیب شد. احساس مےڪنم بین واقعہ ے دیشب و این ڪتاب، باید رابطہ اے وجود داشته باشد.»
پرفسور گفت:
من آدمے مذهبے نیستم، اما مذهب همیشہ براے من چیز جالبے بوده است. من از اتفاقات خارق العاده خوشم مے آید و آن را باور دارم، لذا مے پذیرم ڪہ شما دیشب عیسے بن مریم را دیده باشے؛ بخصوص ڪہ معجزه ے او را روے میزتان مے بینم.
بعد سرش را تڪان داد و گفت:
«خیلے جالب است. همه چیز دارد رؤیایي مے شود. این را به فال نیڪ بگیرید... بلند شوید، باید یڪ گردان پلیس را خبر ڪنیم تا تو و ڪتابت را تا منزل اسڪورت ڪنند!»
با خنده ے پرفسور، ڪشیش تبســمے ڪرد و گفت:
«من درباره ے معجزات الهے ڪتاب هاے زیادے خوانده ام و مطالب فراوانے شنیده ام. به آن اعتقاد راسخ دارم، اما نمے دانم چہ رازي در این ڪتـــاب نہفتہ است و رابطہ ے آن با عیسے مسیح چیست؟
پرفسور گفت:
«حتما رازش را بعد از مطالعہ ے ڪتاب بہ دست خواهے آورد. فعلا دویست سیصد دلار بگذار ڪف دست صاحب ڪتاب و بگو خیرش را ببیند.»
ڪشیش گفت:
«نہ! باید چند هزار دلارے بہ او بدهم. مے گفت مے خواهد با پول این ڪتاب زندگی خود و خانواده اش را سر و سامانی بدهد.»
بعد توے دلش گفت:
«او فرستاده ے عیسے مسیح است؛ امانت دارے ڪہ امانت او را بہ دستم رسانده است.»
پرفسور از جا بلند شد و گفت:
«توے این ڪلیساے شما چاے یا قہوه پیدا نمے شود؟
✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️
ڪشیش در حالے ڪہ داشت بقچہ را گره مےزد گفت:
«الان مےرویم بہ دفترم و یڪ چاے سبز چینے برایت دم مے ڪنم با عسل ناب «باغیری» ڪہ چند روز پیش، از اوفا برایم آورده اند.»
آن روز، ڪشیش بقچہ ے ڪتاب را داخل نایلونے گذاشت و با ترس و وحشتے ڪہ در او سابقه نداشت، از ڪلیسا خارج شد و بہ آپارتمانش رفت و تا وقتے ایرینا در را بہ روے او گشود و گرماے مطبوع و بوے سوپ «بورش، بہ مشامش رسید، همچنان نگران بود و مے ترسید ڪہ آن دو جوان مشڪــوڪ دیروزے بہ سراغش بیایند و ڪتاب را از چنگش در آورند.
پس از نہار بہ بانڪ رفت، دو هزار دلار از حسابش برداشت و بہ ڪلیسا برگشت تا ساعت پنج ڪہ مرد جوان تاجیڪ مے آمد، با پرداخت پول ڪتاب ڪار را بہ خوبے و خوشے بہ پایان برساند.
#ادامھ_دارد◾️
بھ قلم✍ : #ابراهیم_حسن_بیگے
⚫️کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...◾️
این رمان فوق العاده☝️
هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇
📚| @Heiyat_Majazi
◾️
⚫️◾️
⚫️◾️⚫️
#هیئت_بصیرتے(3)🏴🇮🇷
یکشنبه🏴 مورخه🏴 1397/6/25
موضوع🏴عبـــرت هایے ڪه باید
از عاشورا بگیـــریم، بصــیرت زایے درباره ے اتفاقاتے ڪه در ایــران و جهان اسلام در حال رخ دادن است🏴
سلام علیکم
وقتتون به خیر
اَلحمّدالله الذّی خََلَقَ الحُسین🏴🏴
مگه میشه توے محرم نفس ڪشید و حاله دلت خوب نبود، اصلا حسین جنس غمش فرق میکند😭
ان شاءالله عزاداری هاتون مقبول درگاه حق واقع شود و به حق اشکی که جاری میشود از چشمانتان برای اباعبدالله خداوند واسطه ی خیری قرار دهد شما را برای ظهور حضرت مهدی(عج)
ان شاءالله
⚫️
⚫️⚫️
ابتداً مقدمه ای خدمتتون عرض میکنم که قرار امشب راجع به چه چیزایی صحبت کنیم.
قبلا بنده فکر میکردم خوندنه تاریخ سیاسی چه فایده ای داره به چه درد میخوره اما وقتی مطالعه کردم دیدم نه با دونستنه تاریخ سیاسی میشه حال و آینده رو پیش بینی کرد میشه ازش درس گرفت تجربه کسب کرد که تکرارش نکنیم برای همین بنده امشب سیر صحبتهام راجع به عاشورا و قیام امام حسین علیه السلام بعد انقلاب و بعد حال و امروزمان خواهد بود
ان شاءالله بتونم با صحبت هایی که امشب میکنم کاملا روشنتون کنم و بدونید چه خبر و قراره به کجا بریم
⚫️
⚫️⚫️
⚫️
⚫️⚫️
دو خطر عمده، اسلام را تهدید می کند❎
1. دشمنان خارجی⚫️
2. اضمحلال داخلی⚫️
دشمن خارجی یعنی کسی از بیرون مزرها، با انواع سلاح ها موجودیت یک نظام را هدف می گیرد.
حالا این بیرون یعنی چی؟ منظورم بیرون از کشور نیست، بلکه بیرون از نظام است.
این بیرون از نطام میتونه افرادی باشند که خود را با نظام بیگانه میدانند و با آن مخالفند اینها غریبه اند اینها برای اینکه نظام را نابود کنند و از بین ببرند تلاش می کنند. با شمشیر، با سلاح آتشین با مدرترین سلاح های مادی، و با تبلیغات و پول و هر چه که در اختیارشان باشد. این یک نوع دشمن است.
این بیرون از نظام میتونه فردی از خارج باشه یا میتونه فردی از داخل باشه در هر حال یا دشمنه یا منافق
⚫️
⚫️⚫️
⚫️
⚫️⚫️
خطر دوم که اضمحلال داخلی است👇
خوده کلمه ی اضمحلال به معنای نابودی، ویرانی است.
ممکن است در درون نظام بر اثر خستگی، بر اثر اشتباه در فهم راه درست که همان انحراف است و انحراف نشئت گرفته از پایه ریزی غلط و اشتباه است یا بر اثر نگاه کردن به جلوه های مادی و بزرگ تصور کردن آن ها، ناگهان در درون افرادی خودی دچار یه نوع آفت زدگی شوند که این می شود یک نوع دشمن در داخل و به مراتب خطرش از اولی بیشتر خواهد بود
⚫️
⚫️⚫️
⚫️
⚫️⚫️
اسلام برای مقابله با هر دو آفت، راه حل ارائه کرده است و آن راهکار و راه حل
" جهاد " است🏴🏴
جهاد، مخصوص دشمنان خارجی نیست.
قرآن می فرمایید:
( جاهِدِ الکُفّارََ و َ المُنافِفین)
ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن.
جهاد برای دشمنی است که می خواهد از روی بی اعتقادی و دشمنی با نظام به آن هجوم بیاورد.
گاهی وقتا بعضی از افراد در داخل هستند که چنین ویژگی هایی دارند☝️☝️
اینها منافقی بیش نیستند و باید با آن ها هم رفتاری مانند دشمن داشت.
⚫️
⚫️⚫️
⚫️
⚫️⚫️
همه اینها رو مطرح کردم تا مقدمه ای باشه
برای اینکه بدونیم هدف امام حسین علیه السلام از قیام عاشورا چی بود؟؟؟
یا اینکه اصلا چرا این اتفاق در زمان امام حسین علیه السلام رخ داد چرا در زمان دیگری اتفاق نیوفتاد.
پاسخ👇👇👇
⚫️
⚫️⚫️