John OttmanHope (Xavier's Theme).mp3
زمان:
حجم:
11.64M
همراه هیئت امشب بشنویدش✨
همونطور که از اسم هیئت امشبمون مشخصه ، میخوایم روایت کنیم
میخوایم داستانِ تغییر بگیم ، داستانِ یه تغییر اساسی . . .
از اون تغییر ها که مسیر زندگی رو مشخص میکنه :)
درسته ، میخوایم حکایتِ تحول بشنویم✨
پس در ابتدای محفل ، عرض ارادتی کنیم به محضر اربابمون ، به محضر امام حسین علیهالسلام...
السَّلامُ عَلَى الْحُسَین
وَ عَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَين
وَ عَلَىٰ أَوْلادِ الْحُسَين
وَ عَلَىٰ أَصْحابِ الْحُسَين
داستان ما ، داستان دختریه که توی یکی از روز های بهار ، توی یه خانواده ی معمولی متولد شد...
خانواده ی اون دختر ، بدون هیچ تصمیمِ جدی ای که از قبل گرفته باشن ، اسمش رو گذاشتن فاطیما
فاطیما کوچولوی قصهمون ، روز به روز بزرگ و بزرگتر میشد
کلاس قرآن میرفت و قرآن حفظ میکرد...
مامانش بهش نماز یاد داده بود ، اونهم گاه گاه با چادر گلدارش که شاید صورتی بود ، با همون قد کوچولو جلوی خدا قامت میبست و نماز میخوند...
وقتی به سن تکلیف رسید ، انگار بهش کادو داده بودن... خوشحال بود :)
نماز هاش رو میخوند و اگه یه وقت نمازش قضا میشد ، میزد زیر گریه که:
من الآن چیکار کنم که نمازم رو نخوندم؟
اصرار داشت که روسریش رو خیلی محکم زیر گلوش گره بده...
هر چی بهش میگفتن "الآن خفه میشی بچه ، یه کم اونو شُل کن" یا "شبیه مامانبزرگا شدی" گوش نمیداد...
حتی اگه کسی دست دراز میکرد و گره رو یه کم باز میکرد ، اون باز هم محکم تر گره میزد :)