بخدا این روضه یادم میاد
دلم نمیاد نگمش..
یروزی دوتایی با
امیرالمومنین نشسته بودند..
خانم ام البنین گفت علی ازت یچیز بخوام
گفت بگو خانومم
گفت میشه منو فاطمه صدانزنی؟
گفتن برای چی اسم به این زیبایی
من فاطمه میگم غم عالم از دلم میره💔
بغض کرد حضرت ام البنین، گفت..
من جانم برا فاطمه هست😔
خب پس چی خانمم؟
اما تو به من میگی فاطمه
بچه های زهرا یجور منو نگاه میکنن😭😭
علی دیگه به من فاطمه نگو
بچه ها دلشون مادرشونو میخواد😭😭💔💔
ای جانم به تو خانم با اینهمه ادب..
گفتی ام البنین صدایت کنم
گفتی ام البنین فدای حسین😭
چون چهارتا شبه قبر درست کرد توی مدینه..
هر مادر شهیدی برای بچش گریه میکنه
اما ام البنین بالای چهارتا قبر گریه میکرد و هی زیرلب میگفت حسیـن😭✋🏻
اما ناله اش بیشتر میشد و میگفت
اخه این چهارتا قبر مادر داره
اما حسین مادر نداره..😭😭
بلند تو دلت بگو حسین
حاجت بگیر
حسینُ صدا بزن
تا ام البنین نظری به حال دلت بکند..
اخه روی حسینِ زهرا حساسه خانم جان..😔
تو السلام علیک یا علےبن حسینے بگو و آقا جانمی سردهد و بگوید "سلام علیکم"
اخ که چه کیفی داره..
مگه میشه سلامتون بی جواب بمونه؟