به خودشون میان و
میبینن گنبدو که
تو فضای چشمشون تاره
گریه میکنن و گریه میکنن
که هم درد بشن با امام زمان ...
که بگن اقا اجرک الله ...
که بگن اقا خدا بهت صبر بده ...
انگار همین دیروز بود که
لابلای نجواهای عاشقانه ی عرفه
بوی محرمُ استشمام کردیم و
قلبمون از عشقِ ارباب تند تند زد
که تو شادیِ عیدِ قربان به یادِ
قربونیِ کربلا دلمون پر کشید تا
صحرای پُر بلا..
بعد از چراغونیای غدیر
پرچم مشکیا اومد و
در و دیوارِ عالمُ پوشوند و
لحظه شماری شروع شد
که زیرِ لب زمزمه کردیم
میزنه قلبم
داره میاد دوباره باز بوی محرم ..
شبِ اول گذشت و اشک شدیم
از غمِ نائبی که حسین جان
کوفه نیا رو از بالای
دار العماره فریاد زد ..
پشت بندش دق کردیم از
غمِ شیش ماهه و شه زاده و
رسیدیم به شبِ نهم و از
تهِ چشمامون ای اهلِ حرم
میر و علمدار نیامدُ ضجه زدیم و
مُردیم برای علمدارترین علمدار ..
شبِ واقعه از راه رسید و
صبحُ التماس کردیم که طلوع نکنه
واسه بدنی که ظهرِ فردا زیرِ سمِ اسبان است
جون دادیم و
دلمون غروب کرد با غروبِ عاشورا..
شمع روشن کردیم و
تو حرارتش سوختیم برای دلِ
سوخته ی عمه زینب..
برای شامِ غریبانی که سحر نداره..
رقیه ای که پدر نداره..
مرهمِ زخمِ تموم شدنِ دهه ی اول شد
ذوقِ اربعین و کربلایی شدن و
گذروندیم روزا رو به همین امید
همون وسطا سری زدیم به کنجِ خرابه و
شدیم همآوازِ دلِ سه ساله ای که
از یتیمی میخونه ،از دلتنگیِ بابا..
سه ساله ای که با نوازشِ سرِ بابا
آروم گرفت.. تا همیشه..
بوی اربعین کم کم پیچید تو فضا
یه عده راهی شدن ،
قدم قدم .. با یه علم ..
یه عده جا موندن ،
شبیهِ کسی که هر چی دویید
ولی نرسید..
اربعینتم با همون داغِ جاموندگی
که چسبید رو دلمون گذشت..
دل خوش کردیم به آخرِ صفر و
اشکایی که میشد پادزهرِ زهرِ دلتنگی
به روضه هایی که از هر جاش
رد میشدی یه کوچه به کربلا باز میشد..
دیدی وقتایی خیلی گرسنه ای و
تا سفره پهن شد شروع میکنی یه
خوردن تا وقتی بخواد سفره جمع
شه
دو ماه توی چشم بهم زدن
اومدن و رفتن،
"محـرم و صـفر"
چیزی از این سفره پربرکت
نصیبت شد؟!
دوماه فرصت داشتیم همگی
اگه بهرمند شدیم از این که خداروشکر
اگر نشدیم که یه امشب زمان داریم
نام امام رو خدا انتخاب کرد
رضا رضایت خداش رو به همراه
داشت نه که بقیه امامان نداشته
باشنا نه،اما خب هر کدوم به یه
ویژگی معروف بودند