░•. #فتوا_جاتے👳🏻 .•░ . . ●■● سوال: حکم حضور در مجلس عزاداری سالار شهیدان (علیه السلام) در ایام کرونا چیست؟🤔 ○□○جواب: حضور در مجلس عزاداری با رعایت نکات و دستور العمل های بهداشتی، اشکال ندارد بلکه از بهترین کارها و جزء مستحبات موکد است.🙂 #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 . . ‌🧐.•░ درمیانِ‌شڪ‌وشبہ‌بارهاگم‌گشتھ‌ام یڪ‌نشانےازخودت؛درجیبِ‌ایمانمـ‌گذار👇 📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi

نگو نتونستم خدمت کنم تو این محرمی تو پرچم و کُتل و خیمه ت رو تو کوچت بزن نشد؟ تو خونت بزن بازم نذاشتن؟ بابا تو اتاقت بزن مهم اینه چشمت بهش بیفته هربار از ته دل بگی صلی الله علیک یا اباعبدالله🖤 لفظ نیا دنبال کسب ثوابم تو مجلس ارباب اما نشد، نرفتی روضه؟ قبول یه سینی چای به نیت همون مجلس اما با #خلوص_نیت بریز بیار برای اهل بیت مادرت پدرت همسرت خواهری برادری دوستی همکاری یعنی تکو تنهایی همیشه تو خونه و سرکار؟ پس دیدی میشه؟ فقط باید نیتتو خالص کنی بخوای و بخوان که بشه :) ساعت ۲۳ منتظرتونم تو هیئت🙏

•🎶• • #ثمینه 🎧• . . . بچھ‌هایۍ ڪه زلفشون به بیرق ابی‌عبداللھ گرھ میخورھ ؛ یروزۍ از روزا دلۍ از عزا در میارنٌ عاشق تَر و عاشق تَر میشن قَد میڪشن تو روضھ ها و اینجاست که میگن : رفیقِ بچگی‌هامۍ حسیـن‌؏ #شب‌سه‌ساله‌ی‌ارباب💔 . . •💚•هر تپشِ‌دلم، حسین یاد داده‌مادرم‌فقط بگم، حسین👇 •🎶• @Asheghaneh_halal

°🖤|•• ⟮ #دل_صدا 🎙 . . اصلا رقیه نه به خدا دختر خودت یک شب میان کوچه بماند چه می‌کنی؟😢 #یا‌رقیہ‌بنت‌الحسین #شبِ‌سہ‌سالہ..💔 . . بیایدمتفاوت‌گوش‌کنیم🙃👇 [•🎧•] @Heiyat_Majazi °🖤|••

من روی روضه‌های تو کردم حساب‌ها ای دختر قبیله‌ی عالیجناب‌ها...🙃

بسم الله الرحمن الرحیم سلام عزاداران حسینی محبین الحسین اشک ها سینه زنی ها مقتل خونی هاتون قبول حضرت واقع بشه ان شاءالله خدا میدونه که امشب دلم نمیاد هیچی بگم... شماها کمکم کنید لطفا اولین باره از مخاطب میخوام کمکم کنه خودش تو هیئت

چند تا عکس بذارم امشب هیئت رو از گناه و توبه و درس و بحث و چیکار کنمو نکنم جدا کنم امشب میخوام مصور شروع کنم توروخدا امشب رو به چشم هاتون التماس کنید نه اینجا بلکه تا فردا صبح و شب تو هر مجلسی هستید اشک بریزه که این اشکا رو قراره حضرت رقیه بخره

بچه ها کلا مهربونن دل رحم اند پاکن زود راضی میشن طفل معصوم ها😭 قول میدم اگر اشکی امشب خالصانه بریزی رد خور نداشته باشه هر دعایی که پشت بندش از رقیه بنت الحسین بخوای

ازین طفل معصوم شهید شروع کنم...که آروم نه تو بغل پدرش بلکه رو سر مزارش خوابیده

از مدرسه میومدی خسته و کوفته....پدرت میومد دنبالت مادرت غذات رو آماده میکرد..به بقیه میگفتن آرومتر آبجی از مدرسه اومده خسته است...بعد غذا میرفتی بغل بابا میخوابیدی... حالا اما به خونه نرسیده ... میری سر مزار تا آروم بگیری

خبر شهادت بابات رو که میدن باورت نمیشه... تا الان بابا دست نوازش میکشید حالا تو پیکر بی روح و کفن شده ی بابا رو نوازش میکنی

گاهی اوقاتم بُهت زده ای...رفتن بابا که باورت نمیشه