eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
421 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🎊🍃 🍃 #عیدانه /🌸/•° این جوان ڪیست ڪه /❤️/°• سیمـایِ پیمبــر دارد؟! /😍/•° بنویسید رضـا همـ💓 /😌/°• علے‌اڪبـ💚ـر دارد.. {پدرشدنت‌مبارڪ‌امام‌رضاجانــ🙂❤️} #عیدتوون‌مبارڪ😍 #السلام‌علیک‌یاجوادالائمه🌸🍃 🍃 @heiyat_majazi 🎊🍃
°⏳| (564) |⌛️° پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم 😇 نشان منافق سه چیز است 1⃣سخن به دروغ بگوید 2⃣از وعده تخلف کند 3⃣در امانت خیانت نماید 📚حدیث پیامبر(ص) پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°| (159) 👳🏻 |° (آه کشیـدن،سرفـه و آروغ زدن در نـ📿ماز) سرفه کردن، آروغ زدن و آه کشیدن درنماز اشکالے نداره،ولے گفتـن کلمه هاے آخ، آه و مانند اینها (کـه دو حرف است) اگه عمدی باشه نمازو باطل مےکنه و اگه غیر عمد باشه سجده ے سهو واجب میشه؛ البته اگه به عنوان ذکرو یاد خدا بگه: (آه من ذنوبی)اشکالی نداره☺️ جالب بود نه؟ خداحافظ😁👋 ⛔️🙏 😉 🍃 . . . ─═┅✫✰💎✰✫┅═─ این ڪانال دیگه هیچ شبهـه‌اے رو بے پاسخ نذاشته؛ بدو جوــین شو😉👇 🍃:🌹| @Heiyat_Majazi
°•| #مغزبانے (970) |°• #تعطیلے_دوسداشتنے😎 بچهـ های #بهارستان رفتن ڪه رفتن🏃🏃 امــروز آخرین جــلسه مجلس در سال 1397 بــرگزار شد☝️ و اینجـــانبان رفتند در پے تعطیلات☕️ پےنوشت: مجـــلسےا تعطیل ڪردن یڪے نیست به بزرگـــواران آموزش و پرورش بگهـ مسئولین خدمتگـــزار رفتن چـــرا بچه های مـــردم و مےڪشونید مـــدرسهـ تا آخرین دقایق سال😉 بمــــاند ڪه بچه های مـــردم الان رفتن شمــال #جـــوج_با_نوشابهـ بــزنند بر بدن😁 #باز_بودن_مدارس_فرمالیته_است😎 بــا داغتـــرین #تیتـــرهای_روز همـــراهمان باشید در #مغزبانے💻 •|☕️|• @heiyat_najazi
Banifatemeh-MEJavad97(2).mp3
6.13M
🎊🎈 🎈 °| ( 225) 🙏 |° امشب دلبر ❤️و دلداده☺️ کنار هم هستن مادر و شه‌زاده😍 👌 🎉 🎤 👇 🎈 @Heiyat_Majazi 🎊🎈
°| (578) 😊✋ |° 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃🌸جاده هاے زندگے رو ✨خدا ✨ هموار مے کنہ👣 🌺کار ما فقط برداشتن سنگ ریزه هاست ... 🍃پس اینقدر آه و ناله چرا ؟🤔🤔 ☀️خدایا انتهای مسیر زندگیم رو رسیدن به خودت قرار ده ✋❤ ✨الهی آمین✨ 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| (565) |⌛️° .بعد از ،(🙊) همانقدر با (❤️) همنشين خواهیم شد که ؛ (😍) در دنیا ، با او خلوت کرده ایم ... (😌) راستی ؛ (🤔) ما چقدر اهل خلوت با خداییم ؟! (😅) . . . پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [203] ° 🍃🌺🎊🍃🎊🍃🌺🍃🎊🍃🌺🎊🍃🌺🍃 ✨بہ نام خـــــــداے علے✨ 🙂 من اصلا درک نمی کنم امام جمعه شهرمون این همه میگه: ( اوصیکم عبادَاللهِ بِتَقوی اللهِ) 😊 حکمتش رو نمی دونی ؟؟ بیا تا برات بگم. 😊 و داروی بیماری های دلها روشنایی ها، درمان دردهای بدنها و زخمهای جانهاست. 😊 پاک کننده روشنایی بخش تاریکی های در ها و روشنی دهنده تاریکی هاست 😊 خدا راه ورود به سرچشمه آب حیات ، روز ،چراغ روشن ، وحشت های طولانی هست. 😊 عالیه. من واقعا نمی دونستم اینقدر برای آدم مفیده. بنده خدا حق داره این همه ما رو به تقوی سفارش می کنه. 📚|• . خطبه۱۹۸ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
°•| #آے‌ڪیو‌سانے 💡😃 |•° خانہ سیمین دانشور و جلال آل احـــــــــــــــمد #تهران پ.ن: براے شرڪت در این چالش تصاویر خود را بہ آےدے زیر ارسال نمایید😊✋ 🆔: @DokhtarAbani #ایرانگردے🇮🇷 دانستنےهاےجذابــ و خاصــ👇 |•🎓•| @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•° رمان : #دل_آرام_من قسمت 1⃣0⃣ ❤️بسم رب الشهدا❤️ #مقدمه 📖
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (4) 📚 |•° رمان : قسمت 2⃣ در رشته آمادگی جسمانی فعالیت می‌‌کنم.😌💪 سال 91 برای مسابقات آماده می‌شدم،مادر امین به مربی سپرده بود که دنبال دختر خوبی می‌گردد.🙈 روز آخر تمرینات قبل مسابقه بود که مادر مرا دید.😊 مربی پرسید قصد ازدواج نداری؟گفتم:‌ «فعلا نه، می‌خواهم درسم را ادامه دهم!🤓 تا به خانه رسیدم،مادر امین تماس📱 گرفتند!‌ اصلاً در حال و هوای ازدواج نبودم،می‌خواستم ارشد بخوانم،بعد دکترا،شغل و ... و بعد ازدواج☹️ ‌مادر امین گفتند اجازه بدهید یکبار از نزدیک همدیگر را ببینید😐اگر موافق بودید دیدارها را ادامه می‌دهیم اگر هم نپسندیدید، ضرری نمی‌‌کنید! اتفاقاً آن روز کنکور ارشد داشتم که مادر امین آمد😞 خیلی با عجله نشستیم و حرف زدیم عکس امین را آورده بود نشان بدهد😁 من،مادرم،مادر امین،مربی باشگاه.🙄 حاج خانم مختصری از شغل پسرش گفت و اجازه خواست با هم بیایند.. گفتم:هرچه بزرگتر هایم بگویند😌 با ساده‌ترین لباس به خواستگاری آمد😍 👕پیراهن آبی آسمانی ساده 👖شلوار طوسی با جوراب طوسی و ته ریش آنکارد شده..😎 💐یک دسته گل خیلی خیلی بزرگ هم با خودش آورده بود! 🍰با یک جعبه شیرینی خیلی بزرگ!😋 هیچ وقت فراموش نمی‌کنم همان جلسه اول با پدرم سر صحبت را درباره شهدا باز کرد..😊 پدرم هم رزمنده بود و انگار با این حرف‌ها به هم نزدیک‌تر شده بودند..😍 بعدها درباره این حرف‌های روز خواستگاری از او پرسیدم🙊 با خنده گفت: نمی‌دانم چه شد که حرف‌هایمان اینطور پیش رفت😃 گفتم: اتفاقاً آن روز حس کردم خشک مذهبی هستی😐😒 اما واقعاً انگار وقتی فهمید پدرم اهل جبهه بوده به نوعی حرف دلش را زده بود.اصلاً گویا بنای آشنایی‌مان با شهادت پا گرفت..😍☺️ حتی پدرم به او گفت: «تو بچه‌ امروز و این زمونه‌ای چیزی از شهدا ندیدی چطور این همه از شهدا حرف می‌زنی؟»🤔 گفت: حاج آقا،ما هر چه داریم از شهدا داریم،الگوی من شهدا هستند..😊وعلاقه خاصی به شهدا دارم😌 آن روز با خودم فکر می‌کردم این جلسه چه شباهتی به خواستگاری دارد آخه؟😒🤔 مادرش گفت: از این حرف‌ها بگذریم،ما برای موضوع دیگری اینجا آمده‌ایم..😃 مادرم که پذیرایی کرد هم هیچ‌چیز برنداشت! ‌ فقط یک چای تلخ☕️ ‌ گفت رژیمم😐 (همه خندیدیم)😂😂 آن روز صحبت خصوصی نداشتیم،فقط قرار بود همدیگر را ببینیم و بپسندیم..🙈 که دیدیم و پسندیدیم😁 آن‌هم چه پسندی☺️ با رضایت طرفین قرار های بعدی گذاشته شد..😋 ادامه دارد..😉 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 🌹| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
°| (208) 📺🎈 |° هنوزم خیلے از مامانا طرفدار همین بشقابانــ🍝😁 پ.ن: مامانم درحال خونه تکونے بود ڪه دیدمـ اینا برا امشب بهم چشمڪ میزننــ😂❤️ همچین خادم دغدغه‌مندی هستمـ😎✋ 👇 ⛔️🙏 🍃 . °|کلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😎👇 {📻‌} @Heiyat_majazi