هیئت مجازی 🇮🇷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 5⃣4⃣ اینڪہ فرات در اختیار ماست و ای
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 6⃣4⃣
ما براے جنــــگ آمده ایم نه صلح ...
باید از ڪشتــه هاے دشمن پشتــــه بسازیم ...
آیا علــے از #مــــرگ مےهراسد؟
آیا سپـــاه شـــام از ما قوے تر است؟
و علـــے سپــــاه خود را به #صبــــر و #آرامــــش فرا مے خواند و مےگفت:
این ڪہ مےگویید بہ خاطر تـــرس از مـــرگ فرمـــان جنگ نمےدهم، به خــــــدا سوگنـــد باڪے ندارم ڪه به آغوش مرگ بروم یا مرگ نزد من آید.
به خــدا سوگند هیچ روزے جنگ را به تأخیر نینداختم جز به امید این که گروهے به من بپیوندند و #هدایــــت شوند.
این براے من بهتر از این است که آنان به خاطر گمراهے شان - هر چند در گناه باشند در جنگ نابود شوند.
ماه #محــــرم به پایان رسید و ماه صفـــــر آغاز گردید.
حال احســـــاس می شد که به روز جنگ با دشمن نزدیک مےشویم.
تا این ڪه فرماندهان سپاه، دسته هاے سواره نظام و پیاده نظام را به صف ڪردند. تیراندازان در صف جلو ایستادند.
سپاه آرایش جنگے به خود گرفت.
من جزء افراد پیاده بودم.
سپاه معاویـــه نیز در فاصله ی دویست مترے ما آماده ے نبرد بودند.
امام که لباس رزم پوشیده بود، سوار بر اسب خود، مقابل سپـــاه ایستاد.
💠💠💠@Heiyat_Majazi💠💠💠
مالڪ اشتر ڪه فرماندهے سواره نظام بود، با تڪان دادن شمشیر خود بر بالای سرش، سپاه را به آرامش و سڪوت فرا خواند.
وقتے همه ساڪت شدند، امام با صداے بلند و رسا گفت:
یـــاران من!
صبر و بردبارے من و شما براے نجات دشمن از مرگ و در افتادن در جهنم خدا نتیجه نداد.
اینک که دشمن بر رأی #باطــــل خود استوار است، چاره ای جز پیڪار نیست.
من شما را نصیحت مےڪنم به این ڪه اگر دشمن را شڪست دادید، اسیران را نڪشید.
#مجروحان دشمن را چون زخمیان خود #مداوا ڪنید.
عورتی را ڪشف نڪنید و #ڪشته ای را مثلــه نسازید.
فراریان را تعقیب نڪنید و آن ها را نڪشید.
ثابت قدم و استوار باشید و خدا را یاد کنید تا رستگار شوید.
#بردبــــار باشید ڪه خداوند با بردبـــــاران است.
پس از سخنان امام، #مالــــڪ اشتــــر با حدود بیست تن از سواره نظام، و من نیز با همین تعداد از زره پوشان پیاده نظام، به طرف سپاه دشمن به راه افتادند و در میانه میدانگاه ایستادند.
از سوے شامیان نیز تعدادے سواره و پیاده در مقابل آن ها صف آرایے ڪردند تا شاهد اولین نبرد تن به تن باشند.
آن ڪه پیشاپیش نیروهای دشمن بر اسب سیاهے نشسته بود، ڪسے نبود جز عمــــروعــــاص من او را برای اولین بار مےدیدم.
جنگ تن به تن بین دو گروه آغاز شد.
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...🍃
رمان فوق العاده☝️
هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇
📚|@Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
هیئت مجازی 🇮🇷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 6⃣9⃣ مردم مصـــر نیز چون مـــردم ش
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
°•○●﷽●○•°
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 7⃣9⃣
سپاهــے را راهـــے مصـــر خواهد ڪرد و از او مےخواهد تا رسیــدن نیروهاے ڪمڪے به #مقاومــــت خــود ادامه دهد.
امام علـــے مــردم را در مسجــد گــرد آورده به منبــر مےرود و تلخےهاے درون خود را بیرون مےریزد.
این فریــادهاے محمد بن ابوبڪر و برادران مصرے شماست ڪه دشمن خدا، عمروعاص به سوے شان بسیـــج شده است.
مبــادا اهــل گمراهـــے در راه باطل خود، از شما براے گرفتن حق متحدتر باشنـد؟!
علیــه شمــا و برادرانتــان حملــه و تجــاوز را آغاز ڪنند و شما ساڪت و ناظر باشیــد؟!
♦️♦️@Heiyat_Majazi♦️♦️
مصــر از شــام بزرگتــر و داراے مردمے بهتر است.
نباید آن ها بر مصــر غلبــه ڪنند.
زیرا بـــودن مصــر در دست شما، باعــث قدرت و عزت و سرڪوبے دشمنانتان خواهد شد.
آن هایے ڪه آماده ے رفتن به مصر هستند، همگــے در اردوگاه «جرتمه» گرد آیند.
ما فــردا همگــے در آنجا گردهم آمده و به یارے مصر خواهیــم شتافت...
فردا عده اے از ڪوفیان در اردوگاه گردهم مےآیند.
علـــے با دیــدن آن جمعیـت نه چندان انبوه، امید چندانـــے براے بسیـــج یڪ نیروے بزرگ و ڪارآمد، نمےبینید؛ به خصــوص از ڪوفیان ڪه پیش از این نیز بے وفایے و ناتوانــے خود را به اثبات رسانده اند.
امام گویــے دل #پرے از ڪوفیان دارد.
خطاب به آنان مےگوید:
آیا دینــے نیست ڪه شما را متحد سازد؟
انگیزه اے نیست را به خشم آورد؟
آیا نمے شنوید ڪه دشمنتان به سرزمیــن هاے شما #نظـــــر دارد؟
آیا شگفــت انگیز نیسـت ڪه معاویــه، دو ستمڪاران را فرا مےخواند و آنـها از او #پیــــــــروے مےڪنند ولــے مــن شما افــراد مسلمان و با سابقــه در اســلام را دعــوت مےڪنم و مخالفـت مےورزید؟
از چه مےترسید؟
از مـــرگ؟
به خدا قســم اگر #مــرگ من فرا رسد ڪه حتما مےرسد، در نزد مــن #محبــــــوب تر از #زندگــے در ڪنار شماست.
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم✍: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است ...🍃
منــبع👇
❣ @chaharrah_majazi
رمـان فوق العاده☝️
هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇
📚| @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
°| #حرفاے_خودمـونے(353) 😊✋ |°
🍃🌺🍃
🌺#زندگی مثل جلسہ امتحان می مونہ
🍂بار ها غلـط مےنویسیم . . .
💫پاک مےڪنیم
و دوبــــــــاره غلط مےنویسیم ؛
🤓غافل از اینڪہ نـاگہان #مرگ
فریــ🗣ـــــاد میزنہ؛
بــ📄ـرگہ ها بالا... !!
🍃🌸تا وقت هست
درست زندگے كنيم🌸🍃
🍃🌸🍃
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°| #حرفاے_خودمـونے(367) 😊✋ |°
🍃🌸🍃
👈| #مــرگ منتــظر نمیـمونه
#توبه کنی
🌹ممـــکنه همــــــــــــــین الان
قـــبل از خوندن کل ایـن پست،
جونـتو بگیره!🍂
🌺عزراییل
هـر روز به دیـوار خونت
تکــــیه مـــــــیده و نگـــات میــــکنه
منتظــــر دســـــــــــــــــتور خداست⚰
#بدون_توبه_نمیر❗️
🍃🌺🍃
••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾••
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [102] °
🍃🌸🍃🌸🍃
✨بہ نام خــــــــداے علے✨
😊 به حول و قوه الهی فردا
حرکت می کنیم برای بازدید از
#موزه عبرت. ممکنه سفر کمی
طولانی باشه.
😉 همون موزه که تو #تهرانِ.
😊 خیر! فردا متوجه میشین.
😊 حرکت می کنیم.
😊 رسیدیم.
😢 چقدر زود!
😊 اینجا غرفه گذشتگانِ.
دیگه بر نمی گردند.
😏 اینجا چطور ؟
😊 غرفه بازماندگان که باقی
نمی مونند .
😞 غرفه ی مرده ای که براش
گریه می کنند و یه عده دیگه
به اونها تسلیت میگن.
🤓 اینجا کدوم غرفه است؟
😊 غرفه یه آدمیِ که دچار
بیماری شده و فردی که به
#عیادت اون #بیمار میره.
😒 این هم غرفه کسی که به
دنبال #دنیا می دوه ولی
حواسش نیست که #مرگ
دنبال اون میاد. و از مرگ
غافل مونده.
🤓 ببخشید کِی بر می گردیم؟
😊 این یه سفر بی بازگشتِ.
📚|• #نهج_البلاغه .خطبه۹۸
🍃🌺🍃🌺🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [136] °
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃
✨بہ نام خــــــداے علے✨
😒 آقا من میگم اصلا چرا
علی (ع) باید بعد از پیامبر
#جانشین می شد؟
🙂 من چرا بگم. خود امام علی
از خودشون دفاع می کنن.
😒 خودشم جوابی نداره.
🙂 تو نهج البلاغه اومده از
روش میگم.
+ #اصحاب و #یاران پیامبر
حافظ راز های پیامبر بودن.
😒 راز داری اونا چه ربطی داره؟
+ می دونن که من حتی یک
لحظه هم #مخالف فرمان #خدا و
رسولش نبودم.
+ با جان خودم پیامبر رو یاری
کردم اونجاهایی که قهرمانان
عرب پاهاشون لرزیده و به
عقب فرار کردن.
+ وقتی #پیامبر #وفات یافتن
سرشون رو سینه من بود
مسؤول غسل پیامبر هم من
بودم.
+ فرشتگان به من در #غسل دادن
پیامبر کمک می کردن .من صدای
#نماز خوندن #فرشتگان
بر پیامبر رو می شنیدم .
+ پس چه کسی جز من در
#زندگی و #مرگ به ایشان
نزدیکتر است.
😒 آقا من قانع شدم ولی این
کدوم خطبه نهج البلاغه بود ؟
📚|• #نهج_البلاغه . خطبه ۱۹۷
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🇮🇷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 6⃣6⃣1⃣ کشیش در دستی قاشق و در دستی دیگر چن
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
•°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•°
رمان : #قدیس
قسمت 7⃣6⃣1⃣
فصل آخر رمان، عنوانش
"غروب خورشید" بود.
تصمیم گرفت مطالعه ی کتاب
را از فصل پایانی شروع کند.
تقه ای به در خورد و سرگئی وارد شد.
وسط اتاق ایستاد .
چه شده پدر؟
چرا این قدر به هم ریخته و افسرده اید؟
چیزی هستی من باید بدانم یا کمکتان کنم؟
کشیش از بالای عینک به او نگاه کرد و گفت:
کمی خسته ام، کمی هم نگران.
سرگئی به میز کار پدر نزدیک شد، کنار آن ایستاد و پرسید:
نگران چه هستید؟
کشیش گفت:
نگران آینده ام؛ نمی دانم باید چه کار کنم و چه وقت به مسکو برگردم و تا وقتی راه حلی برای این مسأله پیدا نکنم، باید مثل یک فراری، دور از شهر و دیارم باشم.
سرگئی لبخندی زد و گفت:
خدا را شکر که مشکل شما این است پدر.
اگر این مشکل سبب می شود که پیش ما بمانید، باید گفت خدا پدر آن دو جانی را بیامرزد که طمع ورزیشان سبب چنین خیری شده است!
بهتر است با هم یک سفر به مسکو برویم و هر چه دارید بفروشیم و برگردیم و قید مسکو را برای همیشه بزنید.
کشیش گفت:
من به اندازه ی کافی در غربت زیسته ام سرگئی. دلم می خواهد در وطن خودم بمیرم.
سرگئی بدون این که بنشیند، باسنش را به لبه ی کاناپه تکیه داد و گفت:
حرف از مرگ نزنید پدر که من همیشه از آن وحشت داشته ام.
کشیش گفت:
تو هنوز هم از یاد مرگ غافلی پسر!
انگار صدای علی را می شنوم که می گوید:
شما را به یاد آوری مرگ سفارش می کنم.
از #مرگ #غفلت نکنید.
چگونه مرگ را فراموش می کنید در حالی که او شما را #فراموش نمی کند؟
#ادامھ_دارد🍃
بھ قلم: #ابراهیم_حسن_بیگے
🌸کپے با ذڪر منبع
و نام نویسنده بلامانع است...🍃
منـبع📥
📩 @chaharrah_majazi
رمــان فوق العاده😍☝️
هــــــر روز ساعت 14:30
و هر شــب ساعت🕘 از،این ڪانال😎👇
📚 @Heiyat_Majazi
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [146] °
🍃⚫️🍃⚫️🍃
✨بہ نام خــــــداے علے✨
😬 ببین یه نامه اومده روش
هیچی ننوشته.
🙂 بازش کن بخون ببینیم.
شاید توش نوشته باشه
😁 اینجا خودش و معرفی کرده
🙂 از کیه؟
😁 از پدری #فانی، کسی که
زندگیش رو پشت سر گذاشته و
در گذر از #عمر چاره ای نداره.
#دنیا رو بی ارزش می دونه .
🙂 این از فرستنده ،
خب گیرنده نامه کیه؟
😒 خب من دیگه.
🙂 ببینیم:
😁 به فرزندی که امیدواره
🙂 به چی؟؟؟؟
😁 چیزی که به دستش نمیاره.
😁 راهی رو میره که به نیستی
ختم میشه. این فرزند در دنیا
#هدف بیماری ها و در تیر رس
مصایب ، سوداگر دنیای #فریب
کار و وامدار نابودیه.
😁 این فرزند در دست #مرگ
#اسیر ،با رنجها هم #قسم
و زمین خورده خواهش ها
و #جانشین #گذشتگانه.
🙂 فرستنده و گیرنده ش که
معلومه . بقیه ش رو بخون
😁 بعداً
📚|• #نهج_البلاغه. نامه ۳۱
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃⚫️🍃⚫️🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [147] °
🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
✨ بہ نام خــــــداے علے✨
😒 دیروز نامه رو کامل نخوندی
فقط آدرس رو خوندی.
😁 خب بزار بخونم.
😁 پسرم تو رو به ترس سفارش
می کنم.
😳 چـــــی؟ همه میگن نترس
این بابا میگه بترس؟؟؟ از چی؟
😁 #ترس_از_خدا که پیوسته
در #فرمان او باشی و دلت را با
#یاد_خدا زنده کنی و به ریسمان
او چنگ زنی.
😁 دلت را با #اندرز نیکو
زنده کن و #هوای نفس را با
بی اعتنایی به #حرام بمیران
#جان را #یقین نیرومند کن
و با نور #حکمت روشنایی بده
🙂 این جان که اینقدر عزیزِ
وقتی قلدر شد چه طوری آروم
میشه؟
😁 با یاد #مرگ آرام کن و ازش
اعتراف بگیر که #نابود شدنیه
و با بررسی تحولات گذشتگان
به او #آگاهی ببخش. و از
دگرگونی روزگار و زشتی گردشش
او را بترسان
🙂 اوووه همه ش که ترس
شد من کم کم می ترسم
بقیه ش رو بعدا بخونیم.
#ادامه_دارد
📚|• #نهج_البلاغه. نامه ۳۱
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [172] °
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
✨بہ نام خـــــــداے علے✨
😎 مراقب باشید!!!
اگه خودتون رو از #همسنگر تون
#شجاع تر دیدین به پاس این
#نعمت باید ازش #دفاع کنین
همون طوری که مراقب خودتون
هستین.
😎 #مرگ با سرعت به دنبال
شما میگرده. فرقی م نداره .
چه اونی که تو میدان در حال
#مبارزه است یا اونی که #فرار
می کنه هیچ کدوم از مرگ دور
نیستن.
🙂 حالا که قراره بمیریم
کدوم مرگ بهتره؟؟
😎 بهترین مرگ ها کشته شدن
در راه #خدا است.
😞 نگاه کنین یه عده ناله کنان
در حال فرارن!!!
😎 نجات برای کسیه که خودش
رو به #میدان میرسونه و به
#مبارزه ادامه میده. و #هلاکت
#نصیب کسی میشه که #سستی
در کارش داشته باشه.
📚|• #نهج_البلاغه. خطبه ۱۲۳
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
▪️⚫️▪️⚫️▪️⚫️▪️⚫️▪️
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
° #نھج_علے(ع)☀️📖 [176] °
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃
✨بہ نام خــــــــداے علے✨
😳 اینجا کجاست؟ چرا این
جوریه؟؟
🙂 اینجا دنیایِ #حرام است
چون #آب اینجا همواره تیره
و گل آلوده است.منظره هاش
دل رو می بره ولی سر انجامش
خطرناکه.
🙂 #فریبنده و زیباست. اما دوام
ندارند. مثل نوریه که در حال
#غروب کردنه. سایه ای #نابود
شدنیِ و ستونی در حال ریزشه.
😳 حالا چطوری به وجود اومده؟
🙂 اون موقع که #نفرت دارندگان
به آن دل بستن و #بیگانگان به اون
اطمینان کردن مثل #اسب چموش
پاهاش رو بلند می کنه و #سوار
رو به #زمین می کوبه.
🙂 دنیایی که طناب #مرگ
رو به گردن #انسان می اندازه
به سوی #گور #تنگ و #تاریک
می کشه تا در #قبر #بهشت
و یا #دوزخ رو ببینه و به #پاداش
اعمال خودش برسه
😳 دنیای بی خودیه. من که
دوستش ندارم
📚|• #نهج_البلاغه. خطبه ۸۳
مطابق با ترجمه #محمّد_دشتی
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃
#هشتڪ_و_محتوا_تولیدےاست👇
#ڪپے⛔️🙏
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
باعلے تاخــ💚ـدا؛
پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇
|•✍•| @heiyat_majazi
°⏳| #منبر_مجازے(565) |⌛️°
.بعد از #مرگ ،(🙊)
همانقدر با #خدا (❤️)
همنشين خواهیم شد که ؛ (😍)
در دنیا ، با او خلوت کرده ایم ... (😌)
راستی ؛ (🤔)
ما چقدر اهل خلوت با خداییم ؟! (😅)
.
#اندڪے_تفڪر_لطفاً
.
.
پاتوق [ #منبر_مجازے👳🎙: 👇]
🍃:🌸| @Heiyat_Majazi