eitaa logo
هیئت مجازی 🇮🇷
3.7هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
445 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🇮🇷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 5⃣4⃣ اینڪہ فرات در اختیار ماست و ای
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 6⃣4⃣ ما براے جنــــگ آمده ایم نه صلح ... باید از ڪشتــه هاے دشمن پشتــــه بسازیم ... آیا علــے از مےهراسد؟ آیا سپـــاه شـــام از ما قوے تر است؟ و علـــے سپــــاه خود را به و فرا مے خواند و مےگفت: این ڪہ مےگویید بہ خاطر تـــرس از مـــرگ فرمـــان جنگ نمےدهم، به خــــــدا سوگنـــد باڪے ندارم ڪه به آغوش مرگ بروم یا مرگ نزد من آید. به خــدا سوگند هیچ روزے جنگ را به تأخیر نینداختم جز به امید این که گروهے به من بپیوندند و شوند. این براے من بهتر از این است که آنان به خاطر گمراهے شان - هر چند در گناه باشند در جنگ نابود شوند. ماه به پایان رسید و ماه صفـــــر آغاز گردید. حال احســـــاس می شد که به روز جنگ با دشمن نزدیک مےشویم. تا این ڪه فرماندهان سپاه، دسته هاے سواره نظام و پیاده نظام را به صف ڪردند. تیراندازان در صف جلو ایستادند. سپاه آرایش جنگے به خود گرفت. من جزء افراد پیاده بودم. سپاه معاویـــه نیز در فاصله ی دویست مترے ما آماده ے نبرد بودند. امام که لباس رزم پوشیده بود، سوار بر اسب خود، مقابل سپـــاه ایستاد. 💠💠💠@Heiyat_Majazi💠💠💠 مالڪ اشتر ڪه فرماندهے سواره نظام بود، با تڪان دادن شمشیر خود بر بالای سرش، سپاه را به آرامش و سڪوت فرا خواند. وقتے همه ساڪت شدند، امام با صداے بلند و رسا گفت: یـــاران من! صبر و بردبارے من و شما براے نجات دشمن از مرگ و در افتادن در جهنم خدا نتیجه نداد. اینک که دشمن بر رأی خود استوار است، چاره ای جز پیڪار نیست. من شما را نصیحت مےڪنم به این ڪه اگر دشمن را شڪست دادید، اسیران را نڪشید. دشمن را چون زخمیان خود ڪنید. عورتی را ڪشف نڪنید و ای را مثلــه نسازید. فراریان را تعقیب نڪنید و آن ها را نڪشید. ثابت قدم و استوار باشید و خدا را یاد کنید تا رستگار شوید. باشید ڪه خداوند با بردبـــــاران است. پس از سخنان امام، اشتــــر با حدود بیست تن از سواره نظام، و من نیز با همین تعداد از زره پوشان پیاده نظام، به طرف سپاه دشمن به راه افتادند و در میانه میدانگاه ایستادند. از سوے شامیان نیز تعدادے سواره و پیاده در مقابل آن ها صف آرایے ڪردند تا شاهد اولین نبرد تن به تن باشند. آن ڪه پیشاپیش نیروهای دشمن بر اسب سیاهے نشسته بود، ڪسے نبود جز عمــــروعــــاص من او را برای اولین بار مےدیدم. جنگ تن به تن بین دو گروه آغاز شد. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇 📚|@Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
هیئت مجازی 🇮🇷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 6⃣9⃣ مردم مصـــر نیز چون مـــردم ش
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 7⃣9⃣ سپاهــے را راهـــے مصـــر خواهد ڪرد و از او مےخواهد تا رسیــدن نیروهاے ڪمڪے به خــود ادامه دهد. امام علـــے مــردم را در مسجــد گــرد آورده به منبــر مےرود و تلخےهاے درون خود را بیرون مےریزد. این فریــادهاے محمد بن ابوبڪر و برادران مصرے شماست ڪه دشمن خدا، عمروعاص به سوے شان بسیـــج شده است. مبــادا اهــل گمراهـــے در راه باطل خود، از شما براے گرفتن حق متحدتر باشنـد؟! علیــه شمــا و برادرانتــان حملــه و تجــاوز را آغاز ڪنند و شما ساڪت و ناظر باشیــد؟! ♦️♦️@Heiyat_Majazi♦️♦️ مصــر از شــام بزرگتــر و داراے مردمے بهتر است. نباید آن ها بر مصــر غلبــه ڪنند. زیرا بـــودن مصــر در دست شما، باعــث قدرت و عزت و سرڪوبے دشمنانتان خواهد شد. آن هایے ڪه آماده ے رفتن به مصر هستند، همگــے در اردوگاه «جرتمه» گرد آیند. ما فــردا همگــے در آنجا گردهم آمده و به یارے مصر خواهیــم شتافت... فردا عده اے از ڪوفیان در اردوگاه گردهم مےآیند. علـــے با دیــدن آن جمعیـت نه چندان انبوه، امید چندانـــے براے بسیـــج یڪ نیروے بزرگ و ڪارآمد، نمےبینید؛ به خصــوص از ڪوفیان ڪه پیش از این نیز بے وفایے و ناتوانــے خود را به اثبات رسانده اند. امام گویــے دل از ڪوفیان دارد. خطاب به آنان مےگوید: آیا دینــے نیست ڪه شما را متحد سازد؟ انگیزه اے نیست را به خشم آورد؟ آیا نمے شنوید ڪه دشمنتان به سرزمیــن هاے شما دارد؟ آیا شگفــت انگیز نیسـت ڪه معاویــه، دو ستمڪاران را فرا مےخواند و آنـها از او مےڪنند ولــے مــن شما افــراد مسلمان و با سابقــه در اســلام را دعــوت مےڪنم و مخالفـت مےورزید؟ از چه مےترسید؟ از مـــرگ؟ به خدا قســم اگر من فرا رسد ڪه حتما مےرسد، در نزد مــن تر از در ڪنار شماست. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منــبع👇 ❣ @chaharrah_majazi رمـان فوق العاده☝️ هرشب ساعت21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
°| (353) 😊✋ |° 🍃🌺🍃 🌺 مثل جلسہ امتحان می مونہ 🍂بار ها غلـط مےنویسیم . . . 💫پاک مےڪنیم و دوبــــــــاره غلط مےنویسیم ؛ 🤓غافل از اینڪہ نـاگہان فریــ🗣ـــــاد میزنہ؛ بــ📄ـرگہ ها بالا... !! 🍃🌸تا وقت هست درست زندگے كنيم🌸🍃 🍃🌸🍃 ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°| (367) 😊✋ |° 🍃🌸🍃 👈| منتــظر نمیـمونه کنی 🌹ممـــکنه همــــــــــــــین الان قـــبل از خوندن کل ایـن پست، جونـتو بگیره!🍂 🌺عزراییل هـر روز به دیـوار خونت تکــــیه مـــــــیده و نگـــات میــــکنه منتظــــر دســـــــــــــــــتور خداست⚰ ❗️ 🍃🌺🍃 ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [102] ° 🍃🌸🍃🌸🍃 ✨بہ نام خــــــــداے علے✨ 😊 به حول و قوه الهی فردا حرکت می کنیم برای بازدید از عبرت. ممکنه سفر کمی طولانی باشه. 😉 همون موزه که تو . 😊 خیر! فردا متوجه میشین. 😊 حرکت می کنیم. 😊 رسیدیم. 😢 چقدر زود! 😊 اینجا غرفه گذشتگانِ. دیگه بر نمی گردند. 😏 اینجا چطور ؟ 😊 غرفه بازماندگان که باقی نمی مونند . 😞 غرفه ی مرده ای که براش گریه می کنند و یه عده دیگه به اونها تسلیت میگن. 🤓 اینجا کدوم غرفه است؟ 😊 غرفه یه آدمیِ که دچار بیماری شده و فردی که به اون میره. 😒 این هم غرفه کسی که به دنبال می دوه ولی حواسش نیست که دنبال اون میاد. و از مرگ غافل مونده. 🤓 ببخشید کِی بر می گردیم؟ 😊 این یه سفر بی بازگشتِ. 📚|• .خطبه۹۸ 🍃🌺🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
° (ع)☀️📖 [136] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 ✨بہ نام خــــــداے علے✨ 😒 آقا من میگم اصلا چرا علی (ع) باید بعد از پیامبر می شد؟ 🙂 من چرا بگم. خود امام علی از خودشون دفاع می کنن. 😒 خودشم جوابی نداره. 🙂 تو نهج البلاغه اومده از روش میگم. + و پیامبر حافظ راز های پیامبر بودن. 😒 راز داری اونا چه ربطی داره؟ + می دونن که من حتی یک لحظه هم فرمان و رسولش نبودم. + با جان خودم پیامبر رو یاری کردم اونجاهایی که قهرمانان عرب پاهاشون لرزیده و به عقب فرار کردن. + وقتی یافتن سرشون رو سینه من بود مسؤول غسل پیامبر هم من بودم. + فرشتگان به من در دادن پیامبر کمک می کردن .من صدای خوندن بر پیامبر رو می شنیدم . + پس چه کسی جز من در و به ایشان نزدیکتر است. 😒 آقا من قانع شدم ولی این کدوم خطبه نهج البلاغه بود ؟ 📚|• . خطبه ۱۹۷ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🇮🇷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 6⃣6⃣1⃣ کشیش در دستی قاشق و در دستی دیگر چن
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 7⃣6⃣1⃣ فصل آخر رمان، عنوانش "غروب خورشید" بود. تصمیم گرفت مطالعه ی کتاب را از فصل پایانی شروع کند. تقه ای به در خورد و سرگئی وارد شد. وسط اتاق ایستاد . چه شده پدر؟ چرا این قدر به هم ریخته و افسرده اید؟ چیزی هستی من باید بدانم یا کمکتان کنم؟ کشیش از بالای عینک به او نگاه کرد و گفت: کمی خسته ام، کمی هم نگران. سرگئی به میز کار پدر نزدیک شد، کنار آن ایستاد و پرسید: نگران چه هستید؟ کشیش گفت: نگران آینده ام؛ نمی دانم باید چه کار کنم و چه وقت به مسکو برگردم و تا وقتی راه حلی برای این مسأله پیدا نکنم، باید مثل یک فراری، دور از شهر و دیارم باشم. سرگئی لبخندی زد و گفت: خدا را شکر که مشکل شما این است پدر. اگر این مشکل سبب می شود که پیش ما بمانید، باید گفت خدا پدر آن دو جانی را بیامرزد که طمع ورزیشان سبب چنین خیری شده است! بهتر است با هم یک سفر به مسکو برویم و هر چه دارید بفروشیم و برگردیم و قید مسکو را برای همیشه بزنید. کشیش گفت: من به اندازه ی کافی در غربت زیسته ام سرگئی. دلم می خواهد در وطن خودم بمیرم. سرگئی بدون این که بنشیند، باسنش را به لبه ی کاناپه تکیه داد و گفت: حرف از مرگ نزنید پدر که من همیشه از آن وحشت داشته ام. کشیش گفت: تو هنوز هم از یاد مرگ غافلی پسر! انگار صدای علی را می شنوم که می گوید: شما را به یاد آوری مرگ سفارش می کنم. از نکنید. چگونه مرگ را فراموش می کنید در حالی که او شما را نمی کند؟ 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 منـبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمــان فوق العاده😍☝️ هــــــر روز ساعت 14:30 و هر شــب ساعت🕘 از،این ڪانال😎👇 📚 @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
° (ع)☀️📖 [146] ° 🍃⚫️🍃⚫️🍃 ✨بہ نام خــــــداے علے✨ 😬 ببین یه نامه اومده روش هیچی ننوشته. 🙂 بازش کن بخون ببینیم. شاید توش نوشته باشه 😁 اینجا خودش و معرفی کرده 🙂 از کیه؟ 😁 از پدری ، کسی که زندگیش رو پشت سر گذاشته و در گذر از چاره ای نداره. رو بی ارزش می دونه . 🙂 این از فرستنده ، خب گیرنده نامه کیه؟ 😒 خب من دیگه. 🙂 ببینیم: 😁 به فرزندی که امیدواره 🙂 به چی؟؟؟؟ 😁 چیزی که به دستش نمیاره. 😁 راهی رو میره که به نیستی ختم میشه. این فرزند در دنیا بیماری ها و در تیر رس مصایب ، سوداگر دنیای کار و وامدار نابودیه. 😁 این فرزند در دست ،با رنجها هم و زمین خورده خواهش ها و . 🙂 فرستنده و گیرنده ش که معلومه . بقیه ش رو بخون 😁 بعداً 📚|• . نامه ۳۱ مطابق با ترجمه 🍃⚫️🍃⚫️🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
° (ع)☀️📖 [147] ° 🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 ✨ بہ نام خــــــداے علے✨ 😒 دیروز نامه رو کامل نخوندی فقط آدرس رو خوندی. 😁 خب بزار بخونم. 😁 پسرم تو رو به ترس سفارش می کنم. 😳 چـــــی؟ همه میگن نترس این بابا میگه بترس؟؟؟ از چی؟ 😁 که پیوسته در او باشی و دلت را با زنده کنی و به ریسمان او چنگ زنی. 😁 دلت را با نیکو زنده کن و نفس را با بی اعتنایی به بمیران را نیرومند کن و با نور روشنایی بده 🙂 این جان که اینقدر عزیزِ وقتی قلدر شد چه طوری آروم میشه؟ 😁 با یاد آرام کن و ازش اعتراف بگیر که شدنیه و با بررسی تحولات گذشتگان به او ببخش. و از دگرگونی روزگار و زشتی گردشش او را بترسان 🙂 اوووه همه ش که ترس شد من کم کم می ترسم بقیه ش رو بعدا بخونیم. 📚|• . نامه ۳۱ مطابق با ترجمه 🍃⚫️🍃⚫️🍃⚫️🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
° (ع)☀️📖 [172] ° 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ✨بہ نام خـــــــداے علے✨ 😎 مراقب باشید!!! اگه خودتون رو از تون تر دیدین به پاس این باید ازش کنین همون طوری که مراقب خودتون هستین. 😎 با سرعت به دنبال شما میگرده. فرقی م نداره . چه اونی که تو میدان در حال است یا اونی که می کنه هیچ کدوم از مرگ دور نیستن. 🙂 حالا که قراره بمیریم کدوم مرگ بهتره؟؟ 😎 بهترین مرگ ها کشته شدن در راه است. 😞 نگاه کنین یه عده ناله کنان در حال فرارن!!! 😎 نجات برای کسیه که خودش رو به میرسونه و به ادامه میده. و کسی میشه که در کارش داشته باشه. 📚|• . خطبه ۱۲۳ مطابق با ترجمه ▪️⚫️▪️⚫️▪️⚫️▪️⚫️▪️ 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
° (ع)☀️📖 [176] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 ✨بہ نام خــــــــداے علے✨ 😳 اینجا کجاست؟ چرا این جوریه؟؟ 🙂 اینجا دنیایِ است چون اینجا همواره تیره و گل آلوده است.منظره هاش دل رو می بره ولی سر انجامش خطرناکه. 🙂 و زیباست. اما دوام ندارند. مثل نوریه که در حال کردنه. سایه ای شدنیِ و ستونی در حال ریزشه. 😳 حالا چطوری به وجود اومده؟ 🙂 اون موقع که دارندگان به آن دل بستن و به اون اطمینان کردن مثل چموش پاهاش رو بلند می کنه و رو به می کوبه. 🙂 دنیایی که طناب رو به گردن می اندازه به سوی و می کشه تا در و یا رو ببینه و به اعمال خودش برسه 😳 دنیای بی خودیه. من که دوستش ندارم 📚|• . خطبه ۸۳ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
°⏳| (565) |⌛️° .بعد از ،(🙊) همانقدر با (❤️) همنشين خواهیم شد که ؛ (😍) در دنیا ، با او خلوت کرده ایم ... (😌) راستی ؛ (🤔) ما چقدر اهل خلوت با خداییم ؟! (😅) . . . پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi