eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
421 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
یهو جبهه نگیرید که شب ولادته ازین حرفا نزن لطفا اگر میخوایید قضاوتم کنید صبر کنید آخرش مثل فیلمای ایرانی ازونجایی که ایرانی ام پایان قصه م تا اینجا در این ثانیه فی الواقع خوشه😅
شبی که یه تصادف عجیبی تو جاده منتهی به شهر قم گریبان من و خانوادم رو گرفت و از دل اون تصادف کسی که بهش خراشی وارد نشد من بودم که اومدم بیرون درصورتی که پدرم...یکی از خواهرام بشدت زخمی شده بودن و خواهر کوچیکمم از دست دادیم...
یه شبی که خواهر یسالو نیمم رو بغلم گرفتم و لحظات آخر زندگیش رو بغلم گذروندم و اونجا با بی جون شدن بدن نحیف خواهرم با تمام وجود خدا رو از ته دل صدا کردم و پناهم کسی جز خودش نبود
مادرم که کلا همراهمون نبود تا مادری کنه برام پدرمم که بر اثر ضربه حافظه ی کوتاه مدتش رو از دست داده بود و خواهرمم که اونم از خودم کوچیکتر بود بخاطر جراحاتی که داشت برده بودنش اتاق عمل و من بودمو خدا و خواهر کوچکم
ازون شب به اینور زندگیم واقعا طور دیگه ای شد همش میگفتم اگر بجای خواهرم من بودم چی پدرم خوب شد خواهر دومم خوب شد اما کسی که دیگه به جمعمون برنگشت همون خواهر یسالم بود اگر بجای اون من دیگه به اذن خدا توانایی دم و بازدم نداشتم چی
این تصادف همانا و همدردی اطرافیانمون همانا...
نمیخوام خیلی وارد بحث اون شب بشم تا اوقاتی تلخ و مکدر بشه😊 هواتونو دارم شب عیدی....
اما همینو بگم اگر کسی تو جمعمون داریم که با از دست دادن عزیزی از زندگی سیر شده باید بگم سخت در اشتباهه فکر نکن تنها شدی که تنهایی فقط مختص ذات خداست ما تا خدارو داریم تنها نیستیم این جمله م رو از ته دل بهش ایمان پیدا کنید منم تو اون تصادف تنها بودم به نوعی چون پدرم که هیچی ازون موقع به یاد نداره و خواهر دومم تو خواب بود و چیزی ندید بعدشم که چشم بازکرد اتاق عمل بود کسی که ملق خوردن ماشین رو با جون حس میکرد و صدای ذکر پدرش رو تو اون زمان رعب و وحشت و در آخر گریه های یه خردسالی که با فوتش اروم گرفت من بودم
تو این دوران پسا تصادف😁 من شدم یه ملکی که اگر رو بهم میدادن شاید عروجم میکردم😅 خودتون حساب کنید دیگه حس میکردم از مرگ نجات پیدا کردم از طرفب هم به این باور رسیده بودم و همچنان پایبندم که مرگ هر لحظه بهمون نزدیکه حضرت عزرائیل منتظره تا یه نسخه بپیچه و ویزتمون کنه😅
خب خانواده داغدار رو تو رسم ما ایرانی ها و مسلمونا نیست تنها بذاریم حالا با صله رحم تماس تلفنی و .... اون روزا یکی از فامیلا میرفت یکی دیگه میومد تا روز ۴۰ ام به همین منوال بود و همه باهامون همدردی میکردن
ان شاءالله همه دور هم جمع شدن ها سراغ گرفتن ها تو مجالس شادی باشه برای همه😊👌
یکی از اقوامی که از فامیل های مادرم بودن و خیلی وقت بود بخاطر مشغله ها و کار رفت امدی نداشتیم با همدیگه رفت آمد هامون پر رنگ تر شد