eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️🍃 🍃 #خادم_مجازے نقاره ها را به صدا در آورید✨ مشـکے بپوشـید این تنِ گلدسته ها را•[]• امشب امام هشتم ما↓ در عزا و سوگ باباست...😞 #شهادت‌امام‌موسے‌کاظم‌تسلیت 🍃 @heiyat_majazi ▪️🍃
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (4) 📚 |•° رمان : قسمت 3⃣1⃣ قرار بود پدر و مادرم برای تاسوعا و عاشورا به شهرستان بروند🚶دلم نمی‌خواست با آنها بروم☹️ به پدرم گفتم:«شوهرم قول داده عاشورا بر گردد..» بابا گفت:«اگر بیاید خودم قول می‌دهم حتی اگر خودم هم نیایم،تو را با اتوبوس یا هواپیما بفرستم»✈️🚌 گفتم:«اگر بیاید چند ساعت تنها بماند چه؟» مادرم واسطه شد و گفت:«قول می‌دهم به محض اینکه خبر بدهد،تو را به تهران می‌رسانیم.حتی قبل از رسیدن او تو را به آنجا می‌رسانیم.»به اعتبار حرف بابا و مامان قبول کردم که بروم..🚶 مراسم تاسوعا به اتمام رسیده بود. شب عاشورا دیگر آرام و قرار نداشتم..😔 داشتم اخبار را تماشا می‌کردم که با پدرم تماس گرفتند.نمی‌دانم چرا با هر صدای زنگ تلفن منتظر خبر بدی بودم..😢 پدرم بدون اینکه چهره‌اش تغییر کند گفت:«نه من شهرستانم» تمام مکالمات بابا همین‌‌قدر بود اما با گریه و فریاد گفتم:«بابا کی با شما تماس گرفت؟»با اینکه اصلاً‌ دلم نمی‌خواستم فکرهایی که به ذهنم می‌رسد را قبول کنم اما قلب و دلم می‌گفت که امین شهید شده..😭 بابا گفت:«هیچ‌کس نبود» نمی‌دانم به بابا نگفته بودند یا می‌خواست از من پنهان کند که عادی صحبت می‌کرد تا من شک نکنم واقعاً‌ هم اگر می‌فهمیدم شرایط خیلی بدتر می‌شد مخصوصاً اینکه تا رسیدن به تهران مسیر طولانی را داشتیم.. در سایت مدافعین حرم، خبری مبنی بر شهادت دو نفر از سپاه انصار دیده می‌شد.. با خودم می‌گفتم آن شجاعت و جسارتی که همسر من داشت مطمئناً اگر قرار بود یک نفر جان خودش را فدا کند، او حتماً امین است.به پدر این حرف‌ها را زدم. بابا می‌گفت:«نه دخترم!مگر امین به تو قول نداده بود که به خط مقدم نمی‌رود؟ امین مسئول است شهید نمی‌شود.» به بابا گفتم:«این تلفن درباره شوهر من بود؟» گفت:«اسمی از شوهر تو نیاورد..» شماره تماس را دیدم📱شماره اداره امین بود! گریه کردم😭 بابا گفت:«در رابطه با کار خودم بود.وقتی کیفم را دزد برد،مدارکی در آن بوده.حالا که مدارک پیدا شده با شماره چک و ..شماره تماسم را پیدا کردند و تماس گرفتند..📞 چرا فکر می‌کنی در مورد شوهر تو است؟» حرف‌ها را باور نمی‌کردم.. به پدرشوهرم زنگ زدم گفتم دو نفر از سپاه انصار شهید شدند فکر کنم یکی از آنها امین است.پدر شوهرم هنوز مطمئن نبود! او هم چیزهایی شنیده بود اما امیدوار بود امین زخمی شده باشد..😢 😭با گریه و جیغ و داد مرا به بیمارستان بردند. تلفن همراهم را بالای سرم گذاشته بودم..📱 6 روز بود که با امین حرف نزده بودم،باید منتظر تماس او می‌ماندم.می‌گفتم:«صدای زنگ را بالا ببرید.امین می‌داند که من چقدر منتظرش هستم حتماً تماس می‌گیرد..! باید زود جواب تلفن را بدهم.» پدرم که متوجه شده بود دائماً می‌گفت: «نمی‌شود که گوشی بالای سر شما باشد. از اینجا دور باشد بهتر است.» می‌گفتم:«نه! شما که می‌دانید او نمی‌تواند هر لحظه و هر ثانیه تماس بگیرد.الآن اگر زنگ بزند باید بتوانم سریع جواب بدهم!من دلم برای امین تنگ شده😔یعنی چه که حالم بد است...» بابا راضی شد که گوشی کنار من بماند.شارژ باطری تلفن همراهم به اتمام رسید. به سرعت سیم‌کارت را با گوشی برادرم جابه‌جا کردم.دیوانه شده بودم. گفتم:«زود باش،زود باش،ممکن است در حین عوض‌کردن گوشی شوهرم تماس بگیرد.» برادرم رضااسم شهدا را دیده بود و می‌دانست که امین شهید شده..😢 هم او و هم خواهرم حالشان بسیار بد شده بود.به جز من و مادر همه خبر داشتند. 😢خواهرم شروع به گریه کرد. زن‌داداشم هم همین‌طور. گفتم:«چرا شما گریه می‌کنید؟» گفتند:«به حال تو گریه می‌کنیم😭تو چرا گریه می‌کنی؟» گفتم:«من دلم برای شوهرم تنگ شده!تو را به خدا شما چیزی می‌دانید؟» زن‌داداشم گفت:«نه،ما فقط برای نگرانی تو گریه می‌کنیم.» صورت زن‌داداشم را بوسیدم و بارها خدا را شکر کردم که خبر بدی ندارند. همین برای من کافی بود. مثل دیوانه‌ها شده بودم.. پدرم گفت:«می‌خواهی برویم تهران؟» گفتم:«مگر چیزی شده؟» گفت:«نه! اگر دوست نداری نمی‌رویم.» گفتم :«نه! نه! الآن شوهرم می‌آید.من آنجا باشم بهتر است.» شبانه حرکت کردیم و حدود ساعت 5 صبح به تهران رسیدیم🚙 گفتم:«به خانه پدر شوهرم برویم.اگر حال آنها خوب بود معلوم می‌شود که هیچ اتفاقی نیفتاده و خیال من هم راحت می‌شود اما اگر آنها ناراحت باشند...» 😢تا رسیدیم دیدم پدر شوهرم گریه می‌کند. پرسیدم:«چرا گریه می‌کنید؟» گفت:«دلم برای پسرم تنگ شده.» با تلفن همراهم دائماً‌ در موتورهای جستجوگر این جملات را می‌نوشتم: "اسامی دو شهید سپاه انصار" نتایج همچنان تکراری بود: "اخبار مبنی بر شهادت 15 نفر صحیح نمی‌باشد و تنها دو نفر به شهادت رسیده‌ا 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 🌹| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
😎•| #مغزبانے (984) |•😎 با آخـــرین بخــش خبــری #مغزبانے #مجـله_شبانگاهے(10) همــراه مــا باشید.✋ در حــاشیه روز #12فروردیـن🇮🇷 دیـــوارنگـــاره #مشهد_مقــدس👆 12#فــــروردین🇮🇷🇮🇷 •|🇮🇷|• @heiyat_majazi
°| #نوستالژے(219) 📺🎈 |° سڪه‌هایـ💰ـے پر از نوستالـژے😃 چقدر با این سڪه ها رفتیم بستنے دوقلو گرفتیم سوار چرخ وفلڪےڪه میومد تو ڪوچه میشدیم...☺️ #بازنشر ≈ #صدقه‌جاریه🍃 . °|کلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😎👇 {📻‌} @Heiyat_majazi
[• 💓 •] . . نمـــاز شب (26)مــاه رجـب ✨12رڪعت ✨ حمــد یڪمرتبه سوره توحیــد 4مرتبــه ✨ثــواب✨ فرشتگــان بااو مصافحـه میڪنند وهرکس که فرشتگان بااو مصاحفه کنند ایمــن میشــود از ایستادن برصراط و حساب وخدابرای او ۷۰فرشتــه میفرستد که برای او استغفار کنند و برای او ثوابش رو بنویسند وهروقت از جایش تکان بخورد میگویند اللهم اغفر لهذا العبد حتی یصبح . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
°| (77)☎️ |° ناآگاهـے😊👇 ♡ وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ♡ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ ♡ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا  و چيزے را ڪه بدان علم ندارے دنبال مڪن•✋• زيرا 👂 و 👁 و ❤️ همہ مورد پرسش واقع خواهند شد•👌• 📖منبع←قرآن ڪریمـ 🌺سوره عشق←اسـراء ✨آیہ زیبـا←36 . . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 |•💚•| @heiyat_majazi
°| (609) 😊✋ |° . . . اجازه نده اونهایى که نرفتن پى رؤیاهاشونــ[😇]، تو رو هم از دنبال کردن رؤیاهات منصرف کنند ؛ برای رویاهات بجنگـــــ[💪] . . . ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| (584) |⌛️° ••😇•• امام کاظم (علیه السلام) ••👌•• تلاش ڪنيد زمانتان چهار بخش باشد ••🙏•• راز و نياز با خدا ••🍚•• تأمين معاش •••• معاشرٺ با برادران مورد اعتماد ••😃•• خوشے هاے حلال 📚تحف العقول ص۴۰۹ پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°| (610) 😊✋ |° 🍃🌸🍃🌺🍃 🍃🌺آهنگرے با وجود رنج هاے متعدد و بیمارےاش عمیقا بہ خدا عشق مےورزید. 🍃🌸روزے یڪے از دوستانش ڪہ اعتقادے بہ خدا نداشت، از او پرسید: تو چگونہ مےتوانے ✨خدایے✨ را ڪہ رنج و بیمارے نصیبت مے کند، را دوست داشتہ باشے؟ 🍃🌸آهنگر گفت: وقتے ڪہ مےخواهم وسیلہ آهنے بسازم ، یڪ تڪہ آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آنرا روی سندان مےگذارم و مےڪوبم تا بہ شڪل دلخواه درآید. 👆|•اگر بہ صورت دلخواهم درآمد، مےدانم ڪہ وسیلہ مفیدے خواهد بود،اگر نہ آنرا ڪنار مےگذارم. 🌟همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که ✨خدایا ✨ مرا در کوره های رنج قرار بده . اما کنار نگذار!🍃🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| (585) |⌛️° یه قسمتی از تو قرآن هست که نوشته :) "کلِ فی فلک" که معنیش میشه است😉 جالب اینجاست که اگر همینو بخونی بازم میشه :) "کلِ فی فلک" یعنی خودِ آیه هم در گردشه...😁 خُدایا خلقتت رو شکر 😌 . . پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [219] ° 🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃 🎊عید مبعث مـــ😍ــون مبارک🎊 ✨بہ نام خـــــداے محمّد و علے✨ 😃 ببخشید در چه زمانی مبعوث شد؟ 😊 در روزگارانی که کتابی نخوانده و ادعای و نداشت. 😒 اصلا مگه حضرت محمد(ص) چیکار کرده؟ 😊 با یارانش به با مخالفان پرداخت تا آنان را به سر منزل کشاند و آنان را به رساند. 😊 با خستگان کرد و شکسته حالان را زیر بال و پر گرفت تا همه را به فرمود. 😉 همه رو هدایت کرد؟؟ 😊 جز آنان که راه پیمودند و در آنها نبود همه را نجات داد و در جایگاه مناسب استقرارشان داد 😊 بچه های ناقلا! من رو به حرف گرفتین فردا عیده و من کلی مهمون دارم . الانم یه عالمه کار سرم ریخته ، برید به بازی تون‌ برسین. 📚|• . خطبه۱۰۴ مطابق با ترجمه 🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
💌🍃 🍃 عمـــو نوروزِسالے یه روزِ☝️ هرڪسے بخنــده شاد و پیروزِ عـــه 😅 عمــو نوروز مگــه اصحاب کهفے😟 امروز سیـــزدهمه 😁 یڪم دیرنیومدے😬 -نه عموجون تا۱۷ اهم تعطیلــه تااون روز عیـــد راستـــے چراڪسے اینجــا نیس براشون عیـــدے اوردم +مڱه بابانوئلے😬 -نه جانم رسمِ عیـــدے بدیم +عمونوروز حالا چےچےعیـــدے میـــدے🙈 -حدس بزنیـــد خیلی باارزشه وبه زحمت بدستش اوردم +نڪنـــه پیـــازززز😍😳 -عمــوجون اگه میگفتی طلا میوردم برات امــا پیـــاز نه اونو باید گذاشت تو ویترین فقط نگاش کرد و اشک ریخت حالا بحثا سیاسیش نڪنید تو این سیزده بدر +چی چی میگے عمو ماامسال میخــوایم به جا سبـــزه پیاز گره بزنیم😂 -پس نگو که این سیـــل اشڪاے پیـــازه😐 حالا درمورد کل طبیعت حرف زدین نمیذارین از عیـــدے رونمایی کنم😕 عیدے نه پیاز نه گوجه سیب زمینی مگه اینجــا خاروبارفروشیـــه 😂 خب بگممم ؟؟؟😄 چشماتونو ببندید باهم دیگه بخندید 😁 1 2 3 . . . . . اڪشن بممممب بممب (صدا بمبـــه مثلا) یه عــــیدے ویژه براے کاربران عاشقانه هاے حلال و هییت مجازے واما عیـــدے 😍😍 هـورررررااااا👏👏👏 دارین؟! خیییررر😳✋یعنی شما با این ابهت فرق و رو نمیدونی؟! همون اون😍 دست👏👏 شوت شوت برادر کم سوت بزن خفه شدے تلفات نذار رو دستمون 😐 خب بقیشو نخست وزیر توضیح میده ما مرخص شیم بااجازه .. . . . پ.ن کلیپ، چند قسمتی از پشت صحنه فعالیت خادمین کانال تهیه کردیم که شما را به دیدن کلیپ ها دعوت می کنیم..😎 بعد ازدیدن کلیپ لطفا نظراتتون رو باما به اشتراک بذارید☺️ @DokhtarAbani 🍃 @heiyat_majazi 💌🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🍃 🍃 .•| #انرجی (64)😍💪 |•. °|مـ🌸ـوضوع:نـصیحتــــ قشـنگاا|° سلامـ👋 حـال دلتان چطور مےباشـد؟😍 آیـا توجـہ نمـاییده اید ڪہ انرجـی ما دیرین دیریـنی شده است بـــاحـالتـــر شـده نہ؟☺️😎 بگـذریــم🚶🚶♀ در روزهاے خلوتـــــ نوروز🍀 نصـیحـت رونـق فـراوانـی نداشت🙁 خانمـی متشخص آمـد و بہ وے گفت:از ایـن نصـیحتـــ قشنگاا میخوام داریـد؟ وے گفت...🗣 (ادامــہ در ڪلیپ☺️) پ.ن: اے ڪاش همیشہ یہ وے نامـے بـاشہ و بریــم ازش از ایـن نـصیحت قشنـگاا بگیریمـ تا آدمـ شـیم😍 {ابتہ منم بـــرا خودمــ یہ پـا وے هستم😎} ولے بــهتـرین ڪلـید و جـا براے آدمـ شدن در خونـہ خــدا و ائمـہ (ع) هست، پـس پـرده خجالـت رو ڪنار بزنیـد و بریـد از ایـن نصیـحت قشنگاا بگـیرید.☺️ #نصیحـت_قشنـگاا_‌میخوام #وےجآن👤 #هشتڪ_تولیدےاست👇 #ڪپے⛔️🙏 #بازنشر ≈ #صدقه‌_جاریه🍃 . . یڪ فنجان‌معنوےجات‌همراه‌انرجے😍👇 [°🍹°] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°• | •° سڪانس اول🎬 سیـــزدهمــین شب بهترین ماه سالتون بخـــیر و شادی😍 همــهـ ڪلیپهای دنــیا یهـ طرف✋ ایــن ڪلیپ هم یهـ طرف✋ اینڪـهـ خــادمای عزیردل در پــشت صحنهـ ڪانالــین( ، ) چهـ مےڪننـد😎 بهتـــرین عیدی بــراتون، بدون شڪ✋ صدرصد نشان دادن تلاشهــای مــا✋ نــیست قــراره با پــخش سڪانس بهـ سڪانس ایــن ڪلیپِ جــانِ دل😍 براتــون تـــزریق شادی و نشاط داشتهـ باشیم، تــا ببنــید مــا برای لحظهـ به لحظهـ ڪانالیـن برنامهـ داریم و هر چیزیو تـرجیح نمےدیم شمــا ببنید و مطالعهـ ڪنید. 🍃 @heiyat_majazi 💌🍃
[• 💓 •] . . نمــازشب (27) مــاه رجب ✨12رڪعت✨ درهــررڪعت حمــد یڪمرتبــه سوره توحیــد وناس و فلق هرڪدوم چهارمرتبـــه پس ازاینڪه ازنماز فارغ شدی چهارمرتبه لااله الاالله والله اکبر والحمدلله وسبحان الله و لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم سپس دعا میکند هرانچه ک میخواهد . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
°| (78)☎️ |° پیامبــر اڪـــرمـ (صل الله علیہ و آلہ)😃👇 ♡ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا ♡ وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ •😍• مـا ٺو را ڪه سـزاوار هسٺے به رسالـٺ فرستادیمـ •👌• تا مژده دهے و بیم دهے •😊•ٺو مسئول دوزخیـان نیستے 📖منبع←قرآن ڪریمـ 🌺سوره عشق←بقــره ✨آیہ زیبـا←119 . . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇 |•💚•| @heiyat_majazi
°| (611) 😊✋ |° چقدر سخت استـ(😥) حال عاشقے ، که نمے‌داند محبوبش نیز ، هواے او را دارد یا نه؟! اے شهیدانــ(🌹)، خاطره‌هاي دنیاے پاک شما امید حیاتمان گشتهــ(☺️) . . . ما به عشق شما زنده‌ایم و به امید وصل کوے شما زنده‌ایمــ(😇) چه بگوییمــ(😔)؟ راستے چگونه حرف دلمان را فریاد کنیم که بدانید بر ما چه مے‌گذرد(💔) ؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°⏳| (586) |⌛️° 😇 {😍}•گل بوے بهشٺ را ز احمد دارد {💐}•این بوے خوش از خالق سرمد دارد {💫}•گویند ڪه گل عطـر محمد دارد {👑}•نور و شعف از وجود احمد دارد 🎊 پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| #جینگولے_جاتے (38)🍭 |• میتونید ڪدو تنبل رو داخلشو خالے ڪنید و بعد با یه عالمه سنگ و یا شن پر ڪنید و بذارید پوستش خشڪ بشه زیرش یه سوراخ ڪوچیڪ براے نفوذ هوا ایجاد ڪنید و بعد با اسپری رنگ رنگشون ڪنید و به عنوان گلدون ازشون استفاده ڪنید...😍👌 #هشتڪ_تولیدےاست بفرمایین بہ ـڪارِتون میادا😉👇 |•🍬•| @Heiyat_Majazi
°| (612) 😊✋ |° 🍃🌸 خب خب خب 😁 عیدتـــون مبــــــــارڪ باشہ من امروز و بے خیال حرفــ هاے خودمونے شدم . 😍 فقط اومـــــــدم بگم شاد باشین😍 ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [220] ° 🎊بازم عیدمون مبارک🎊 ✨ بہ نام خــــــداے علے✨ 😉 خاله؟ خاله؟‌ 😊 بله! بله 😉 یه دقیقه بیا؟؟ 😊 بفرمایید: 😉 نتیجه چی بود؟؟ 😊 از سر بعثت و لطف مسلمونا به رسیدن که حتی هم گرامی میشن. و به های مسلمونا هم می کنن. 😊 کسایی به ما احترام می کنن که ما بر اونها نداریم و هم بر اونها نداریم و کسایی از ما می ترسن که ترس از ما ندارن و ما هم حکومتی بر اونها نداریم.. 😇 پس لازم رو کنیم؟؟!! 😊 بله شما برای پیامبر دعا کن البته تو مجلس خانما. 😇 من که بلد نیستم می خواستم‌ از شما بپرسم 😊 این کتاب رو بخون. اینم آدرس دعا! 📚|• . خطبه ۱۰۶ مطابق با ترجمه 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
🎉🍃 نامٺ محمـّد ص اسٺ و(😍) در اعماق میم تو باران و عشـ(💚)ـق و قافیہ آغاز مےشود 🎈 @heiyat_majazi 🍃🎉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°| (13) 👳 |° بارها 📢گفتیم و میگیـم: جنگ امروز در خاورمیـانه، جنگ بر سر آمدنِ منجےِ ولاغیر. مسیحیت و یهود🇳🇮 و صهیونیسـ🇺🇸ـت سالهاست که بقاے خودشــون رو با اومدن منجــ💚ـے در خطر دیدند. 💚 ⛔️🙏 🍃 . . . ─═┅✫✰💎✰✫┅═─ این ڪانال دیگه هیچ شبهـه‌اے رو بے پاسخ نذاشته؛ بدو جوــین شو😉👇 🍃🌹| @Heiyat_Majazi
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (4) 📚 |•° رمان : قسمت 4⃣1⃣ و به او گفتم:«به من می‌گویند شوهرت شهید شده😥خدا کند امین زنده باشد و تمام بنرها و تابلوهای شهادت او جمع شده باشد.» جلوی در که رسیدم دیدم هیچ بنر و پلاکاردی نیست!گفتم:«پس شوهرم شهید نشده!» به سمت مسجد که احساس می‌کردم خانه ما است رفتم.در را که باز کردم دیدم شوهرم نشسته!😦 دویدم و با رسیدن به امین،بوسیدمش! گفتم:«وای امین😦اگر بدانی این چند وقت چ خواب های بدی دیده ام همانجا نشستم و با ناباوری به پدرم گفتم: «بابا شوهر من شهید شده؟»😢 گفت:«هیچ نگو!مادر امین چیزی نمی‌داند.» مادر شوهرم ناراحتی قلبی داشت💔 مراعات مادر را می‌کردند.. فقط یادم است به سمت مادرم دویدم و گفتم «مامان شوهرم شهید شده»و بیهوش شدم.. دیگر هیچ چیز را به خاطر نمی‌آورم..😔 سریعاً‌ مرا بیمارستان شهید چمران رساندند. فشارم به شدت بالا رفته بود..😢 صداها را می‌شنیدم که دکتر به برادرم می‌گفت:«چرا فشارش بالا رفته؟برای خانمی با این سن چنین فشاری بعید است!» رضا گفت:«شوهرش شهید شده!»😔 حالم بدتر شد با گریه و فریاد😭 می‌گفتم:«نگو شوهرم شهید شده رضا،امین شهید نشده😭فقط اسمش مشابه شوهر من است😭چرا حرف بی‌خود می‌زنی؟» رضا کنارم آمد و آرام گفت:«زهرا من عکس امین را دیده‌ام!»😔 با این حرف دلم به هم ریخت..منتظر بودم شوهرم برگردد اما.. خیلی خیلی سخت است که منتظر مسافر باشی و او بر نگردد..😔 قرار بود اعزام دوم امین به سوریه 15روزه باشدبه من این‌طور گفته بود.. روز سیزدهم یا چهاردهم تماس گرفت📞 گفتم:«امین تو را به خدا 15 روزحتی 16روز هم نشود دیگر نمی‌توانم تحمل کنم!» 📝هر روز یادداشت می‌کردم که"امروز گذشت.." واقعاً روز و شب‌ها به سختی می‌گذشت. دلم نمی‌خواست بجز انتظار هیچ کاری انجام دهم.هر شب می‌گفتم:«خدا را شکر امروز هم گذشت» باقیمانده روزها تا روز پانزدهم را هم حساب می‌کردم گاهی روزهای باقی‌مانده بیشتر عذابم می‌داد..😣 هر روز فکر می‌کردم«10 روز مانده را چطور باید تحمل کنم؟ 9 روز،8 روز..ان‌شاءالله دیگر می‌آید،دیگر دارد تمام می‌شود.. دیگر راحت می‌شوم از این بلای دوری!» امین خبر داد«فقط 3 روز به مأموریتم اضافه شده و 18 روزه برمی‌گردم.» با صدایی شبیه فریاد گفتم:«امین!به من قول 15 روز داده بودی. نمی‌توانم تحمل کنم..»😡 دقیقاً هجدهمین روز شهید شد..😔 حدود 6 روز بعد امین را برگرداندند معراج شهدا..😔 این فاصله زمانی هیچ‌چیز را به خاطر ندارم،هیچ‌چیز را.. وقتی به معراج رفتیم سعی کردم خودم را محکم نگه دارم.. می‌ترسیدم این لحظات را از دست بدهم و نگذراند کنارش بمانم..😔 قبل از رفتن به برادر شوهرم گفته بودم: «حسین؛پیکر را دیده‌ای؟مطمئنی که امین بود؟» گفت:«آره زن‌داداش.»😔 قلبم شکست💔گفتم:«حالا بدون امین چه کنم؟ما هزار امید و آرزو با هم داشتیم. قرار بود کارهای زیادی باهم انجام دهیم. با خودم می‌گفتم حالا باید بدون او چه کنم؟» پیکر را که آوردند دنبال امین می‌دویدم🏃نگذاشتم مادرم متوجه شود،فقط گفتم بگذارید با امین تنها باشم..😔 مکانی در معراج شهدا با هم تنها ماندیم. گفتم:«امینم؛ این رسمش نبود!تو راضی نبودی حتی دست‌هایم با چاقوی آشپزخانه زخم شود😭یادت هست وقتی دستم کمترین خراشی برمی‌داشت روی سینه‌ات می‌‌زدیی و می‌گفتی شوهرت بمیرد زهرا جان!😢 توکه تحمل ناراحتی من را نداشتی چطور دلت آمد که مرا تنها بگذاری؟»😢 خیلی گریه کردم😭انگار که از کسی خیلی ناراحت و دلگیر باشی برایش گلایه می‌کردم و می‌گفتم این رسمش نبود بی‌معرفت! خدا شاهد است دیدم از گوشه چشمش یک قطره اشک بیرون زد..😭 تا قطره اشک را دیدم با خودم گفتم: «از کجا معلوم امین برای شهادت رفته بود که بخواهم او را سرزنش کنم؟🤔او رفت تا دِینَش را ادا کند.حالا اگر گلچین شده و خدا دوست داشته او را با شهادت ببرد امین مقصر نیست» گفتم:«امین عزیزم،شهادت مبارکت باشد😔اما آن دنیا هوای مرا داشته باش و شفاعتم کن.» آخرین تلاش‌ها و التماس‌هایم بود«امین؛ مواظبم باش،مثل همان موقع‌ها که پشتم بودی و همیشه می‌گفتی فقط من و تو هستیم که برای هم می‌مانیم.»😔 با دیدن اشک‌ امینم مطمئن شدم دل امین با من است که من با این همه وابستگی حالا قرار است بدون او چه کنم..😔 گفتم:«حلالت کردم به جز خوبی هیچ‌چیز از تو ندیدم.» چند روز بعد از شهادتش انتظار داشتم حداقل بیاید با من حرف بزند.دائماً گلایه داشتم از خدا،از اطرافیانم،از همه آدم و عالم! دائم از خودم می‌پرسیدم:«چرا 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 🌹| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃