eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 از دو هفته بعد زمزمه هاش شروع شد... به روي خودم نمی آوردم. هیچ وقت به منوچهر نگفتم برو، هیچ وقت هم نگفتم نرو... علی چهارده روزه بود خواب و بیدار بودم منوچهر سر جانماز سرش به مهر بود و زارزار گریه می کرد. میگفت: "خدایا من چیکار کنم؟ خیلی بی غیرتیه که بچه ها اونجا برن روی مین و من اینجا پیش زن و بچم کیف کنم. چرا توفیق جبهه رفتن رو ازم گرفتي؟ عملیات نزدیک بود امام گفته بودن خرمشهر باید آزاد شه.... منوچهر آروم شده بود که بلند شدم. پرسیدم: "تا حالا من مانعت بودم؟" گفت: "نه" گفتم: "میخوای بري برو مگه ما قرار نذاشته بودیم جلوي هم رو نگیریم؟" گفت: "آخه تو هنوز کامل خوب نشدي." گفتم: "نگران من نباش". فردا صبح رفت تیپ حضرت رسول تشکیل شده بود. به عنوان آر پی جی زن و مسئول تدارکات گردان حبیب رفت... 《دلواپس بود. چه قدر شهید می آوردند پشت سر هم عملیات می زدند. به عکس قاب شده ي منوچهر روي طاقچه دست کشید. این عکس را خیلی دوست داشت. ریشهاي منوچهر را خودش آنکارد می کرد. آن روز از روي شیطنت، یک طرف ریشش را با تیغ برده بود تا چانه، و بعد چون چاره اي نبود همه را از ته زده بود. این عکس را با همه ي اوقات تلخی منوچهر ازش انداخته بود. منوچهر مجبور شد یک ماه مرخص بگیرد و بماند پیش فرشته. روش نمی شد با آن سر و وضع برود سپاه بین بچه ها. اما دیگر نمی شد از این کلک ها سوار کرد. نمیتوانست هیچ جوره او را نگه دارد پیش خودش. یک باره دلش کنده شد. دعا کرد براي منوچهر اتفاقی نیوفتد. می خواست با او زندگی کند براي همیشه. دعا کرد منوچهر بماند. هر چه میخواست بشود، فقط او بماند.》 همون روز ترکش خورده بود. برده بودنش شیراز وبعد هم آورده بودن تهران... خونه ي خالش بودیم که زنگ زد. گفتم: "کجایی؟چقدر صدات نزدیکه". گفت: "من همیشه به تو نزدیکم" گفتم: "خونه اي؟" گفت: "نمیشه چیزي رو از تو قایم کرد". • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 رفته بود خونه ي پدرم گوشی رو گذاشتم، علی رو برداشتم و رفتم. منوچهر روي پله ي مرمري کنار باغچه نشسته بود و سیگار می کشید. رنگش زرد بود. سیگار رو گذاشت گوشه ي لبش و علی رو با دست راست بغل کرد. نشستم کنارش روي پله وسیگار رو از لبش برداشتم انداختم دم حوض. همین که اومدیم حرف بزنیم پدرم با پدرو مادر منوچهر و عموش، همه اومدن و ریختن دورش. عمو منوچهر رو بغل کرد و زد روي بازوش. من فقط دیدم منوچهر رنگ به روش نموند... سست شد ... نشست .... همه ترسیدیم که چی شد. ریز بغلش رو گرفتیم، بردیم داخل. زخمی شده بود از جای ترکش بازوش خون میومد و آستینش رو خون کرد میدونستم نمیخواد کسی بفهمه. کاپشنش رو انداختم روي دوشش علی رو گذاشتم اونجا و رفتیم دکتر. کتفش رو موج گرفته بود. دستش حرکت نمی کرد دکتر گفت: "دوتا مرد میخواد که نگهت دارن". پیراهنش رو درآورد و گفت شروع کنه. دستش توي دستم بود، دکتر آمپول میزد و من و منوچهر چشم دوخته بودیم به چشماي هم. من که تحمل یه تب منوچهر رو نداشتم باید چی میدیدم .منوچهر یه آخ هم نگفت. فقط صورتش پر از دونه هاي ریز عرق شده بود. دکتر کارش تموم شد نشست... گفت: "تو دیگه کی هستی؟ داد بزن من آروم بشم واقعا دردت نیومد؟" گفت: "چرا، فقط اقرار نمیخواستید. عین اتاق شکنجه بود. دستش رو بست و اومدیم خونه. ده روز پیشمون موند... 《از آشپزخانه سرك کشید. منوچهر پاي تلویزیون نشسته بود و کتاب روی پایش باز بود. علی به گردنش آویزان شد، اما منوچهر بی اعتنا بود. چرا اینطوري شده بود؟ این چند روز، علی را بغل نمی کرد. خودش را سرگرم می کرد. علی میخواست راه بیوفتد. دوست داشت دستش را بگیرند و راه برود. اگر دست منوچهر را می گرفت و ول میکرد می خورد زمین، منوچهر نمیگرفتش. شبها چراغ ها را خاموش می کرد، زیر نور چراغ مطالعه تا صبح دعا و قرآن می خواند... فرشته پکر بود... توقع این برخوردها را نداشت. شب جمعه که رفته بودند بهشت زهرا، فرشته را گذاشته بود و داشت تنها بر می گشت. یادش رفته بود او را هم همراهش آورده....》 این بار که رفت، براش یه نامه مفصل نوشتم. هرچی دلم می خواست، توي نامه بهش گفتم. تا نامه به دستش رسید، زنگ زد و شروع کرد به عذرخواهی کردن... نوشته بودم(محل نمی گذاري، عشقت سرد شده. حتما از ما بهتران را دیده ای !) می گفت(فرشته هیچ کس براي من بهتر از تو نیست تو این دنیا، اما می خوام این عشق رو برسونم به خدا نمیتونم سخته... اینجا بچه ها می خوابن روی سیم خاردار، میرن روی مین. تا میام آر پی جی بزنم، تو و علی میاید جلوي چشمم) منوچهر هر بار میومد و میرفت، علی شبش تب میکرد. تا صبح باید راهش می بردیم تا آروم بشه... گفتم: "میدونم. نمیخوای وابسته شی ولی حالا که هستی، بذار لذت ببریم. ما که نمیدونیم چه قدر قراره باهم باشیم. این راهی که تو میری، راهی نیست که سالم برگردي.... بذار فردا تاسف نخوریم اگه طوریت بشه، علی صدمه می خوره. بذار خاطره ی خوش بمونه". • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi
. . یه رب بیس دقیقه دیگه قرارِمون همینجا...خُب؟!☺️🖐 🆔 @Heiyat_Majazi . .
. . بجُنب دَس رفیقتـم بگیر بیا😉 تڪ و تنها نیاے‌ یوقت!! . .
رفقا مژده بدم بهتون؟!
امشب یکی... دعوتت کرده هیئت امشبو شرکت کنی حتما
رفقا زیر نگاهاش که داره می‌بینتت... الان پاشو خوشتیپ کن، وضو بگیر بیا اینجا...
رفیق امشب میزبان یکی دیگه‌س... یکی که اومدی درِ خونه‌ش بغل می‌گیرتت... خوش آمد میگه بهت😭💔
بِجُنب جانمونی یوقت... نه دقیقه دیگه خوشتیپ کرده اینجا باش... یاعلی مؤمن
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ به توڪل نام اعظمٺ بسم الله الرحمن الرحیم موضوع:اخرین‌جمعه‌امام‌زمانےِسال ۱۳۹۸/۱۲/۲۳ ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ به نـام خــدا جمعه اخر سال امسال خیلے حال و هواے عجیبے داره💫 مثل اینک با وجود اوضاع جامعہ خیلیامون معنے غربت و دوری رو بهتر درڪ مےکنیم😔🥀 شاید یه بار بتونیم درصد کمی از تنهایی مولامون رو حس ڪنیم😔💔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ غلٺ از یار شدن دور شدن هم دارد... از شما دور شدن زار شدن هم دارد.... هرڪه از چشم بیافتد محلش ندهند.... عبدآلوده شده خوار شدن هم دارد.....💔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ مولای من! این روزا همه دست و پامونو گم کردیم؛ زمین و زمانو به هم میدوزیم تا اطلاعات کافی از این بیماری نوظهور ( ) کسب کنیم، تا شاید از مبتلا شدن مصون بمونیم. ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ برای ایمنی از کرونا همه کاری می‌کنیم؛ توی خونه هامون می‌مونیم،حتی اگه به بهترین مهمونی دعوت شده باشیم. با هرکسی معاشرت نمی‌ کنیم؛ از ترس آلودگی،دیوونه وار دستانمون رو بارها میشوریم و... ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ اقای من! 😔 کاش یکم از این همه اضطرار برای در امان بودن از این بلای دنیایی رو برای اومدن شما داشتیم😔😔😔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ در غربت شما همین بس که چنین شیعیانی دارید؛ که کسانی همچون من را منتظر شما می‌ دانند...😞💔😔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ شرمنده ام😔😔😔💔💔💔💔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ هرلحظه امکان ظهور هست... بیا مواظب خودمون و اعمالمون باشیم! نکنه دم آخری، گند بزنیم به همه چی...😔😔😔😔😔😔😭😭 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ آقاجان ما اصلا حواسمون نیست که جای شما خالیه😔 حواسمون نیست هیچکس جز شما نمیتونه حال دلمون رو خوب کنه😔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ ببخشید که حالتون بده بخاطر اشتباهات ما ببخشید که ما باعث غم شما و شما باعث حال خوب مایید😔🙌💔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ ببخشید که بخاطر ما شما تنهایید ببخشید که لیاقت نداریم و زمینه ظهور شمارو یکی از ما فراهم کنیم ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ چقدرررر شرمنده شما باشیم بخاطر خوشی های لحظه ای و چقدررررر شما با نگاهتون با دعاهای قشنگتون مانع گمراهی و مصیبت های بیشتر ما باشید؟؟؟؟ ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ ببخشید که ما شیعه ایم و بهمون میگن منتظران مهدے😔 هرچقدر بگم ببخشید بگم شرمنده ایم بازم کمه😔 جمعه اخر سالم بدون شما تموم شدـ.. ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️
⭐️⭐️🥀⭐️⭐️ کاش این جمعه به جای اخرین جمعه سال اخرین جمعه بی مهدے بودن ما بود😔💔 ⭐️⭐️🥀⭐️⭐️