eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
[• 😎 •] . . فڪر کنم همه چیو به خدا گفته☝️🙃 . . 🍃 با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
[• 😂 •] کرونا که تموم شه... فقط برای "موارد ضروری" برمیگردم خونه 😂😂😂 سیاست طنز رو اینجا بخون😂👇 [•🎈•] @heiyat_majazi
[• 📿 •] آیٺ الله جـاودان مےفرمـودند✨: ↓ °• ‌اگہ کسےدرجنگ شهـیدبشہ یڪبارشهـیدشده اماکسے اگہ باهواےِ نفـس خودش بجنگه هرروزشهـیدمیشہ •° پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
[• 👳🏻•] . . ❌: اخیراً کلیپی منتشر شده که نشون میده گربه برای گرفتن غذا از دست صاحبش از روی قرآن رد نمیشه! ✅ شبهه: باطن و حقیقت ماجرا اینه که انتشار این دست مطالب سبب اضمحلال عقاید افراده. بارها دیدیم گربه ها در اسباب کشی و..از روی قرآن رد شدند،پس این متبادر میشه که گربه ای از روی قرآن رد نشد چون مقدسه گربه ها ی دیگری رد شدند پس قرآن مقدس نیست.‼️ 1⃣- قرآن برای هدایت و نجات انسان ها نازل شده ، نه تست عبور حیوانات.. 2⃣- حیوانات فهمی ندارند. عملکرد اونها نمیتونه اثبات کننده چیز خاصی باشه. 3⃣- اگر در آینده، حیوانی از روی قران رد شد باید بگوییم قران حق نیست؟ استفاده از این مسائل برای اثبات یک حقیقت مقدس به نظر می آید وجهی ندارد. 4⃣ اغلب، اینگونه کلیپها ساخته و پرداخته افرادی مجهول با نیات نادرست است. فردی میگفت: چند سال قبل در مکه بودم وهابیت تبلیغ می کردند که فردی می خواسته قبر پیامبر را خراب کنه و به سنگ تبدیل شده. بسیاری از طلاب هم باور کرده بودند و به دنبال این فرقه منحرف افتاده بودند و با آب و تاب موضوع را نقل می کردند. من به دنبال نیت وهابیت بودم تا اینکه یک روز در قبرستان بقیع یکی از کلاه قرمزی های وهابی توضیح داد که این ائمه بقیه تقدسی ندارند و الا مانند پیامبر از قبر خود دفاع می کردند. اینها قبرهایشان ویران شد ولی کاری از دستشان برنیامد. تازه فهمیدم اهداف مجهول و نیات پلیدشان چه بوده.. یادمان باشد پیکر مقدس شهدای کربلا و تاختن اسبها.. 5⃣. حتی در صورت صحت کلیپ هیچ چیز پیچیده و مبهم و عجیبی نیست و به فرمان الهی همه چیز میسره.. اما برای اثبات قدرت خداوند نیازی نیست به چنین مصادیقی رجوع کرد. . . ⛔️ 🍃 هیچ شبهـه‌اےبے پاسخ نمونده😉👇 [•📖•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_چهل_و_پنجم😍🍃 چهل شب با هم عاشورا خوندیم.🙏 گاهی می رفتیم بال
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 روزای آخر منوچهر بیشتر حرف می زد🗣 و من گوش می دادم.👂 می گفت: "همه ی زندگیم مثل پرده ی سینما جلوی چشمم اومده"👁 گوشه ی آشپزخونه تک مبل🛋 گذاشته بودم. می نشست اونجا. من کار می کردم و اون حرف می زد. خاطراتش رو از چهار سالگی👦 تعریف می کرد.... 《منوچهر هوس کرده بود با لثه هاش بجود. سالها غذاش پوره🍚 بود. حتی قورمه سبزی را که دوست داشت فرشته برایش آسیاب می کرد که بخورد. اما آن روز حاضر نبود پوره بخورد. فرشته جگرها🍖 را دانه دانه سرخ می کرد و می گذاشت دهان منوچهر. لپش را می کشید و قربان صدقه ی هم می رفتند...😍 دایی آمده بود بهشان سر بزند. نشست کنار منوچهر. گفت: "اینها را ببین عین دوتا مرغ عشق می مانند "》 از یه چیز خوشحالم و تاسف نمی خورم، اینکه منوچهر رو دوست داشتم❤️ و بهش گفتم. از کسی هم خجالت نمی کشیدم. منوچهر به دایی گفت: "یه حسی دارم اما بلد نیستم بگم. دوست دارم به فرشته بگم از تو به کجا رسیدم اما نمیتونم" دایی شاعره...📝 به دایی گفت: "من به شما میگم. شما شعر کنید سه چهار روز دیگه که من نیستم، برای فرشته از زبان من بخونید "📖 دایی قبول کرد... گفت: "میارم خودت برای فرشته بخون " منوچهر خندید😄 و چیزی نگفت. بعد از اون نه من حرف رفتن می زدم نه منوچهر. اما صبح🌤 که از خواب بیدار می شدم آنقدر فشارم پایین میومد که می رفتم زیر سرم.💉 من که خوب می شدم، منوچهر فشارش میومد پایین.... ظاهرا حالش خوب بود.🙄 حتی سرفه هم نمی کرد. فقط عضلات گردنش می گرفت و غذا رو بالا می آورد.🤑 من دلهره و اضطراب داشتم.😟 انگار از دلم چیزی کنده می شد. اما به فکر رفتن منوچهر نبودم.... • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_چهل_و_ششم😍🍃 روزای آخر منوچهر بیشتر حرف می زد🗣 و من گوش می د
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 ظهر سه شنبه غذا خورد🍲 و خون و زرد آب بالا آورد. به دکتر شفاییان زنگ زدم.📞 گفت: "زود بیاریدش بیمارستان"🏥 عقب ماشین🚗 نشستیم. به راننده گفت: "یه لحظه صبر کنید " سرش روی پام بود. گفت: "سرمو بگیر بالا" خونه رو نگاه کرد.🏡 گفت: "دو سه روز دیگه تو بر می گردی" نشنیده گرفتم.... چشماش و بست.😑 چند دقیقه نگذشته بود که پرسید:❔ " رسیدیم؟ " گفتم: "نه، چيزی نرفتیم " گفت: "چقدر راه طولانی شده. بگو تندتر بره "🚗 از بیمارستان نفرت داشت.😠 گاهی به زور می بردیمش دکتر. به دکتر گفتم: «چیزی نیست. فقط غذا توی دلش بند نمیشه.🤑 یه سرم بزنید بریم خونه"💉 منوچهر گفت: "منو بستری کنید "🛌 بخش سه بستری شد، اتاق سیصد و یازده.1⃣1⃣3⃣ توی اتاق چشمش که به تخت افتاد، نفس راحتی کشید و خدا رو شکر کرد🙏 که رو به قبله است. تا خوابوندیمش رو تخت🛌 سیاه شد. من جا خوردم. منوچهر تمام راه و توی خونه خودش رو نگه داشته بود. باورم نمیشد آنقدر حالش بد باشه....🤕 انگار خیالش راحت شد تنها نیستم. شب🌙 آروم تر شد. گفت: "خوابم میاد😴 ولی انگار یه چیز تیز فرو میره تو قلبم"💔 صندلی رو کشیدم جلو. دستم✋رو بالای سینش گرفتم و حمد خوندم تا خوابید. 《هیچ خاطره ی خوشی😄 به ذهنش نمی آمد. هر چه با خودش کلنجار می رفت، تا می آمد به روزهایی فکر کند که می رفتند کوه،⛰ با هم مچ می انداختند، با عصا دور اتاق دنبال هم می کردند و سر به سر هم می گذاشتند، تفال دایی می آمد در دهانش... منوچهر خندیده بود،😃 گفته بود: "سه چهار روز دیگر صبر کنید " نباید به این چیز ها فکر می کرد. خیلی زود با منوچهر بر می گشتند خانه ....》🏡 از خواب که بیدار شد، روی لباش خنده بود.🙂 ولی چشماش رمق نداشت....👀 گفت: "فرشته، وقت وداعه"👋 گفتم: "حرفش رو نزن"😣 گفت: "بذار خوابم رو بگم، 🗣 خودت بگو، اگه جای من بودی می موندی توی این دنیا؟"🏘 روی تخت🛌 نشستم. دستش رو گرفتم...👊 گفت: "خواب دیدم ماه رمضونه🌙 و سفره ی افطار پهنه.🍞🍲🍚 رضا، محمد، بهروز، حسن، عباس، همه ی شهدا🌹 دور سفره نشسته بودن. بهشون حسرت می خوردم که یکی زد👍 روی شونم. حاج عبادیان بود. گفت: "بابا کجایی؟ ببین چقدر مهمون رو منتظر گذاشتی" بغلش کردم و گفتم: "منم خسته ام "😞 حاجی دست🖐 گذاشت روی سینم... گفت: "با فرشته وداع کن.👋 بگو دل بکنه. اون وقت میای پیش ما... 🚶ولی به زور نه " • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi
[• 📺 •] . . پیشرفته ترین اسباب بازی دهه هفتاد . . ⛔️ 🍃 ڪلےشادابیجاتِـ ‌باحال‌گونہ از دهه شصتےها و اندڪے هفتاد‌😎👇 [•📻•] @Heiyat_majazi
[• 💕 •] . . 👆🏻•• 🌙 : اقبال الاعمال 💚 💪 . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
[• ☺️ •] °°|🌺|°°الهی تو که بـــاشى تمام دورها نزدیک وتمام ناممکن ها ممکن مى شوند... . خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #خانمےڪه_شماباشے👒•】 ๑ ○ 0🐠 🐟 من دنبال #آزادے✌️ هستم... #آزادے_جنـســــے😎..... #تســـــــاوی حقو
【• 👒•】 ๑ ○ 0🐠 🐟 من دنبال ✌️ هستم... 😎..... حقوق زن👱🏻‍♀ و مرد👨🏻. . . گفتم : شما گفتین و خود ما، به لحاظ «ایجابـے» باید بررسے ڪنیم، و گرنه طیف فڪرے معاند براے ما این مسائل را حل کرده و میڪند.... یعنے چه جورے⁉️🙄 گفت : متأسفانه ڪمپین هایی تحت عنوان توسط جریان فڪرے معاند به راه افتاده حتے در جامعه اسلامے ما. گفتم : 😕 این ڪمپین براے چه منظورے هست⁉️ گفت : اگر لغت رو در دیڪشنرے جستجو ڪنین، متوجه میشین و در واقع این ڪمپین به ظاهر در مخالفت با محدودیت هاے بانوان ست‼️ در واقع جامعه ما بصورت بسیار به مسائل و جسمے بانوان اهمیت میدهد ڪه باعث میشود «ازدواج موقت» براے بانوان ممنوع باشد‼️ گفتم : 😓😑 گفت : اگرچه شاید مسأله مهمے باشد ولے وقتے نه تنها به بانوان، بلڪه به و دخترخانمها هم این را داده است(ازدواج موقت)، چــرا فرهنگ ما اینگونه رفتار میڪند⁉️‼️ در واقع فقها و ما از دید اجتماعے به موضوع "sexual organ" بانوان اصلا نپرداختند و حتے هم در فقه باز نشده است‼️ ๑ ○ 0🐠 🐟 ✅ یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇 [•🌈•] @heiyat_majazi
[• 🎃 •] . . سال ۱۳۹۹ مبارک…🎊 يادتون باشه من آخرين نفری هستم كه اين سال رو بهتون تبريك گفتم ! همیشه دوست دارم متفاوت باشم😎 پ.ن¹: متفاوت بودن بسیار حس خوبی دارد😁 پ.ن²: کسی تا حالا ۱۵ فروردین عیدو بهتون تبریک گفته بود !! نه خدایی گفته بود؟! بیینید چقدر به فکرتونم 😁😂 پ.ن ³: روز اخریه که عمو نوروز کنارتونه ها دلتون واسم تنگ نمیشه☺😁 سال خوبی داشته باشید...😍 😍 . . سـبزه‌ها را گـره مےزنیـم😌👇 [🐠] @heiyat_majazi
molaye zaman.wav
451K
📱🍃 •[ ☎️ ]• 💞🍃 اے طلوع شب شڪاف شیعیان حضرت خورشید، مـــولاے زمـان . . . همــراه اول ⬅️ ارسال کد 69787 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 4414378 بہ شماره۷۵۷۵ رایتــل⬅️ ارسال کد on4002361 بہ شماره ۲۰۳۰ 📱🍃 @heiyat_majazi
[• 😎 •] . . 🔻نامه هشدارآمیز وزیر بهداشت خطاب به رئیس جمهور 🔹️وزیر بهداشت در نامه ای به رئیس جمهور درباره دستورالعمل ابلاغی وزارت صمت برای بازگشایی مشاغل و مراکز کسب و کار هشدار داد . . 🍃 با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
[• 😂 •] ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ … ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭼﺮﺍﻏﺎﯼ ﻣﻮﺩﻣﻢ ﻫﺴﺘﻦ! ﯾﻌﻨﯽ ﻧﺒﺎﺷﻦ ﺩﻕ ﻣﯿﮑﻨﻢ اونم با وجود کرونا😱😱 ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﭼﺮﺍﻏﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﻮﺩﻣﯽ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﮕﺮﺩﺍﻥ … ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻮ ﺁﺁﺁﺁﺁﻣﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﻦ😂😂 سیاست طنز رو اینجا بخون😂👇 [•🎈•] @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
35.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[• 👳🏻•] ✨به نظرتون امکان پذیره یه روزی دنیایی بیاد و یه فقیر نباشه؟!! ✨یه مریض نباشه؟! ✨امنیت همه جا رو فراگرفته باشه و..؟! ممکنه..؟!! 🙏 . . ⛔️ 🍃 هیچ شبهـه‌اےبے پاسخ نمونده😉👇 [•📖•] @Heiyat_Majazi
[• 📿 •] 🌱 پيامبر خدا صلے الله‌ عليه ‌و ‌آله: 🌹 مؤمن، گناه خود را چونان تخته سنگ بزرگى بر بالاى سرش مى بيند كه مى ترسد به روى او بيفتد 🍁 و كافر، گناه خويش را مانند مگسى مى بيند كه از جلوى بينى اش رد مى شود. 📙 بحارالأنوار ج۷۷ ص۷۷ پاتوق نخبگـــان😌👇 [•⏳•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_چهل_و_هفتم😍🍃 ظهر سه شنبه غذا خورد🍲 و خون و زرد آب بالا آورد
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 اما من آمادگیشو نداشتم.... گفت: "اگه مصلحت باشه خدا خودش راضیت میکنه" گفتم: "قرار ما این نبود" گفت: "یه جاهایی دست ما نیست. منم نمی تونم دور از تو باشم" گفت: "حالا میخوام حرفاي آخرو بزنم. شاید دیگه وقت نکنم. چیزي هست روي دلم سنگینی میکنه. باید بگم... تو هم باید صادقانه جواب بدی" پشتش رو کرد .... گفتم: "میخوای دوباره خواستگاری کنی؟ " گفت: "نه، اینطوري هم من راحت ترم. هم تو" دستم رو گرفت.... گفت: "دوست ندارم بعد از من ازدواج کنی " کسی جاي منوچهر رو بگیره؟! محال بود.... گفتم: "به نظر تو، درسته آدم با کسی زندگی کنه، اما روحش با کس دیگه ای باشه؟" گفت: "نه" گفتم: "پس براي منم امکان نداره دوباره ازدواج کنم" صورتش رو برگردوند رو به قبله و سه بار از ته دل خدا رو شکر کرد.... اونم قول داد صبر کنه... گفت: "از خدا خواستم مرگم رو شهادت قرار بده، اما دلم میخواست وقتی برم که تو و بچه ها دچار مشکل نشید. الان میبینم علی براي خودش مردي شده. یخیالم از بابت تو و هدي راحته..." نفساش کوتاه شده بود. یکم راهش بردم. دست و صورتش رو شستم و نشوندمش و موهاش رو شونه زدم. توی آیینه نگاه کرد و به ریشاش که یکمی پر شده بودن و تک و توك سیاه بودن دست کشید. چند روز بود آنکادرشون نکرده بودم. تکیه داد به تخت و چشمهاش رو بست. غذا رو آوردن.... میز روکشیدم جلو.... گفت: "نه اون غذا رو بیار" با دست اشاره میکرد به پنجره. من چیزی نميدیدم. دستم رو گذاشتم روي شونه اش. گفتم: "غذا اینجاست. کجا رو نشون میدی؟" چشماشو باز کرد. گفت: "اون غذا رو میگم. چه طور نمیبینی؟" چیزایی میدید که نمیدیدم و حرفاشو نمیفهمیدم... به غذا لب نزد.... دکتر شفاییان رو صدا زدم. گفت: "نمیدونم چطور بگم، ولی آقاي مدق تا شب بیشتر دووم نمیاره. ریه ي سمت چپش از کار افتاده. قلبش داره بزرگ میشه و ترکش داره فرو میره توي قلبش" • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #اینڪ_شوڪران¹ ↯ #قسمت_چهل_و_هشتم😍🍃 اما من آمادگیشو نداشتم.... گفت: "اگه مصلحت باش
[• 📚•] ¹ ↯ 😍🍃 دیگه نمیتونستم تظاهر کنم. از اون لحظه اشک چشمم خشک نشد. منوچهر هم دیگه آروم نشد. از تخت کنده میشد. سرش رو میذاشت روي شونه ام و باز میخوابید. از زور درد نه میتونست بخوابه، نه بشینه.... همه اومده بودن. هدي دست انداخت گردن منوچهر و همدیگه رو بوسیدن. نتونست بمونه. گفت: "نمی تونم این چیزا رو ببینم. ببریدم خونه " فریبا هدي رو برد.... یدفعه کف اتاق رو نگاه کردم دیدم پر از خونه آنژیوکت از دستش در اومده بود و خونش میریخت.... پرستار داشت دستش رو می بست که صداي اذان پیچید توي بیمارستان. منوچهر حالت احترام گرفت. دستش رو زد توي خون ها که روي تشک ریخته بود و کشید به صورتش.... پرسیدم: "منوچهر جان، چیکار میکنی؟" گفت: "روي خون شهید وضو میگیرم" دو رکعت نماز خوابیده خوند. دستش رو انداخت دور گردنم. گفت: "منو ببر غسل شهادت کنم" مستاصل موندم... گفت: " نمیخوام اذیت شي " یه لیوان آب خواست. تا جمشید یه لیوان آب و بیاره، پرستار یه دست لباس آورد و دوتایی لباسش رو عوض کردیم. لیوان آب رو گرفت. نیت غسل شهادت کرد و با دست راستش آب رو ریخت روي سرش... جایی از بدنش نمونده بود که خشک باشه. تا نوك انگشتای پاش آب میچکد ... سرم رو گذاشتم روي دستش. گفت: "دعا بخون" انقدر آشفته بودم که تند تند فاتحه میخوندم. حمد و سه تا قل هو االله و انا انزلنا میخوندم. خندید گفت: "انگار تو عاشق تري. من باید شرم حضور داشته باشم. چرا قاطی کردي؟!" همدیگه رو بغل کردیم و گریه کردیم ... گفت: "تو رو خدا، تو رو به جان عزیز زهرا دل بکن" • • ادامھ‌ دارد...😉♥ • • 🖊:نقل از همسر شهید منوچهر مدق 😌🖐 ⛔️⇜ ...⛔️ [•📙•] @Heiyat_Majazi
[• 💕 •] . . آیةاللّه ناصری: یک وقتی خدمت آیت الله بهجت بودیم. فرمود: «همان اندازه که تصمیم گرفتۍ کار خوب انجام بدهی، خداوند یک حسنه برای آن نوشت. اگر آن کار را انجام دادی، ده برابر برای تو می نویسد و اگر انجام ندادی، آن یک دانه را هم قلم نمی زند». اگر تصمیم بگیری قشنگی بخوانی، او فوراً برای تو می نویسد؛ ولو خيلی بدون آداب هم خواندی، او دیگر قلم نمیزند. اگر حال نداری نماز شب بخوانی، وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان. حال آن را هم نداشتی، باز هم سر خود را بگذار روی مهر و بگو: «خدایا! من آمدم؛ کمکم کن.» خداوند، تو را محروم نمیکند. کسی که خدایی به این مهربانی را دارد، سزاوار است که کوتاه بیاید؟! منظور اينكه ما میتوانیم پرونده‌های چندین ساله خودمان را با نیم ساعت یا یک ربع ساعت، يا ده دقیقه كه صادقانه به در خانه خدا برویم همه آن‌ها را اصلاح بکنیم. 💚 💪 . . یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇 [•🍃⏰•] @heiyat_majazi
[• ☺️ •] ✨خدایا...✨ غصہ اشتباهاتمو نمیخورم چون تو مهربون و توّابے 😍. مےدونم میبخشے چون خودت گفتے صد بارم توبہ شڪستے بازم بیا ... ولے این حس شرمندگیم بعد هر نافرمانی... دارہ نابودم میڪنہ...😔😭 خدایا نزار هے شرمندہ بشم...🤲 میخام حس خوب عبد بودنو داشتہ باشم...🤩 خداے مهربون خواهش میڪنم ازت... لطفا..‌.😭 خــدا رو احساس ڪن👇 [•🕊•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
【• 👒•】 ๑ ○ 0🐠 🐟 یاد بگیر..... ایده بگیر😉 ๑ ○ 0🐠 🐟 یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇 [•🌈•] @heiyat_majazi
[📿] . . 😇|• امام باقر عليه‌السّلام: ✋|• شيعه ما تنها كسى است كه تقوا پيشه و مطيع خداوند باشد. 📚|• تحف العقول، ص۲۹۵ . . پاتوق نخبگـــان👇 [•🤓•] @Heiyat_Majazi
darse entezar.rahbari91-۱.wav
471.9K
📱🍃 •[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]• 💞🍃 درس انتـــــظار . . . همــراه اول ⬅️ ارسال کد 97229 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 4416837 بہ شماره۷۵۷۵ رایتــل⬅️ ارسال کد on40033 بہ شماره ۲۰۳۰ 📱🍃 @heiyat_majazi
[🕋]ختم قران امروز ارسال تعـداد به آے دی☺️👇 •🙋‍♀• @F_Delaram_313 تعداد صفحات • ۴۹۱ • هر روز میزبان فرشته ها😇👇 [🌈🍃••] @Heiyat_majazi
[• 😎 •] . . 🔴این رفتار آمریکا مشکوک است ‏قربانیان کرونا تو آمریکا از ۶هزار نفر گذشت و دچار بحران کمبود تجهیزات شدن. یه کشور اگه تو این شرایط قرار بگیره تمام هم و غمش میشه تلاش برای خروج از بحران ولی سردمداران آمریکا تو این اوضاع دنبال ماجراجویی تو خاورمیانه هستن. به این رفتار آمریکا شک نمیکنید؟! °علیرضا گرائی ° . . 🍃 با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 [•📡•] @Heiyat_Majazi
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . این‌روزهاڪه‌خستہ‌میشوم... تنهایادیڪ‌چیزمےافتم... بچه‌که‌بودم‌خسته‌که‌میشدم سرم‌رامیگذاشتم‌ روی‌پاۍمادرم‌وآرام‌میگرفتم... یعنۍمیشود‌دم‌آخر سرم‌راروۍپایت‌بگذاری‌و مادرخطابت‌کنم‌حضرت‌بانو؟ عجیب‌خسته‌ام‌این‌روزها... عجیب‌غرق‌شده‌ام‌دردنیا‌وتعلقاتش عجیب‌غرق‌گناهـم عجیب... | 😭| . . +⚠️ ↫ ✋🏻 . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
4_5988066270489084755.mp3
1.87M
🎧🍃 🍃 [• 🎤•] . . 『ڪَم ڪُنید از سَر مَن شَرّ خُودم رٰا، یَعنے فَقط از دَست گُناهَم بِرهٰانیٰد فقط』 ❥• •❥ . . متفاوت بشنویـد😌👇 🍃 @Heiyat_Majazi 🎧🍃
[• 😂 •] دیگه یواش یواش باید شاهد ورود و نهادینه شدن عبارات جدید تو فرهنگ گفتاری باشیم! به جای عبارت: ” کجا؟ شال و کلاه کردی؟! ” باید بگیم: ” کجا؟ ماسک و دستکش کردی؟! ”🤦‍♂😂 سیاست طنز رو اینجا بخون😂👇 [•🎈•] @heiyat_majazi
😁 🚕 🚕 🚕 🚕 🚕 🚕 🚕 🚕 🚲 🚲 🚲 🚲 🚲 🚲 🚲 🚲 😁😁 اووووهههه!!! 🏃‍♀ 🏃‍♀ 🏃‍♀ 🏃‍♀ 🏃‍♀ 🏃‍♀ بالاخره رسیدمـــ اُه ه ه ه 😁😁 آخیششش. کسی نیست یه لیوان آب بده دست ما؟🤔 ☺️ بفرمایید چایی ☕️☕️ خدا خیرت بده جوون.😁😁 😎 اومدم بگمــــ ڪهـــــ....... عرضم به حضور انورتون ڪهــــــ....... 😎 قراره ڪــــــــــــــــه.......... یه داشته باشیم ڪهههــــ...... ☺️ ڪه چی؟؟ بگید دیگه!! 🧕 بسه دیگه اینقدر ڪاربرای عزیز و منتظر نزار. 😅😅 چش چش!! 😎 ڪه خودش زندگیه. با ما بازم همراه بشید تا ڪاربرد این رو ببینیم🤩🤩 هر روز رأس 🕛 منتظرمون باشید👇 [°☀️°]@Heiyat_Majazi