eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• 💚 •] _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ترس خانواده از مرد در خانھ😰 تفاوت مومن و منافق چیست؟!🤔 روز شمارِ عیدِ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ نڪات تربیتے خانوادگے😌👇 [•👨‍👩‍👧‍👦•] @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••🕊🍃•• مداحے زیبا و نآب شهید بابایے🗣 بمناسبت ۱۵ مرداد، سالروز شهادت خلبان عباس بابایے جهت شاد‌؎ روحشون صلواتےختم فرمایید..🙂❣ @heiyat_majazi ••🍃🕊••
{• 🌱 •} فیثاغورس فیلسوف و ریاضیدان، از شاگردانش خواسته بود تا هر شب قبل از خواب سه پرسش را از خود بپرسند:⁉️ ‌¹ در چه مورد در حق خود جفا کرده‌ام؟ ² چه کرده‌ام؟ ³ به کدام وظیفه‌ام عمل نکرده‌ام؟ 🦋 ↻ روز شمار عید •⏱• اولِ راهیآ؛ اینجا تپشے از نو 👇 [°•💓•°] @heiyat_majazi
【• 📚 •】 از مؤسسه ي اسلام اصيل با هادي آشنا شدم. بعد از مدتي از مؤسسه بيرون آمد و بيشتر مشغول درس بود. ما در ايام محرم در مسجد هندي نجف همديگر را مي ديديم. بعد ازمدتي بحران داعش پيش آمد. هادي را بيشتر از قبل مي ديدم. من در جريان نمايشگاه فرهنگي بااو همکاري داشتم. يک روز مي خواستم به منطقه ي عملياتي بروم که هادي راديدم. او اصرار داشت با من بيايد. همان روز هماهنگ کردم و با هادي حرکت کرديم.او خيلي آماده و خوشحال بود. انگار گمشده اش را پيدا کرده. در آنجا روي يک کاغذ نوشته بود: عاشق مبارزه با صهيونيستها هستم. من هم از او عکس گرفتم و او براي دوستانش فرستاد.بعد از چند روز راهي شهر شيعه نشين (بلد)شديم. اين شهر محاصره شده بود و تنها يک راه مواصلتي داشت. اين مسير تحت اشراف تکتيراندازهاي داعش بود. هر کسي نمي توانست به راحتي وارد شهر بلد شود. صبح به نيروهاي خط مقدم ملحق شديم. هادي با اينکه به عنوان تصويربردار آمده بود، اما يک سلاح در دست گرفت و مشغول شد. چند تصوير معروف را آنجا از هادي گرفتيم.همانجا ديدم که هادي پيشاني بندهاي زيباي يا زهرا را بين رزمندگان پخش مي کند. آن روز در تقسيم غذا بين رزمندگان کمک کرد. خيلي خوشحال و سر حال بود. ميگفت: جبه هي اينجا حال و هواي دفاع مقدس ما را دارد. اين بچه ها مثل بسيجي هاي خود ما هستند. هادي مدتي در منطقه ي عمليات بلد حضور داشت. در چندموردپيشروي و حمله ي رزمندگان حضور داشت و خاطرات خوبي را از خودش به يادگار گذاشت. در آن ايام هميشه دوربين در دست داشت و مشغول فيلمبرداري و عکاسي بود. يک روز من را ديد و گفت: آنجا را ببين. يک دکل مخابراتي هست که پرچم داعش بالاي آن نصب شده. بيا برويم و پرچم را پايين بکشيم. 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری 😍✋ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
【• 📚 •】 گفتم شايد تله باشد. آنهامنتظرند ببينند چه کسي به اين پرچم نزديک مي شود تا او را بزنند. در ثاني شما تجربه ي بالا رفتن از دکل داري؟ اين دکل خيلي بلند است. ممکن است آن بالا سرگيجه بگيري. خلاصه راضي شد که اين کار را انجام ندهد. عمليات بلد تمام شد و اين شهر آزاد شد. هادي تقاضاي اعزام به سامرا داشت. رفتم و کار اعزام او را انجام دادم.با او راهي منطقه ي سامرا شده و به زيارت رفتيم. سه روز بعد با هم به يک منطقه ي درگيري رفتيم. منطقه تحت سيطره ي داعش بود. من و برخي رزمندگان،خيلي سرمان را پايين گرفته بوديم. واقعاًمي ترسيديم. هادي شجاعانه جلو مي رفت و فرياد ميزد: التخاف، التخاف ماکوشيئ ... نترس، نترس چيزي نيست.ما آنقدر جلو رفتيم که به دشت باز رسيديم. از صبح تا عصر در آنجا محاصره شديم. خيلي ترس داشت. نمي دانستيم چه کنيم اما هادي خيلي شاد بود! به همه روحيه مي داد. عصر بود که راه باز شد و برگشتيم. از آنجا با هم راهي بغداد شديم. بعد هم نجف رفتيم و چند روز بعد هادي به تنهايي راهي سامرا شد.ما از طريق شبکه هاي اجتماعي با هم درارتباط بوديم. يک شب وقتي با هادي صحبت مي کردم گفت: اينجا اوضاع ما بحراني است من امروز در يک قدمي شهادت بودم. او ادامه داد: يک انتحاري پشت سر ما در ميان نيروها منفجر شد. من بالاي پشت بام خانه بودم که بلافاصله يک انتحاري ديگر در حياط خانه خودش را منفجر کرد و... چند روز بعد هادي به نجف برگشت. زياد در شهر نماند و به منطقه ي مقداديه رفت. از آنجا هم راهي سامرا شد. دو تن از دوستانم با او رفتند.دوستان من چند روز بعدبرگشتند. با هادي تماس گرفتم و گفتم: کي برميگردي؟گفت: انشاءالله مصلحت ما شهادت است! من هم گفتم اين هفته پيش شما مي آيم تا با هم فيلم و عکس بگيريم. اما چند روز بعد روز دوشنبه بود که از دوستان شنيدم که هادي شهيد شده. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری 😍✋ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
Ali Fani - Doaa Faraj.mp3
2.75M
{• 💚 •} . . اگرچھ‌سخت؛ امادلتنگ‌ِتوبودن عجب‌حال‌ِقشنگی‌ست!💔 نـذر ظهـور مولآ هـرشب دعاے فـرج بخـوان!👌🙂 ♡‌• اللهم عجـل لولیڪ الفرج •♡ . . یڪ قدم مآنده؛ زمـ🌍ـین شوقِ تڪآمل دارد☺️👇 |🎧| @HEIYAT_MAJAZI
🍯🍃 (۴۶) | ۹۹/۵/۱۵ طعم شیـرین خـدا😋 🍃🍯
جآنمونید ازش :)
【• 🗣 •】 😍🍃 🍁مےدونید چرا موقع دعا کردن دستامونو می بریم بالا ؟🤲🤲 یعنی خدایا خسته شدم …😓😓 بغلمـ ڪن...🤗 . از اینجآ صآف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi
【• 👒•】 یھ ایده خوب و خوشگل واسھ ڪدبآنو‌هاۍ گل😍☝️ بالاخره شلوار جین😁 به یه دردۍ خورد..👖 روز شمار عیدِ یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے🤩👇 [•🌻🍃•] @heiyat_majazi
【• 🔑 •】 🍃بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ🍃 😎 این نوع از آسانسور با نیروها و قدرت شما، شما رو بالا می‌بره. حتما می پرسید‌ چطوری؟ ☺️ خب بله. نحوی کارکردش چطوره؟ 😎 به این ترتیبه که شما از اهل بدعت و تشکیک بدتون میاد و اون ها رو لعن و نفرین (سَبّ) می کنین و انحرافای اونها رو روشن می کنید تا مردم از اونها دوری کنن. 📕|• . ص: ۵۱۳ . . . نڪتہ‌ ـهای نابِـــ👌 زندگے بـا😌👇 [°☀️°] @Heiyat_Majazi
••💚•• عالم اگر بر هم رَوَد، عشق تو را بادا بقا...♡ پروفایلِ‌مون‌مزین شھ‌بھ‌بوے‌خوشِ‌غدیر:) ۲ روز مانده تا @heiyat_majazi ••💚••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
【• 🎤 •】 . . اثبات ‌شیعھ بودنِ ما در یك دقیقه توسط استاد قرائـتے😌👌 علے مع الحق و الحق مع العلے ۲ روز تا عید . . متـفاوت بشنـویـد🙃👇 [•🍃🎧•] @Heiyat_Majazi
【• 👳🏻 •】 . . شستن بار دوم 1⃣در بین مردم شایع است که شستن اعضای وضو بار اول واجب و بار دوم مستحب و بار سوم حرام است، در حالی که شستن بار دوم از نظر برخی مراجع جایز است نه مستحب. 2⃣اما برخی از مراجع تقلید همچون صافی , سیستانی و بهجت مرتبه دوم را مستحب می دانند 3⃣مکارم: احتیاط واجب ترک مرتبه دوم است 1⃣. توضیح المسائل امام خمینی«ره» , م248 2⃣. توضیح المسائل مراجع , ج1 , ص165 3⃣. همان , ص16 , م248 🌱 روز شمار 🍃 . اینجآ هیچ شبهـه‌اےبے پاسخ نمونده😉👇 [•📖•] @Heiyat_Majazi
【• 🗣 •】 دلم پرواز میخواهد🕊 ولی بی بال نمیشود پرواز کرد ْ باید اول دل را عاقل کرد بعد با بال های برآمده از دل عاقل پرواز کرد 💚 از اینجآ صاف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi
[• 💚 •] مـ🧠ـغز کودک افعال منفی را نمیفهمد!❌ به جای داد نزن: بگوييد آرام باش🌈| به جای ندو: بگوييد آرامتر راه برو🐣| به جای جيغ نزن: بگوييد آرامتر حرف بزنن🌈| ۲ روز مانده تا عید نڪات تربیتے خانوادگے😌👇 [•👨‍👩‍👧‍👦•] @heiyat_majazi
【• ☺️ •】 🌼آیت الله سید جواد حیدری: به اجداد طاهرینم قسم ؛ برای هر نگاه به نامحرم انسان را دو هزار سال نگه می دارند! روز شمارِ یـه حبـه مـوعــظـه‌ِ شیریـن😉 👇🏻 [•📿🍃•] @Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{• 🌱 •} دمِ رفتنے،وقتے که قرار بود همه سوار اتوبوس‌ها شن و به سمت فرودگاه حرکت کنند عباسِ بابایے ناگهان نظرش عوض شد و نرفت.. به همسرش گفت:شما برو من‌روز عیدِقربان‌هرطورشده‌خودمومیرسونم♡ حالا روزِ عیدِ قربان شده و برگشته:) با هم ببینیم🙂💔 •⏱• اولِ راهیآ؛ اینجا تپشے از نو 👇 [°•💓•°] @heiyat_majazi
【• 📚 •】 چند روزي بود كه هادي را نمي ديدم. خبري از او نداشتم. نمي دانستم براي جنگ با داعش رفته. در مسجد هندي همه از او تعريف مي كردند؛ از اخلاق خوب، لب خندان و مهمتر اينكه با لوله كشي آب، در منزل بيشتر مردم، يك يادگار از خودش گذاشته بود. يكي دو بار هم به او زنگ زدم. اما برنداشت. توي گوشي نام او را به عنوان ابراهيم تهراني ثبت كرده بودم. خودش روز اول گفته بود من را ابراهيم صداكنيد. بچه ي تهران هم بود. براي همين شد ابراهيم تهراني.تا اينكه يك روز به مسجد آمد. خوشحال شدم و سلام عليك كرديم. گفتم: ابراهيم تهروني كجايي نيستي؟مي دانستم در حوزه ي علميه هم او را اذيت كرده اند. او با دوچرخه به حوزه و براي كلاس مي رفت، اما برخي افراد با اين كار مخالفت مي كردند. با اينكه درس و بحث او خوب بودو حسابي مشغول مطالعه بود، اما چون در كنار درس مشغول لوله كشي بود،بعضيها ميگفتند يك طلبه نبايداين كارها را انجام دهد! خلاصه آن روز كمي صحبت كرديم. من فهميدم كه براي جهاد به نيروهاي حشدالشعبي ملحق شده. آن روز در خلال صحبتها احساس كردم در حال وصيت كردن است. نام دو سيد روحاني را برد و گفت: من به دلایلي به اين دو نفر كم محلي كردم. از طرف من از اين دو نفر حلالیت بطلب. بعد يكي از اساتيد خودش را نام برد و گفت: اگر من برنگشتم، حتماً از فلانی حلالیت بطلب. نمي خواهم كينه اي از كسي داشته باشم و نمي خواهم كسي از من ناراحت باشد. مي دانستم آن شيخ يك بار به مقام معظم رهبري توهين كرده بود و ...او همينطور وصيت كرد و بعد هم رفت.يك پيرمرد نابينا در محل داشتيم كه هادي با او رفيق بود. او را تر وخشك مي كرد. حمام مي برد و... هميشه هم او را با خودش به مسجد مي آورد. هادي سراغ او رفت و با هم به مسجد آمدند.بعد از نماز بود كه ديگر هادي را نديدم. تا اينكه هفته ي بعد يكي از دوستان به مسجد آمد و خبر شهادت او را اعلام كرد. من به اعلامیه ي او نگاه كردم.تصوير خودش بود اما نوشته بود:شيخ هادي ذوالفقاري. اما من او را به نام ابراهيم تهراني ميشناختم.بعدها شنيدم كه يكي از دوستان شهيد او ابراهيم هادي نام داشت و هادي به او بسيار عالقه مند بود. خبر را در مسجد اعلام كرديم. همه ناراحت شدند. پيكر هادي چند روز بعد به نجف آمد. همه براي تشييع او جمع شدند. وقتي من در خانه گفتم كه هادي شهيد شده، همه ي خانواده ي ماناراحت شدند. همسرم گفت:مي خواهم به جاي مادرش كه در اينجا نيست در تشييع اين جوان شركت كنم. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـیدمحمد هادی ذوالفقاری 😍✋ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
【• 📚 •】 بسيار مراسم تشييع با شكوهي برگزار شد. من چنين تشييع با شكوهي را كمتر ديده ام. پيكر او در همه ي حرمين طواف داده شد و اينگونه باشكوه در ابتداي وادي السلام به خاك سپرده شد. از آن روز تا حالا هيچ روزي نيست كه در منزل ما براي شيخ هادي فاتحه خوانده نشود. هميشه به ياد او هستيم. لوله كشي آب منزل ما يادگار اوست. يادم نميرود. يك هفته بعد از شهادت خوابش را ديدم. در خواب نمي دانستم هادي شهيد شده. گفتم: شما كجايي، چي شد، نيست لبخندي زد و گفت: الحمدالله به آرزوم رسيدم. ******************** اين اواخر كمتر حرف مي زد. زماني كه از تهران برگشته بود بيشتر مشغول خودسازي بود. از خودش كمتر مي گفت. به توصيه هاي كتب اخلاقي بيشتر عمل مي كرد. هادي عبادتها و مسائل ديني را به گونه اي انجام مي داد كه در خفا باشد. كمتر كسي از حال و هواي او در نجف خبر داشت. او سعي مي كرد خلوت خود را با مولای متقيان اميرالمؤمنين حفظ كند. هادي حداقل هر هفته با تهران ودوستان و خانواده تماس مي گرفت و با آنها بگوبخند داشت، اما در روزهاي آخر تغييرات خاصي در او ديده مي شد. شماره ي همراه خود را عوض كرد. آخرين بار با يكي از دوستانش تماس گرفت. هادي پس از صحبت هاي معمول به او گفت: نمي خواي صداي من رو ضبط كني؟! ديگه معلوم نيست بتوني با من حرف بزني به يكي از دوستان طراح هم گفته بود: من چهره ي جذاب و خوبي ندارم، اگه توانستي يه طرح قشنگ ازعكس هاي من آماده كن! بعدها به درد مي خوره با اينكه بارها در عملياتهاي گروههاي مردمي از طرف سپاه بدر عراق شركت كرده بود، اما وصيتنامه اش را قبل از آخرين سفر نوشت! 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری 😍✋ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
【• 💕 •】 چشمے که در راه اطاعت خدا⇩ | شب زنده‌دار است، سحرهاازخواب‌برمےخیزد و نماز شب میخواند، | چنین چشمی در روز قیامت گریان نیست:) سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇 [•🍃🌙•] @heiyat_majazi
4_5854720266231351432.mp3
1.62M
••💔•• هر کس یه شب جمعه بین الحرمین باشه... باید همه عمرش هم دلتنگ حسین باشه😭 @heiyat_majazi ••💔••
1_6996193.mp3
3.25M
💗🍃 {• 🤝 •} |🎧| دعاے ندبھ |🎙|با نواے:محسن فرهمند یاران! وقت یارے،یار است همھ برخیزید نسل ما،نسل ظهور است:) اگر برخیزیم!🙂 🍃💗 @heiyat_majazi
【• 📞 •】 . . سوره 👈 مزمل إیه 👈 8 عابد درگاه او باشیم😊❤️ روز شمارِ . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب🤩👇 [•♥🍃•] @heiyat_majazi
【• 🗣 •】 ✨😍 هر انسانی عطر خاصے دارد ... گاهی ... برخی ... عجیب ... بوی خدا می دهند...🤩 اصلا قلب آدم باید بوی عطر خدا بده ...😍 🦋🍃 از اینجآ صآف بـرو ٺو بغـل خـدا😍👇 [•❣🍃•] @Heiyat_Majazi