eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت مجازی 🚩
°‌/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_پنجاه_و_پنجم ‌ تماما چشم شدم.! بدون اینکه صدای راننده ی
°‌/• 💞 •/° همه چیز تا چند روز عادی بود.هر روز از خواب بلند میشدم.روزنامه میخریدم و دنبال کار میگشتم و بعد از نماز ظهر به سمت محله ی قدیمی میرفتم و در پایگاه بسیج مشغول فعالیت میشدم. از فاطمه خواستم اگر کار خوبی سراغ دارد به من معرفی کند واو قول داده بود هرکاری از عهده اش بربیاد برام انجام دهد. سیم کارتم هم تغییر دادم تا یکی از راههای ارتباطیم با کامران قطع بشه. وسط هفته بود.دلم حسابی شور میزد.و میدونستم سر منشاء این دلشوره چه چیز بود! بله!!گذشته سیاهم! ! آخر هفته بود. تازه از مسجد برگشته بودم وداشتم برای خودم کمی ماکارونی درست میکردم که زنگ خانه ام به صدا در اومد. اینقدر ترسیدم که کفگیر از دستم افتاد. هیچ کسی بجز نسیم و مسعود آدرس منو نداشت! پس تشخیص اینکه چه کسی پشت دره زیاد سخت نبود. چون تلفنهاشون رو جواب ندادم سروکله شون پیدا شده بود.من دراین مدت منتظر این اتفاق بودم ولی با تمام اینحال نمیتونستم جلوی شوک و وحشتم رو بگیرم.شاید بهتر بود در را باز نکنم!! اصلا حال خوبی نداشتم.باید به آنها چه میگفتم؟ میگفتم من دیگه نمیخوام ادامه بدم چون راه زندگیمو پیدا کردم؟ یا میگفتم عاشق شدم.عاشق یک روحانی که مطمئنم از من خواستگاری نمیکنه؟!!! خدایااا کمکم کن. تلفن همراهم زنگ خورد. حتما خودشون بودند. اما نه!! اونها که شماره ی منو ندارند.به سمت گوشیم دویدم. فاطمه بود.چقدر خوب که او همیشه در سخت ترین شرایط سروکله اش پیدا میشد. داخل اتاق خواب رفتم و درحالیکه صدای زنگ آیفون قطع نمیشد گوشی رو جواب دادم.فاطمه تا صدای لرزونم رو شنید متوجه حالم شد.پرسید: _سادات جان چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ من با عحله ودستپاچه جواب دادم: _فاطمه به گمونم نسیم، همون دختری که من و با کامران آشنا کرده پشت دره! فاطمه با خونسردی گفت:خب؟؟ که چی؟؟ من با همون حال گفتم:چی بهش بگم؟ اون فهمیده من جواب کامرانو نمیدم اومده ببینه چرا تغییر نظر دادم فاطمه باز با بی تفاوتی جواب داد:خب این کجاش ترس داره؟ خیلی راحت بهش بگو دوست ندارم دیگه باهاش ارتباط داشته باشم! مثل اینکه واقعا فاطمه اون شب هیچ چیز نشنیده بود.با کلافگی گفتم:د آخه مشکل سر همینه دیگه!! آنها اگه بفهمند من با کامران به هم زدم بیچارم میکنند.کلی آتو از من دارند. _من نمیفهمم ارتباط تو با کامران چه ربطی به نسیم داره آخه؟ خدای من!!! مجبور بودم دوباره لب به اعتراف وا کنم.ولی نه!! دلم نمیخواست بیشتر از این، فاطمه پی به گذشته ی سیاهم ببرد. هرچه باشد او رقیب من به حساب میومد. با عجله گفتم : حق با توست.بهش میگم دوسش ندارم وتموم خواستم تماس رو قطع کنم که فاطمه گفت: _عسل وقتی تصمیم میگیری توبه کنی خدا تو رو درمسیر آزمایشهای سختی قرار میده و تو رو با ترسهات ونقاط ضعفت مواجه میکنه تا ببینه چند مرده حلاجی..آیا توبه ت نصوحه یا یک عهد بی ثبات!!! اگه با شجاعت به جنگ گناهانت رفتی شک نکن خدا با دست غیبش موانع رو از سر رات برمیداره اما اگه زور ترس و نفست بیشتر از اعتقادت به قدرت خدا باشه میبازی! خیلی بدم میبازی.. شک نکن...موفق باشی..خداحافظ گوشی رو قطع کرد.ومن حرفهای تکون دهنده و زیباش رو مرور میکردم.او خواسته یا ناخواسته پندهایی بهم داد که جواب چه کنم چه کنم چند لحظه ی پیشم بود. صدای زنگ آیفون قطع شده بود.حتما پشیمون شدند و برگشتند ولی نه..!! پشت در خونه بودند وزنگ میزدند.متوسل شدم به شهید همت و پشت در گفتم:کیه؟؟ نسیم گفت:زهرماار کیه!!..در وباز کن پرسیدم: تنهایی؟؟ گفت: آره باز کن مسخره نفس عمیقی کشیدم و در رو باز کردم. اونگاه معنی داری کرد و در حالیکه داخل میومد گفت:چرا در وباز نمیکردی؟ گفتم:دستشویی بودم... او با تمسخر گفت: اینهمه مدت؟؟ من جواب دادم: اولا اینهمه مدت نبود وپنج دقیقه بود.ولی سرکار خانوم از بس که دستشون رو زنگ بود براشون این زمان طولانی بنظر رسید. دوما از صبح معده ام به هم ریخته گلاب به روت او انگار کمی قانع شده بود..اما فقط کمی!! رو نزدیک ترین مبل نشست و در حالیکه با ناخنهاش ور میرفت گفت:مجبور شدم زنگ همسایتونو بزنم درو باز کنه.میدونستم خونه ای. با کنایه گفتم:عجب! !! جدیدا چقدر پیگیر شدی!! او خودش رو به نشنیدن زد. ادامه دارد... ✍بھ‌ قلمِ:ف.مقیمے °\•💝•\° اوست‌گرفتہ‌شهردل من‌بھ‌ڪجاسفربرم...👇 °\•📕•\°‌ Eitaa.com/Heiyat_majaz
🌙 》 📖از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:👇 🌱 دࢪ شـــب ساعتے است که نمے شود بنده مسلمانے دࢪ آن ساعت بپا خیزد و نماز بگذاࢪد و خداوند دعایش ࢪا مستجاب ننماید. 🍃 ࢪاوے مے گوید گفتم: این چه ساعتے است؟! 🤔 🌿 فرمودند: یک ششم اول، از نیمہ دوم است. 📚منبع: الکافے، ج۳، ص۴۴۷. ؏ـمـرے گذشت بعدِ تو و نرفت عادتِ شب زندھ دارے امـ👇 《🍃🕕》 http://Eitaa.com/Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﴿• 📿 •﴾ . . سوره 👈 بقره آیه 👈 ۸۲ . . .❣↻ نامـہ اے از عآشق تَـرین رفیـقِ تو👇 .📖↻ Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
.↯ #حرفاے_درگوشــے🏴 ↯. . . #افزایش_ظرفیت_روحی 49 موفقیت واقعی 🔶 اگه بخوایم نگاه دقیقی به زندگی
.↯ 🌿 ↯. . . 50 🔸 همه ما باید به طور جدی فضای امتحان رو توی زندگیمون حس کنیم. البته باید احساس خوبی هم نسبت به امتحانی بودن همه چیز داشته باشیم. ☢️ واقعا اگه زندگی انسان بدون امتحان باشه خیلی تاریک و سرد خواهد شد و انگیزه انسان خیلی ضعیف میشه. واقعا اگه کسی بلد نباشه که خداوند متعال چجوری امتحان میگیره این میتونه زندگی کنه؟!🤔 ✅ تمام زندگی و بندگی و دینداری ما مقررات و آئین نامه های عبور از امتحانات پروردگار هست. ☢️ خیلی از مواقع اتفاقاتی در زندگی انسان ها می افته که آدم فکرش رو هم نمیتونه بکنه که این قضیه هم امتحان بوده! میگه مگه اینجوری هم آدم امتحان میشه؟!🤔😐 آره دیگه! اینجوری هم امتحان میگیرن! عزیزم مگه بهت نگفته بودن؟😊 💡زندگی انسان خیلی متفاوت میشه زمانی که خودش رو همیشه در فضای امتحان ببینه... . . ↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ..👇 .↯🌱↯. @Eitaa.com/Heiyat_majazi
•🍃⇩ ⇩🔑• . . 💚•امام علے علیه السلام: ⏰•پنج موقع را براے دعا و حاجت خواستن غنیمت شمارید: 📖•موقع تلاوت قرآن 🗣•موقع اذان 🌧•موقع بارش باران ⚔•موقع جنگ و جهاد فےسبیل‌الله 😔•موقع ناراحتے و آه کشیدن مظلوم. ✨•در چنین موقعیت ها مانعے براے استجابت دعا نیست. 📔•أمالے_صدوق ، ص ۹۷، بحارالأنوار ، ج ۹۰، ص ۳۴۳، ح ۱ . . ↫ و عشـق؛ مَرڪب‌ِحرکت‌است‌نہ‌مقصـدِحَرکتـ👇 ‌•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
•| ✨ ‌|• . . عاشق آن نیست ڪہ هࢪ دمـ طلب یاࢪ کند✨ عاشق آن است ڪہ دݪ ࢪا حرمـ یاࢪ کند😍 [هوشنگ ابتهاج] ♡ . . ‌‌۞|• ـتٌورانَدیدن‌ومٌردن‌به‌این‌معناست؛ بھ‌بادرفتھ‌تمامےعٌمرِڪوتاهمـ👇 ۞|• Eitaa.com/Heiyat_majazi
11A1F477-6CB0-49CB-9B4F-45BFFA0BB7F8.wav
459.6K
📲♥️ 】 ای درد ببین به استخوان رسیدی همینکه از دلم بریدی ببر مرا به هرکجا عشــــــــق . . . 📳🎧 🌱همــراه اول ⬅️ ارسال ڪد 11966 به شماره ۸۹۸۹ . . پـیشــ🎶ــوازِتو خــ💞ـدایـے ڪن👇 ๑|😃🍃|๑ @heiyat_majazi
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •\• مواظب باشیــم!🚫 دلـ❤️ـمان جایےنرود کہ‌ اگر رفت؛ بازگرداندنش کار سخت و گاهے محال است‼️ اگر برگردد؛ معلول، مجروح و سرخورده باز مےگردد‼️ مراقب باشیــم!🚫 دل؛ آرام سربه هوا و عاشق پیشه است و خیلے سریع اُنس مےگیرد‼️ اگر غفلت کنیم مےرود و خودش را به چیزهای بےارزش وابسته مےکند!!❌ نگهبان‌ دِل مان باشیم✅ تا به غیر از مهدےفاطمه عج به کسے دل نبندد...❗️❌ برای تعجیل در فرج امام زمان عج گناه نکنیم🥀 اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
🕊🍃 [• 🌙 •] . . •\• ‌صداۍ‌گلوله‌ازپشت‌تلفن‌مۍآمد.‌ گفت:شنیدم‌درتهران‌برف‌سنگینۍباریده.‌ آهوها‌این‌طور‌مواقع‌براۍ‌پیداڪردن‌غذا مۍآیندپایین‌؛فورۍمقدارۍعلوفه‌تهیه‌ڪن‌ وبگذار‌اطراف‌پادگان‌کہ‌ازگرسنگۍ‌تلف‌نشوند.‌‌ بعدازظهردوباره‌تماس‌گرفت‌کہ‌نتیجه‌رابپرسد.‌ گفتم:‌دستورانجام‌شد.حالـاچراازوسط‌جنگ‌ ‌با‌داعش‌پیگیر‌غذاۍآهوهاهستید؟‌ ‌گفت:به‌شدت‌به‌دعاۍ‌خیرشون‌اعتقاددارم✋ 📿| 🕊| . . 🌷سربازِ آقا نمےمـــونھ‌ تــــــــا ظهور رو ببینھ‌! بلڪھ‌|شهید| مے‌شھ‌ تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ‌ @heiyat_majazi 🌿⃟🕊
Hamid Alimi - Mano Raham Nakon Ke Jalde Gonbadam 128 (MusicTarin).mp3
5.84M
🎤 ∫ منو رها نکن که جلد گنبدم 🕌 آقا کبوتر هوای مشهدم 🕊 👌👌 💚 . . . - گاھی‌دراین‌ھیاهوی‌دنیا . . ؛ یڪ‌صوت‌حرفھایی‌برای‌گفتن‌دارد👇 ∫🍃🎙∫‌ Eitaa.com/Heiyat_majazi
░•. 👳🏻 .•░ . . سؤال: آیا می توان پیش از داخل شدن وقت ـ قبل از ـ برای گرفت؟🤔😁 جواب: اگر با ـ با وضو بودن ـ وضو گرفته شود، اشکال ندارد و وضو صحیح است.☺️👌 🍃 . . ‌🧐.•░ درمیانِ‌شڪ‌وشبہ‌بارهاگم‌گشتھ‌ام یڪ‌نشانےازخودت؛درجیبِ‌ایمانمـ‌گذار👇 📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi
•🌸°| |°🌸• . . مـومݩ‌باید‌هر‌روز‌برا‌خودش برݩامہ‌معنوے‌داشٺہ‌باشہ🙂👌 سعے‌ڪنیم‌برا‌خودموݩ‌ عادٺ‌هـایی آسمانے‌بسازیم:) هرروز‌تݪاوت‌ زیارت عـاشورا‌ قرآن یہ‌ساعاتی ذڪر‌و‌دردودل‌به‌با‌امـام‌زماݩ‌... ڪم‌‌سفارش‌نشدها...¡ ‌:) 🌻اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌻 . . 📮 از نامـہ هاے خط خطے؛ تا خــدآ👇 •📝°| Eitaa.com/Heiyat_majazi
[°• 🌱‌‌•°] . . 🔸از آیت الله (ره) پرسیدند آقا کجاست؟ 🌸ایشان جواب دادند: حضرت صاحب الزمان عج در قلب های شماست مواظب باشید بیرونش نکنید. . . ‌ - بھ نام خدا وُ .. لحظـہ‌ای که عشق را دانستیـم!👇 [°•💓•°] Eitaa.com/Heiyat_majaz
|≡‌📜≡‌| . . ❄️امام سجـاد{؏}:↯ زبانـ👅ـت را نگـه دار تا برادرت را نگـه دارے..😉 📚میزان الحکمه_جلد۱_صفحه۷۱ ؏ . . - خدایا‌نَـزارازدَستِـت‌بِـدَمـ👇 ‌|≡💖≡‌‌| Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
°‌/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_پنجاه_و_ششم همه چیز تا چند روز عادی بود.هر روز از خواب بل
°‌/• 💞 •/° بی توجه به کنایه ی من گفت: _چه بوی خوبی..شام چی داری؟ دلم نمیخواست شام پیشم باشه. گفتم:ماکارونی بلند شد وبه سمت آشپزخونه رفت. -تو همیشه دستپختت عالی بود.خونه ی سحر یادت میاد؟اکثر اوقات غذا با تو بود.سحر هم از روی مهربونیش در ازاش هرماه یه پولی بهت میداد تا خرجت دربیاد!!!!! عصبانی از جملات تحقیر آمیزش بلند شدم و اعتراض کردم. _به هیچ وجه این طور نبود.روزی که سحر خواست اینکارو کنه من عصبانی شدم. در حالیکه منصفانه ش هم بخوای حساب کنی این حق من بود.شما دوتا همش دنبال رفیق بازی و یللی تللی کردنتون بودید و من، هم باید درس میخوندم ،هم خونه رو مرتب نگه میداشتم وهم غذا میپختم!!! از قرار معلوم او میخواست به هر ترتیبی شده تلافی معطلی پشت در رو سرم دربیاره. او استاد تلخ زبونی و تحقیر کردن بود.با عشوه ی همیشگی اش به سمتم چرخید و در حالیکه ابروشو با غرور بالا میداد گفت: -عزیزم شما مفت ومجانی تو اون خونه زندگی میکردی و مفت ومجانی شکمتو سیر میکردی در قبال اینهمه محبت، شستن چهارتا تیکه ظرف و پخت وپز چیزی نبود که !!! اون دیگه واقعا شورش رو در آورده بود.دلم میخواست به سمتش حمله کنم و تا میخورد بزنمش ولی این راه خوبی نبود.مقابلش ایستادم و با نفرت گفتم: -ای بی چشم ورو..اونهمه کار تو اون خونه بود بعد میگی چهارتا ظرف و ظروف؟!! آره! حق با توست.اون هم درقبالش خونشو در اختیارمون گذاشته بود.بازم دم من گرم که زیر دینش نموندم. تو چی میگی این وسط که فقط از موقعیت سواستفاده کردی و خوردی رقصیدی و مهمونی رفتی!! من در مقابل سحر مسوول بودم نه تو که خودت سربار اون بودی!! او به یکباره صورتش تغییر کرد و مثل گربه با کلمات بیرحمش چنگم کشید: -من خودم خرج خودمو میدادم..یابام ماه به ماه برام پول می‌فرستاد و منم گاهی واسه خونه خرید میکردم.یا تو دورهمی هامون مهمونتون میکردم.. خنده ی بلند وحرص دربیاری کردم.او حقش بود حرص بخورد وتحقیر شود چون منو تحقیر و گلوم رو زخمی بغض کرده بود. میان خنده ام گفتم: هههه تا جاییکه من یادم میاد شما هرچی باباجون بیچارت میفرستاد خرج قرو فرت میکردی.!!طفلک پدر بیچارت فکر میکرد تو داری خودتو میکشی درس میخونی!! شاید نباید عصبانیش میکردم.چون او بی رحمانه ترین کلمات رو نثارم کرد وبعدش لال شدم وبازنده ی این جدال لفظی من بودم. گفت:چیه؟؟ حسودیت میشه بابام ماه به ماه برام پول میریخت؟؟!! از اینکه هیچ کسی رو در طول زندگیت نداشتی و همیشه عین گداها زندگی کردی داری میسوزی؟! مثل اینکه یادت رفته کی از تو عسل ساخت.؟؟؟ من!!!! گونه هام سرخ شد.بغضم داشت میترکید..دستام میلرزید.روی مبل نشستم.و به این فکر کردم که یک انسان تا چه حد میتونه بی رحم و ظالم باشه. حالا که ازپیروزی اش خیالش راحت شد مقابلم زانو زد و با قیافه ای مظلوم گفت:معذرت میخوام. .نمیخواستم اینا رو بگم.تو عصبانیم کردی.. نباید اجازه ی پایین اومدن به اشکهامو میدادم. نه! ! او حق نداشت بیشتر از این شاهد شکستن من باشد.با حرص و نفرت نگاهش کردم و طبق عادت دندانهامو به هم ساییدم. -برای چی اومدی اینجا؟ او دست از تلاش برنداشت: -بخدا اومده بودم حالتو بپرسم ..نگرانت بودم.. با پوزخندی حرفش رو قطع کردم:به یکی بگو نشناستت!! حرفتو بزن وبرو.هرچی که لازم بود بشنوم رو شنیدم او با دلخوری کنارم نشست و طلبکارانه گفت:_چرااینطوری میکنی؟ یکی گفتی یکی شنیدی!! جنبه داشته باش دیگه. با عصبانیت بهش گفتم:من جنبه ندارم..بخاطر همین هم دیگه نمیخوام ببینمت. چقدر خوب!! درسته تحقیر شدم و دلم شکست ولی در عوض بهترین بهانه دستم اومد تا از شر دختری که سالها با حسادتها و بی ادبیهاش دلم رو نشانه گرفته بود به هم بزنم. واین واقعا ارزشش رو داشت. او بلند شد و چند دقیقه ای مقابلم ایستاد.خودش هم فکر نمیکرد که زبون مثل زهرمارش به همین سرعت همه ی نقشه هاش رو برای از زیر زبان حرف کشیدن من خراب کرده باشه. بگمانم داشت فکر میکرد چطوری قبل از رفتنش علت به هم زدن رابطه ی من و کامران رو بفهمه. بعد از کلی مکث گفت: _کسی که بخاطر یه جدال الکی و لفظی دوست ده ساله ی خودشو بگه نمیخواد ببینه، طبیعیه که بخواد دوست پسری که شیش ماهه تمومه معطلشه هم بزاره کنار.. پس بالاخره راه صحبت کردن در مورد کامران رو پیدا کرد! چه بهتر!! الان این قدر شهامت دارم که ذل بزنم تو تخم چشمش و بگم دیگه نیستم. ادامه دارد... ✍بھ‌ قلمِ:ف.مقیمے °\•💝•\° اوست‌گرفتہ‌شهردل من‌بھ‌ڪجاسفربرم...👇 °\•📕•\°‌ Eitaa.com/Heiyat_majaz
هیئت مجازی 🚩
°‌/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_پنجاه_و_هفتم بی توجه به کنایه ی من گفت: _چه بوی خوبی..شام
°‌/• 💞 •/° وقت خوبی بود برای خاتمه دادن به همه ی این بازیها.! بهش گفتم..با چشمان خیره..و با محکم ترین کلمات!!! -بزار برای همیشه روشنت کنم. دیگه نمیخوام تو این بازی باشم! بخاطر همین هم با کامران به هم زدم. تمام.!!! او ضربه ی نسبتا محکمی به زانوم زد و گفت: -لوس نشو!!چرا همه چیز و با هم قاتی میکنی؟ از من عصبانی هستی، به اون بیچاره چیکار داری؟ سعی میکردم نگاهش نکنم.از بچگی این اخلاق و داشتم. اگر کسی دلم رو میشکست یا ازش بدم میومد به هیچ طریقی نگاه تو صورتش نمیکردم مگر برای فهموندن حس تنفرم بهش! گفتم:خودتم میدونی این تصمیم مال الان نیست. او لحنش رو لوس کرد. -کلک..نکنه لقمه ی چرب وچیلی تری پیدا کردی؟ هان؟؟ پوزخند زدم:تا اون لقمه ی چرب وچیلی از دید تو چی باشه؟! گفت:معلومه!! پولدارتر!! دست ودلبازتر!! الان وقتش بود نگاهش کنم! گفتم:اینها ملاکهای توست!!ملاکها وایده آلهای من با تو خیلی فرق داره.! من مال این شکل زندگی نیستم! تا حالاشم اشتباه کردم قاتی این کثافتکاریها شدم.دیگه نمیخوام!! او با عصبانیت نفسش رو بیرون داد.بوی سیگار میداد.دوباره پوزخند زدم!! گفت:بببین الکی قصه سرهم نکن!یا باید احمق باشی که به چنین موردی پشت کنی یا کیس بهتری پیدا کردی! چطور تو این ده سال عذاب وجدان نداشتی و با پول این بیچاره ها این زندگی و دم ودستگاه رو به هم زدی حالا الان به یکباره متحول شدی؟ بلند شدم و به آشپزخونه رفتم. ماکارونی دم کشیده بود.زیرش روخاموش کردم و دوباره به سمتش برگشتم. سعی کردم بغضم نترکه: -تو این ده سال به قول خودت مجبور بودم! گدا بودم .احمق بودم وگول شما بی دین وایمونها رو خوردم.ولی از حالا به بعد میخوام رو پای خودم بایستم.کار کنم و به روزی خودم راضی باشم.نمیخوام آه این گنهکارا دنبال زندگیم باشه. نسیم قهقهه ای سرداد!! -وای تو روخدا بس کن!! چی عین ملاها حرف میزنی!!ببینم مطمئنی چیزی به سرت نخورده با صدای آرامتری گفتم: شاید!!! نسیم دست برد تو کیفش و پاکت سیگارشو در آورد. سریع گفتم:نکش!!! خودت میدونی بوش اذیتم میکنه او پاکتش رو روی میز پرت کرد و درحالیکه با ناراحتی به سمتم میومد گفت: نهههه!! مثل اینکه واقعا یه مرگت شده! ! ولی من باورم نمیشه که قشم متحولت کرده باشه.!! ایستاد مقابلم. گفت:کامران و میخدای چی کار کنی؟میدونی اگه بفهمه سرکار بوده جه بلایی سرت میاد؟ باز شروع کرده بود به تحقیر و تهدیدم!!فکر میکرد بچه ام. با غیض گفتم:بلا سرم میاد یا سرمون میاد؟؟؟!!خودت هم خوب میدونی اگر او چیزی بفهمه برای شما هم بد میشه! او لحنش تغییر کرد.گفت: -و تو دنبال دردسر درست کردن برای مایی؟ اینطوری میخوای مزد محبتمونو بدی؟؟ صورتم رو برگردوندم. -شما پورسانتتون رو گرفتید!! او خودش رو زد به مظلومیت! گفت:همین؟؟!؟! پس رفاقت چی؟ پس حساب نون ونمک چی میشه؟ ده ساله زیر بال و پرت رو گرفتیم.ده ساله هواتو داشتیم بعد اینطوری میگی دستت درد نکنه؟! چه چرندیاتی!! با بی حوصلگی گفتم:لطفا سعی نکن با زرنگی همه چی رو باهم ترکیب کنی.!!فکر هم نکن ایتققدر کودنم که نمیفهمم این حرفهات یه جور تهدیده!! تا زمانی که تو و مسعود به کامران چیزی نگید اون متوجه نمیشه چه کلاهی سرش رفته.!! اون جاخورد.سعی کرد حالتش رو عادی جلوه دهد. رفت سراغ حرف آخر! گفت:این حرف آخرته نه؟؟! سرم رو به علامت مثبت تکون دادم. سریع کیفش رو برداشت وپاکت سیگارشو داخلش انداخت وبه سمت در وردی رفت: -امیدوارم پشیمون نشی وتقققق!!!!!! همانجا که بودم نشستم. چه دقایق نفس گیری بود! دلم شکسته بود اما قرص بود.دیگه نمیترسیدم!! فکر کنم این یعنی ایمانی که فاطمه ازش حرف میزد! ادامه دارد... ✍بھ‌ قلمِ:ف.مقیمے °\•💝•\° اوست‌گرفتہ‌شهردل من‌بھ‌ڪجاسفربرم...👇 °\•📕•\°‌ Eitaa.com/Heiyat_majaz
°﴿ ۩ ﴾ ‌° . . [مهد‌‌ے شنـ🌷ـاسے۴٢ ] 🌹و اقمتم الصلوة🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 ⬅️ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﺮﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺍﺯ ﺑﺲ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺧﻮﺵ ﺯﺑﺎﻥ و ﺧﻮﺵ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﺧﻮﺵ ﺟﻨﺲ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻋﺮﺏ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﺲ ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ: «ﺍﻗﺎﻡ ﺍﻟﺴﻮﻕ» ﻓﻼ‌ﻧﯽ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﻧﻖ ﺑﺨﺸﯿﺪ. ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﮐﺮﺩ. ⬅️ﻗﺮﺁﻥ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ، ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺭﻭﻧﻖ ﻣﯽ‌ﺑﺨﺸﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﺎﻉ ﺭﺍ ﭘﺮ ﻣﺸﺘﺮﯼ و ﭘﺮﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ، ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ: «ﻳُﻘِﻴﻤُﻮﻥَ ﺍﻟﺼَّﻼ‌ﺓ» (ﺑﻘﺮﻩ/3) ﺍﯾﻨﻬﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺭﻭﻧﻖ ﻣﯽ‌ﺑﺨﺸﻨﺪ و ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. ⬅️اما بعضی ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺳﺮﺩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. ﻧﻤﺎﺯﺧﻮﺍﻥ‌ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺧﻼ‌ﻑ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺨﻠﻒ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ، ﺗﻘﻠﺐ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ. ﻧﻤﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﻣﻦ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﻢ؟ ﺍﯾﻦ فرد ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺳﺮﺩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. ﮔﺮﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﺩ. ﺭﻭﻧﻖ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﺩ. ⬅️ﻭﻟﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. ﺍﺻﻼ‌ً ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻮﺱ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ. ﺍﺯ ﻭﯾﮋﮔﯽ‌ﻫﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺩﺭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ «ﺍﻗﻤﺖ ﺍﻟﺼﻼ‌ﻩ» ﺷﻤﺎ ﮐﺴﺎﻧی هستید ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ می کنید. ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﺎﻉ ﭘﺮ ﻣﺸﺘﺮﯼ شد. 🌺ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ و ﺣﺮﮐﺎﺕ ﻭ ﺁﺩﺍﺏ آن ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻘﺪﻣﻪ ای برای لحظات دیگر زندگی ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻭ ﻗﺎﺷﻖ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺳﻄﻞ ﺷﯿﺮ ﻣﯽ‌ﺯﻧﻨﺪ. ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺳﺖ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ.ﺩﻭ ﺭﮐﻌﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ما ﺭﺍ ﻧﻤﺎﺯ ﮐﻨﺪ. «ﻓﯽ ﺻﻼ‌ﺗﻬﻢ ﺩﺍﺋﻤﻮﻥ» ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﻨﺪ. ﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ. 🌺نماز ما مثل ﺩﻭ ﻗﺎﺷﻖ ﻣﺎﺳﺖ ﺗﺮﺷﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ که به ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺷﯿﺮ می زنند. ﻫﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻢ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺳﺖ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺛﺎﺭ ﻭ ﺗﺄﺛﯿﺮﺍﺕ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﺮﻭﻁ ﻭ ﺁﺩﺍﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ. ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ. 🌺نماز اهل بیت و امام زمان علیهم السلام از نوع اول است.نماز در زندگیشان مقطعی نیست.جریان و انعکاس دارد. 🌹ﯾﮏ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ،ﺩﺭ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ،ﺩﺭ ﻗﻤﺼﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ،ﮐﺠﺎ ﻋﻄﺮ ﻭ ﺑﻮﯾﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ؟ ﺩﺭ ﻗﻤﺼﺮ. ﺧﺎﮎ،ﺁﺏ،هوا و ﻓﻀﺎﯼ ﺁﻧﺠﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﺩ. 🌹ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﺜﻞ ﻗﻤﺼﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻞ ﺍﺳﺖ. ﻟﺬﺍ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ: ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺨﻮﺍﻥ. ﻧﻤﺎﺯ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﯾﮏ ﻋﻄﺮ ﻭ ﺑﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🌹ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﮑﺎﻥ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﺩﺍﺭﺩ، ﺯﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﺩﺍﺭﺩ. ﮔﻞ ﭼﯿﻦ‌ﻫﺎ ﺍﻭﻝ ﺻﺒﺢ ﻣﯽ‌ﺭﻭﻧﺪ ﮔﻞ ﻣﯽ‌ﭼﯿﻨﻨﺪ. ﺑﭙﺮﺳﯽ، ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ: ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﯽ ﻋﻄﺮﺵ ﻣﯽ‌ﭘﺮﺩ. ﻋﻄﺮﺵ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﺷﮑﻔﺘﮕﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ. ﻧﻤﺎﺯ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﻫﻢ ﯾﮏ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﺻﻔﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ: ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ، ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩﺕ. ﺗﺎ ﻭﻗﺘﺖ ﮐﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻭﻗﺘﺶ ﭼﻬﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺑﺎﺷﺪ. ﯾﮑﻮﻗﺘﯽ ﻣﻤﮑﻦ است ﺍﻭل وقتش سر اذان باشد.ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺩﺵ، ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﮐﻨﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﻭﺍﺟﺒﯽ ﺗﻌﺎﺭﺽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺁﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ. ﯾﮏ ﻋﻄﺮ ﻭ ﺑﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ. 🌹ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻗﺎﺿﯽ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ: ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻧﻤﺎﺯﺵ ﺭﺍ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪ، ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺮﺳﯿﺪ، ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﺩ. ﯾﮏ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﻤﺎزی ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻣﮑﺎﻥ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻃﺒﻖ ﺁﺩﺍﺏ ﺧﻮﺩﺵ، ﺁﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ.ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﺳﺖ. ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﻭﺳﺖ. با رعایت همه ی این آداب است که می توان نام اقامه ی نماز بر آن گذاشت... . . °﴿🕊﴾°معرفت‌راه‌ومرامےست‌ڪه‌به‌هرڪس‌ندهند👇 °﴾💚﴿° Eitaa.com/Heiyat_majazi
🌙 》 . . 🌹آیت الله بهجت:🌹👇 🔹مگࢪ پول نمیخواے⁉️ 🔸مگࢪ شغل و مقام و...نمیخواے⁉️ 🔹مگر دنیا نمیخواے... ⁉️ 🔸مگر آخرت نمیخواے...⁉️ 💠نمازشـــــب بخون برادࢪ و خواهࢪ گلم گوے سبقت را نماز شــــب خوان ها ࢪبودند. 🌷آیت الله بهجت🌷 💠اگࢪ سلاطین عالم مے دانستند که انسان در حال عبـــادت چه لذت هایے مے برد،هیچ گاه دنبال این مسائل مادے نمیرفتند. 🌷آیت الله مشکینے مے فرمودند: ✨نافله شــب! نافله شــب! نافله شـــب! 💠خوشا به حال کسے که نافله ے شبش تࢪک نشود و از او بهتر آن که نوافل دیگࢪ را هم بہ جا بیاورد. بالاخࢪه یک حساب و کتابے بوده و هست که اولیا، این قدࢪ بࢪ نماز شـــــب تکیه دارند. 📚 کتاب "جام حضوࢪ" 🌷مࢪحوم دولابے👇 دو سه شــــب، نیمه های شـــــب را بیداࢪ بمان و نماز شـــــب بخوان بعد از آن اگࢪ توانستے دیگر نماز شـــــب نخوان. . . ؏ـمـرے گذشت بعدِ تو و نرفت عادتِ شب زندھ دارے امـ👇 《🍃🕕》 http://Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
.↯ #حرفاے_درگوشــے🌿 ↯. . . #افزایش_ظرفیت_روحی 50 🔸 همه ما باید به طور جدی فضای امتحان رو توی زندگی
.↯ 🌿 ↯. . . 51 🔸 اگه کسی خودش رو در فضای امتحانات الهی نبینه واقعا سخته که بخواد دینداری کنه. در واقع هیچ دلیلی برای انجام بسیاری از کارهای خوب نمیبینه. ⭕️ مثلا آقا قبول نداره که برای امتحان به این دنیا اومده بعد وقتی بهش میگن نماز بخون، خب طبیعتا نمیخونه! 💢 بهش میگی انفاق کن، انجام نمیده! ☺️ بهش میگی صبر کن اما دلیلی نمیبینه برای صبر کردن. بهش میگی اروم باش، مهربون باش و.... انجام نمیده چون فکر میکنه همه چیز واقعی هست و امتحانی در کار نیست! در حالی که توی دنیا همه چیز بازی هست. خدا هر چیزی به تو نداده میتونست بهت بده ولی عمدا نداده! برای اینکه تو رو امتحان کنه همینجوری نعمت هایی که میخوای رو پشت پرده نگه داشته! بگو خب نگه دار! خدایا من فدای تو بشم...😌💕 حتما یه نقشه ای برام داری... . . ↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ..👇 .↯🌱↯. @Eitaa.com/Heiyat_majazi
•🍃⇩ ⇩🔑• . . 👤)~مردے خدمت رسول خدا آمد و گفت: یا رسول اللّٰه!! 📚)~علـــــــــم چیست؟ ✨)~فرمود: سکوت کردن، گفت سپس چه؟ 👂)~فرمود: گوش فرادادن، گفت سپس چه؟ 🧠)~فرمود: حفظ کردن، گفت سپس چه؟ 🔖)~فرمود به آن عمل کردن، گفت سپس چه ؟ 💚)~رسول خدا فرمود: انتشارش دادن. 📘)~الکافی جلد ۱ صفحه ۴۸ . . ↫ و عشـق؛ مَرڪب‌ِحرکت‌است‌نہ‌مقصـدِحَرکتـ👇 ‌•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 ∫ بهت سلام میدم با اشک چشام😭 با یاد تو روزامو شب میکنم🌠 👌👌 - گاھی‌دراین‌ھیاهوی‌دنیا . . ؛ یڪ‌صوت‌حرفھایی‌برای‌گفتن‌دارد👇 ∫🍃🎙∫‌ Eitaa.com/Heiyat_majazi
░•. 👳🏻 .•░ . . سؤال: اگر مسافری كه نمازش است در اثر فراموشی، نماز را کامل بخواند و بعداً متوجه شود چه وظیفه ای دارد؟🤷‍♂ جواب: اگر فراموش كند که نمازش، شكسته است و تمام بخواند، اگر متوجه شد، باید نماز را دوباره بخواند و اگر پس از وقت به یاد آورد، قضای نماز واجب نیست.😌 🍃 . . ‌🧐.•░ درمیانِ‌شڪ‌وشبہ‌بارهاگم‌گشتھ‌ام یڪ‌نشانےازخودت؛درجیبِ‌ایمانمـ‌گذار👇 📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi
|≡‌📜≡‌| . . _خدایا…! توبہ ڪنم میبخشے؟💔 +توبہ ڪنے...دوست دارم!💗🍃 . . - خدایا‌نَـزارازدَستِـت‌بِـدَمـ👇 ‌|≡💖≡‌‌| Eitaa.com/Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
シ 』‌‌ . . [😂✊🏻]• خاطرھ طنز جبهہ دلداده‌ی تازه وارد!✨ . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟👇 『🏴:🍃』 Eitaa.com/Heiyat_majazi
🎁🍃🍃 🍃 🍃 | 🤩 سلاممم عزیزترین مخاطبای ایتا😍🍃 از اونجایے ڪ یه ولادتِ بزرگی در پیش داریم داریم چههه چالشی😍💗🍃 قدیمی های کانال یادتونه که دهه ے کرامت یه چالش برگزار کرده بودیم؟! انصافا کم نزاشته بودین رفقا😍✌️ باید سجده ی شکر بجا اورد بابت وجود تک تک شماها🌹 حالا کیا میخوان تو این دهه جایزه بگیرن ؛ اونم از نوع زهرایےـش؟!😌 عاشقای جایزه های چالشی کجان؟!😍🍃 تصمیم گرفتیم به این مناسبتِ زیبا چالشِ بزرگی راه بندازیم💪 ❤️یه چالش زهرایے هـا❤️ با نامِ اختصارۍ تا پایان روز ولادت هم این چالش پایداره و روز ولادت حضرت زهرا س نتایج مشخص میشن🌸❤️ 🎁 خب خب برای 👇 📝¹ دردودلتون با حضرت زهرا س درموردِ ظهور آقا امام زمان عج همراه با یه عکس امام زمانے😍 یـــا .. 📝² یھ شعر یا دلنوشته‌ے ڪوتاه به مولا با عڪس امام زمانے خودتون🌸 به پل ارتباطی های زیر بفرستید👇 [ @Kosari_Haa ] ؛ [ @nokar_zahra313 ] مهلت ارسال تا فردا ساعت 21 هست. ولی امکان تمدیدم هست😉 🎁 و به نیت پنج تنِ آلِ عباء به پنج نفر برتر این مسابقه هدایایے در نظر گرفته شده☺️🌸 نفرات کسانی اند که متن ارسالی شون بیشتررری بخوره💪 ✅ هرچه سین بیشتر = احتمالِ برنده شدن در مسابقه هم بیشتر ‼️ پس باید تا میتونید سینـ👀 جمع کنید ‼️ و اما هدایای زهرایے ما😍👇 🎁 نفر اول : ساعت‌متبرڪ‌ باطرح فرج 🎁 نفر دوم : تندیس بخصوص مهدوی 🎁 نفر سوم: قاب عکس ویژه حضرت زهرا س 🎁 نفر چهارم و پنجم: شاسی های رومیزی تاڪید میکنم برای اینکه جزء نفرات برتر بشید👌 باید سین جمع کنید✅ روز ولادت خانم، برنده ها مشخص میشند😍💪 😍💚 🏃‍♂ دومین‌چالش‌بزرگ‌کانال‌عاشقانه‌های‌حلال👇 🎁| https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29