بعدش فکر می‌کنم به این‌ که روی امام حسین رو کجا می‌بینم؟ چطوری می‌بینم؟ اصلا می‌بینم؟ .. خیلی خیالِ خوشیه اخه :) آدم سختش میشه به این فکر کنه که ممکنه نبینه امام حسین‌ش رو ..

ولی واقعا ممکنه که آدم نبینه امام‌حسین‌ش رو :)

خیلیا می‌بیننا! با نشونه، بی‌نشونه، تو خواب، تو روضه، و خیلی جاها می‌فهمن امام‌شون رو . خیلیا هم شب اول فوت‌شون آقا میاد بالاسرشون .. ولی بعضیا هیچ‌وقت نمی‌بینن ارباب‌شون رو هیچ‌وقت درک‌ش نمی‌کنن هیچ‌وقت متوجه‌ش نمی‌شن میدونی کیان؟ :)

همونایی که ریشه ندارن، هر بادی بیاد به همون سمت می‌رن‌ همونایی که ریشه‌هاشون، میخ‌های وجودی‌شون تو زمینی جز زمین امام حسین و بالاتر از اون‌، جز تو زمین ولایت می‌خوره ..

همونایی که انگاری متوجه نیستن ما کارها داریم تو این دنیا ‌‌.. متوجه نیستن که هر صدای تیک تیک ساعت یه مسئولیت میاره براشون .. - کسایی مثلِ من :)

وقتی فکرام می‌رسه به اینجا، انگار که من، همه می‌شم و از سمتِ همه، یه سری حرفا رو برای امام حسین می‌‌گم :)

مثلا این حرفا :

‌کاش اصلا حواس‌ همه‌ی مردم دنیا، فقط به بودنِ تو توی زندگیا بود حسین؛ اینجوری اِنقدر شبا تاریک نبود ..

‌کاش همه‌ی مردم دنیا، فقط تو رو می‌شناختن حسین؛ اینجوری اِنقدر دنیای توخالی، قشنگ نمی‌شد ..

‌کاش تو زندگیامون، واقعا فهمیده بودیمِت حسین؛ اینجوری حداقل آدم می‌شدیم .. (:

کاش که جسارت اینو داشتیم که وقتی یزید و یه لشکر مردم بابت یه مشت گندم جلومون در می‌اومدن، جلوی همه‌شون وایستیم و براشون اولش حرف بزنیم؛ اینجوری انقدر تبیین بین ماها گم نبود ..

‌کاش کنار عشقت، آدم و عاقل و آگَه هم می‌شدیم حسین؛ اینجوری نه لفظ، بلکه 'واقعا' واقعی بودیم .. آدمای واقعی ..

‌کاش واقعی داشتیمِت حسین؛ واقعی ...

فکرام اینجاها دیگه انگار آروم میشه ولی در ظاهر‌! در باطن هنوز که هنوزه، داره می‌جوشه. هنوزم تو سرم، این فکرا می‌چرخه که اونایی که برات شهید می‌شن چجوری فهمیدن تو رو؟ .. واقعا چجوری؟

بعدش می‌گم حتما اینجوری فهمیدن‌ تو رو که باورشون شده جز نگاه تو مهم نیست. باورشون شده که تو ارباب مایی‌ ..

تو رو باورشون شده که تو روز روشن تو صحن شهید می‌شن :) اینا با تو بَستن ‌‌..

اینا برای تو کار می‌کنن، بیخیالِ یه دنیا!

تو هم برای پای کارهات، پدری می‌کنی :) میری بالاسرشون حتی شاید به آغوش بگیری‌شون حتی شاید بگی خوش اومدی و حتی شاید بهشون بگی خسته نباشی :)

آقای امام حسین .. منم می‌خوام بهم یاد بدی برات کار کنم بهم یاد بدی کنار گریه‌هام، کنار سینه‌ زدن‌هام، برای شما و هدف‌ت یه کاری کرده باشم ..

می‌خوام که بهم یاد بدی هدفم فهمیدنِ شما باشه آقای امام حسین ..

ما از دارِ دنیا یه دل مونده برامون که اونم عشق شما رو داره. شما خریدارِ ما نباشی‌، ما هیچی نداریم ..

یه طرف این دل و این روزگار ما یه طرف هم شما :) - حسرت برم به محتضری که آخرین نفس روی تو دید و خنده زد و گفت یاحسین

بزار اگه قراره خسته از دنیا بشیم، خستگی‌هامونو بیارم دم در خونه‌ی خودت .. بزار وقتی لحظه‌ی آخرمون میاد، تو دهن‌مون بچرخه که یه سلام بهت بدیم :) بزار وقتی قراره بِبُریم از دنیا، بهونه‌مون این باشه که کاری واسه آقا نکردم ..

بزار اگه پام رسید به مشهد، روم بشه بگم خدایا یه شهادتی شبیه همین شهادتی که اون‌روز تو صحن جامع بود، بده :)

- بزار خالص بمانم و بمیرم و پذیرفته شم‌ -