وقتی دید با پوشیدن چادر دیگه نگاه هوس آلود روش نیست،از چادر خوشش اومد...☺️

همین ذهنش رو قلقلک داد تا به سمت مطالعه در مورد حجاب بره... رفت کلی کتاب خوند... شش ماه طول کشید

این شش ماه زهرا فقط موقع وعده های غذایی از اتاقش بیرون میومد🙃

آنقدر خوند تا تصمیم گرفت چادری بشه حداقل یه بار توی عمرش امتحانش کنه...(:

ولی می خواست یه چادریِ همه جوره باشه حتی اگر برای امتحان کردن هست...

میدونی از همه جوره منظورش چی بود؟

یعنی نشه یه مذهبی نما

اگر چادری شده نمازش هم اول وقت بشه اگر چادری شده زبونش رو هم از گناه نگهداره اگر چادری شده نگاه به نامحرم نکنه...(:

زهرا قدم قدم پیش می‌رفت و متوجه میشد چی از لحاظ شرعی حرامه و چی حلال...

زهرای عشق آهنگ همه آهنگ هاش رو پاک کرد

زهرای عشق لاک دیگه بیرون لاک نزد

و خیلی کار های دیگه که زهرا فقط به حرمت امام حسین ترکش کرد...🙂😍

شاید بگید خیلی راحته ولی می خواهم از زبون زهرا بگم بهتون که اصلا راحت نیست

چون تو یه دنیای دوست داشتنی برای خودت ساختی و حالا خودت برای خودت اثبات کردی که همه عمر اشتباه کردی...🙂💔

یه عمر خطا رفتی

و حالا باید دنیات رو صد و هشتاد درجه تغییر بدی

خودت باشی بفهمی یه عمر تباه رفتی،چه حسی پیدا میکنی؟

زهرا با همه مخالفت ها و حرف های اقوام و خانواده‌اش پیش رفت و خودش رو بالا کشید

پله پله رو به خدا پیش می‌رفت...

اما یه جا دیگه حرکت نکرد... ثابت موند روی پله... باید گناه رو ترک میکرد تا بتونه جلو بره...

نا امید از این که خدا من رو نمیبخشه،رفت مسجد...

سر ظهر جلوی مسجد...

یه خانومی اومد به زهرا گفت: من برای خدا کار میکنم اومدم بهتون هدیه بدم... اگر شما جواب من رو درست بدید...

اون خانوم پرسید بزرگترین نعمت خدا چیه؟ دوست زهرا گفت قرآن و جواب درست...

اما اون خانوم به هر دو جایزه رو داد میدونی جایزه چی بود؟