4_5881911622577948362.mp3
1.61M
♨️امام زمان(عج) و غم شیعیان آخر الزمان
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #هاشمی_نژاد
#سخنرانی
#امام_زمان
#آخر_الزمان
┏━✨🌹✨🌸✨━┓
🆔 @twonoor
┗━✨🌸✨🌹✨━┛
آیا ممکن است زن دو قلب داشته باشد؟!
بله، این را قرآن ثابت کرده
در جلسهای که عدهٔ زیادی از دانشجویان شرکت داشتند، استاد از فصاحت و بلاغت و دقت قرآن سخن میگفت : که اگر کلمهای در آن جابجا شود، کل معنی عوض میشود و مثلها میزد.
دانشجویی بلند شد و گفت : من این را قبول ندارم.
در قرآن آیاتی است که سست و بی پایهاند.
به این دلیل، مثلاً این آیه👇🏻
(ﻣَّﺎ ﺟَﻌَﻞَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻟِﺮَﺟُﻞٍ ﻣِّﻦ ﻗَﻠْﺒَﻴْﻦِ ﻓِﻲ ﺟَﻮْﻓِﻪِ)
خداوند در درون هیچ مردی، دو تا قلب قرار نداده.
چرا گفته مرد و نگفت درون هیچ بشری...
و تمام مردم، بجز یک قلب ندارند.
چه مرد باشند و چه زن.
در این لحظه سکوتی سنگین در سالن حکمفرما شد، و چشمها متوجه استاد شد و همه منتظر جوابی قانع کننده بودند.
سخن دانشجو تا اینجا درست بنظر میرسید. چه مرد چه زن یک قلب دارند.
چرا قرآن فقط اشاره به مرد کرده؟!
پاسخ را بشنوید و به اعجاز و دقت قرآن پی ببرید، که بدون دقت و تفکر عمیق محال است به آن برسید.
استاد گفت : بله مرد از محالات است دو تا قلب درون سینه داشته باشد.
ولی زن وقتی باردار شد، براستی دو قلب درون سینهاش دارد.!
قلب خودش و قلب طفلی که حامله است.!!
توجه کردید دقت انتخاب کلمات قرآنی را، واقعاً معجزه از این بالاتر، و خداوند واقعاً با حکمت کلمات را انتخاب و در جای مناسب در قرآن قرار داده است.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
قدرت انديشه
* پيرمردي تنها در يکی از روستاهای آمريکا زندگي مي کرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش را شخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود. تنها پسرش بود که مي توانست به او کمک کند که او هم در زندان بود .
پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد :
"پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم . من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.
من براي کار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشکلات من حل مي شد . من مي دانم که اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي.
دوستدار تو پدر".
😔😔😔😔
*طولی نکشيد که پيرمرد اين تلگراف را دريافت کرد:
😷 "پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام".*
*ساعت 4 صبح فردا مأمور اف.بي.آی و افسران پليس محلي در مزرعه پدر حاضر شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اينکه اسلحه اي پيدا کنند .
پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقي افتاده و مي خواهد چه کند؟*
*پسرش پاسخ داد : "پدر! برو و سيب زميني هايت را بکار، اين بهترين کاري بود که مي توانستم از زندان برايت انجام بدهم".*
😆😆😆😆
نکته:
*در دنيا هيچ بن بستي نيست. يا راهي خواهيم يافت و يا راهي خواهيم ساخت.*
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
آگاه تر از همه!
باید می رفت تا فرعون و همراهانش را به
خدا پرستی دعوت کند. اما در دل برای همسر
و فرزندانش نگران بود، نه می توانست بماند؛
چرا که نافرمانی بود و نه از دستور پروردگار بود و نه می توانست با خاطری آسوده سفر کند؛ چرا که نمیدانست همسر و فرزندانش را به چه کسی
بسپارد ؟!
بالأخره عزمش را جزم کرد و در مناجات با خدا
گفت : « بارالها چه کسی از خانواده و بچه های
من ، سرپرستی می کند؟!»
خدا به موسی (ع) فرمود: «عصایت را برسنگ بزن.» موسی فرمان الهی را انجام داد؛ سنگ شکست و سنگی دیگردرون آن ظاهر شد.
دوباره با عصا برسنگ زد؛ این بار هم سنگ شکست و باز سنگ دیگری درون آن نمایان شد. موسی برای بار سوم با عصا برسنگ کوبید؛ سنگ شکست و موسی با نهایت تعجب کرد کرم کوچکی را دید که درون آن سنگ زندگی کرده و چیز کوچکی را به دهانش گرفته است.
سپس به اذن خدا، صدای کرم را شنید که گفت: «پاک و منزه است آن خداوندی که مرامی بیند و سخن مرا می شنود و به جایگاه من آگاه است؛ خدایی که همیشه به یاد من هست و مرا فراموش نمی کند»
موسی با مشاهده ی این صحنه، پاسخ درخواست خود را یافت و فهمید که خداوند بهترین سرپرست و آگاه ترین کس به حال هرفرد است
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
کار تجاری
از خوشحالی سر از پا نمی شناخت، بالاخره توانسته بود خودش را به همه ثابت کند. او در دانشگاه، آن هم یک رشته خوب ولی با هزینه بالا قبول شده بود.
تک دختر خانواده بود.
دار و ندار پدرش یک ماشین پیکان بود که با آن مسافر کشی می کرد و خرج خانواده را در می آورد.
برای رفتن دانشگاه خیلی به پدرش اصرار کرد؛ تا اینکه یک شب پدر به خانه آمد و بهترین خبر زندگیش را به او داد و گفت: پول ثبت نام دانشگاه را جور کرده و قرار است فردا ماشینش را بفروشد و در یک کار تجاری با یکی از دوستانش شریک شود.
از فردای آن روز احساس می کرد در آسمانها پرواز می کند، از اینکه می تواند پیش دخترهای فامیل پز دانشگاه رفتن را بدهد قند تو دلش آب می شد.
غروب پنجشنبه راه افتاد طرف امامزاده شهرشان تا نذرش را ادا کند.
در حرم توجهش به دستفروش ها جلب شد. فکر کرد یک روسری برای خودش بخرد، رفت طرف یکی از دستفروش ها که داشت روسری می فروخت. احساس کرد چقدر قیافه آن دستفروش برایش آشناست. نزدیکتر که رفت دیگر شکش به یقین مبدل شد. آن دستفروش پدر خودش بود که مثلاً مشغول به تجارت بود.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای مردم، ولی خدای عزوجل در کعبه متولد شده است.
#حکایتهای_شنیدنی
#امام_علی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
روزی شاگردان نزد حکیم رفتند و پرسیدند: استاد زیبایی انسان درچیست؟
حکیم دو کاسه کنار شاگردان گذاشت وگفت: «به این دو کاسه نگاه کنید اولی ازطلا درست شده است ودرونش سم است و دومی کاسه ای گلیست و درونش آب گوارا است، شما کدام رامیخورید؟»
شاگردان جواب دادند: کاسه گلی را. حکیم گفت: آدمی هم همچون این کاسه است. آنچه که آدمی را زیبا میکند درونش واخلاقش است. باید سیرتمان رازیباکنیم نه صورتمان را.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
عارفی می گوید:که روزی دزدان قافله ما را غارت کردند،پس نشستند ومشغول طعام خوردن شدند.
یکی از آن ها را دیدم که چیزی نمیخورد .
به اوگفتم که چرا با آنها در غذا خوردن شریک نمیشوی؟
گفت :من امروز روزه ام
گفتم : دزدی و روزه گرفتن عجب هست.
گفت :اي مرد! این راه، راه صلح هست که با خدای خود واگذاشته ام، شاید روزی سبب شود و با او آشنا شدم.
آن عارف می گویدکه سال دیگر وی را در مسجد الحرام دیدم که طواف میکند وآثار توبه از وی دیدن کردم.
رو به من کرد وگفت:
دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا کرد.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت حضرت علی علیه السلام و روز پدر مبارک باد.
@twonoor
💯 #تله_موش
✍️ موشی در خانه ی صاحب مزرعه تله موش ديد، به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطي ندارد. ماری دمش در تله موش گیر کرد و زن مزرعه دار را که آنجا بود گزيد. از مرغ برايش سوپ درست کردند و گوسفند را براي عيادت کنندگان از زن مزرعه دار سر بريدند. زن مزرعه دار زنده نماند و مرد. گاو را براي مراسم ترحيم کشتند. و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه می کرد و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
💯 #انوشیروان_و_پیرمرد :
✍️ روزی انوشیروان عادل شاه ساسانی از محلی گذر میکرد که پیر مردی را دید که داشت درخت می کاشت ، انوشیروان نزدیک رفت و گفت : ای پیرمرد تو که موهایت سفید شده و عمری هم از تو گذشته حالا این درخت کاشتن به چه کار تو می آید
پیرمرد گفت : ای شاه شاهان گذشتگان ما برای ما درخت کاشتن و ما از آن بهره بردیم و استفاده کردیم حالا نوبت ما است که ما بکاریم تا آیندگان و فرزندان ما از آن استفاده کنند
🔻 انوشیروان از سخن این پیرمرد خوشش آمد و کیسه ای طلا به او داد پیرمرد در جواب به او گفت : درخت من همین امروز به من ثمر داد و این درخت کاشتن برایم بد نشد با اینکه عمر من از هفتاد گذشته اما این درخت 10 سال انتظارم نداد و همین امروز برای ما طلا ثمر داد
شاه از این جواب پیرمرد باز خوشحال شد و این بار زمین و روستا رو به او بخشید
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزه گرفتن توی شرایط کرونایی چجوره؟
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📚 #پیرمرد_حسن_ظن :
✍️ شخصی از بزرگی پرسید که نظرت در مورد فلان بنده خدا چیست که مردم در مورد او بد می گویند و او را ریاکار معرفی میکنند گفت :
در ظاهر از او که عیبی ندیده ام و از باطن او هم خبر ندارم
هر که ظاهرش به پرهیزکاری است ..... او را پرهیزکار و خوب ادمی بدان
هر که را جامه پارسا بینی..........پارسا دان و نیکمرد انگار
ور ندانی که در نهانش چیست.......محتسب را درون خانه چه کار
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از سبک زندگیاسلامی 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهل نار یا اهل بهشت
🎙 امام خمینی
#سبک_زندگی_اسلامی
•✾ @Lifestyle_eslami ✾•
رجب که به نیمه میرسد
انگار محتشم دوباره زبان میگیرد
انگار زخمهای دلِ زینب
دوباره سر باز میکند...
منتقم خونِ خدا...
قسم به تمام ثانیههایی که
زینب شکست ولی برخاست
زمین خورد اما ایستاد...
جهانِ ما آمدنت را کم دارد
بخاطر زینب ظهور کن...
#حکایتهای_شنیدنی
#حضرت_زینب
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
امام صادق(ع)
آنکه برای ظلمی که به ما وارد شده، اندوهگین باشد،نفسش تسبیح و حزنش عبادت است.🏴
#حکایتهای_شنیدنی
#ماه_رجب
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
خودارزیابی
پسر کوچکی وارد مغازه اي شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روي جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.
پسرك پرسید: "خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن هاي حیاط خانه تان را به من بسپارید؟ "
زن پاسخ داد: "کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد. " پسرك گفت: "خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.
" زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است. پسرك بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: "خانم، من پیاده رو و جدول جلوي خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت. " مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرك در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت هاي او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: "پسر... ، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم. " پسر جوان جواب داد: "نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
باباجان، جوابهماناست!
خاطرهای از آیت الله بهجت و قاضی(ره) استاد آیتالله بهجت بودند و امام(ره) از ایشان به «کوه عرفان» تعبیر فرمودند.
آقای بهجت(ره) مکرر در نصایحشان این عبارت را از مرحوم قاضی(ره) نقل میفرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.» یا در جای دیگری فرمودند: «به صورت من آب دهان بیاندازد»
یکی از علما میفرمود: «سالها پیش، یک روز خدمت آیتالله العظمی بهجت(ره) رفته بودیم. به ایشان گفتم: «راهی به ما نشان دهید تا آدم شویم.» آقای بهجت(ره) فرمودند: «نمازتان را اول وقت بخوانید!» این عالم بزرگوار میگوید: «در دلم گفتم حاج آقا ما را تحویل نگرفت. ما که خودمان نماز اول وقت میخوانیم!»
یکسال از آن ماجرا گذشت. قرار بود به یک جلسه مهمانی بروم و در آن مهمانی دوباره خدمت آقای بهجت(ره) برسم. در راه به خودم گفتم: «این دفعه از آقا سوال کنم، ببینم اگر بخواهد راهی معرفی کند تا من به همهجا برسم، چه راهی را معرفی میکند؟»
وقتی خدمتشان رفتم، همراه جمعی بودیم و ایشان داشتند صحبت میکردند. هنوز هیچ سخنی نگفته بودم که ایشان وسط صحبتشان فرمودند: «بعضیها پیش ما میگویند چکار کنیم تا آدم شویم و رشد پیدا کنیم؟ به ایشان میگوییم نماز اول وقت بخوانید. میروند سال بعد میآیند، پیش خودشان میگویند حاج آقا ما را تحویل نگرفت! دوباره از حاج آقا بپرسیم که چه باید بکنیم؟ همان حرف بنده را دقیق گوش نکردند و رعایت نکردند، حالا دوباره میخواهند سؤال کنند! بابا جان، جواب همان است، همیشه جواب همان است.»
#حکایتهای_شنیدنی
📚 @Hekayat_shenidani 📚
🌸 آیت الله فاطمی نیا:
روزی با پدر میخواستيم برويم به یک مجلس مهم. وقتی آمدند بيرون خانه، ديدم بدون عبا هستند! گفتم عبايتان كجاست؟! گفتند مادرتان خوابيده بود و عبا را رويشان ڪشیده بودم!
به ايشان گفتم : ولی بدون عبا رفتن آبرو ريزی است!! ايشان گفتند: اگر آبروی من در گروی آن عباستــ و برداشتن آن عبا هم به بهای از خواب پريدن مادرتان است، نه آن عبا را میخواهم نه آن آبرو را...
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🍃رسول خدا(ص):
آنکه کالایی را به اميد گران شدن چهل روز انبار كند خداوند از او بیزار است.❌
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•