eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠دعای روز سیزدهم ماه رمضان 🔹 أللَّهُمَّ طَهِّرْنِی فيهِ مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذار وَ صَبِّرْنِی فیهِ عَلَی کَائِنَاتِ الْأَقْدَارِ وَ وَفِّقْنِی فیهِ لِلتُّقَی وَ صُحْبَةِ الْأَبْرَارِ بِعَوْنِكَ یَا قُرَّةَ عَیْنِ الْمَساکین 🔸خدایا! در این روز مرا از پلیدی و کثافات پاک‌ساز و بر حوادث خیر و شرِ قضا و قدرت، صبر و تحمل عطا کن و بر تقوا، پرهیزکاری و مصاحبت نیکوکاران موفق دار. به یاری خود، ای مایۀ شادی و اطمینان خاطر مسکینان! 🔰پیام‌های دعا 1- درخواست پاکی از پلیدی‌های ظاهری و باطنی 2- صبر بر مقدرات الهی‌ 3- توفیق تقوا و مصاحبت با خوبان 4- اجابت دعاها
44.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠تند خوانی جزء سیزدهم قرآن کریم 🔹 با صدای استاد معتز آقایی
حکایت سیلی ابلیس به فرعون فرعون خوشه ای انگور در دست داشت و تناول می کرد. ابلیس نزدیک او آمد و گفت: "هیچ کس تواند این خوشه انگور تازه را مروارید سازد؟" فرعون گفت: "نه." ابلیس به لطایف سِحر آن خوشه انگور را خوشه مروارید ساخت. فرعون تعجب کرد و گفت: "عجب استاد مردی هستی!" ابلیس سیلی بر گردن او زد و گفت: "مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت دعوی خدایی چگونه می کنی؟" برگرفته از "جوامع الحکایاتِ" محمد عوفی کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•✅️
بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد پسر را گفت نباید که این سخن با کسی در میان نهی. گفت ای پدر فرمان تراست، نگویم ولکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. مگوی انده خویش با دشمنان که لا حول گویند شادی کنان گلستان سعدی ,باب چهار,فواید خاموشی کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد پسر را گفت نباید که این سخن با کسی در میان نهی. گفت ای پدر فرمان تراست، نگویم ولکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. مگوی انده خویش با دشمنان که لا حول گویند شادی کنان گلستان سعدی ,باب چهار,فواید خاموشی کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔶 پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و ازسختیهایش مینالید،،، دوستی، از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری،،؟؟ ▪پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم،🦅🦅 که باید آنها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم🐇🐇 که باید مواظب باشم، بیرون نروند، دوتا عقاب هم دارم🦅🦅 که بایدآنهارا هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم🐍 که آنرا حبس کرده ام، شیری نیز دارم🦁 که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم🥴 که باید از او مراقبت کنم،، و در خدمتش باشم،، ▪مردگفت: چه مےگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر مےشود انسانی اینهمه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند!!؟ پیرمرد گفت: شوخی نمےکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست، 🔵 آن دو باز چشمان منند،👀 که باید با تلاش وکوشش ازآنها مراقبت کنم تا به جایی که نباید، نگاه نکنند،، 🔵 آن دو خرگوش پاهای منند،🦵🦵 که باید مراقب باشم بسوی ظلم و گناه نروند، 🔵 آن دوعقاب نیز، دستان منند، 🙌 که بایدآنها را به درست کار کردن، آموزش دهم تا مایحتاج زندگی ام را از راه درست و حلال کسب کنم ، 🔵 آن مار، زبان من است،👅 که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او ، سر بزند، 🔵 شیر، قلب من است❤ که با وی همیشه در نبردم که مبادا کینه و کدورتی در آن جای بگیرد و نسبت به کسی کینه بورزد، 🔵 و آن بیمار، جسم وجان من است،👤 که برای بهبودی خود، محتاج هوشیاری، مراقبت و آگاهی من است، ✨این کار روزانه من است کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند : از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است. پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید : از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت از پنج سبب: اول: آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن می‌کند. دوم: آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که اونمی خورد و مرا می‌خوراند. سوم: آنکه توخواب می‌کردی و من پاسبانی می‌کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند. چهارم: آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید. پنجم: آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه می‌کنم و اومی بخشاید . خدایا مارا یک لحظه به حال خود وامگذار... کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
روزی حاکمی به وزیرش گفت: امروز بگو بهترین قسمت گوسفند را برایم کباب کنند و بیاورند. وزیر دستور داد خوراک زبان آوردند. چند روز بعد حاکم به وزیر گفت: امروز میخواهم بدترین قسمت گوسفند را برایم بیاوری و وزیر دستور داد باز هم خوراک زبان آوردند. حاکم با تعجب گفت: یک روز از تو بهترین خواستم و یک روز بدترین هر دو روز را زبان برایم آوردی چرا؟؟؟ وزیر گفت: "قربان بهترین دوست برای انسان زبان اوست و بدترین دشمن نیز باز هم زبان اوست" ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
روباهی از شتری پرسید: «عمق این رودخانه چه اندازه است؟» شتر جواب داد: « تا زانو » ولی وقتی روباه توی رودخانه پرید، آب از سرش هم گذشت و همین طور که دست و پا می‌زد به شتر گفت: «تو که گفتی تا زانو! » شتر جواب داد: « بله، تا زانوی من، نه زانوی تو » هنگامی که از کسی مشورت می‌گیریم یا راهنمایی می‌خواهیم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم . لزوما هر تجربه‌ای که دیگران دارند برای ما مناسب نیست. کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✍🏼 گویند دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و رفت! در راه با پروردگار سخن می‌گفت: ای گشاینده گره‌های ناگشوده! عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های زندگی ما بگشای. در همین حال ناگهان گره‌ای از گره‌هایش باز شد و گندم‌ها به زمین ریخت! او با ناراحتی گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز که این گره بگشای و گندم را بریز! آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ نشست تا گندم‌ها را از زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه‌ها روی ظرفی از طلا ریخته‌اند! ندا آمد که: ❤️تو مبین اندر درختی یا به چاه💛 💙تو مرا بین که منم مفتــاح راه💚 《 مولانـــــا 》 کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشب ... 💚 دلت را در غروب بقیع میهمان میکنم هرچند امشب شادمانه‌های میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام است اما برات دلت زیارت غربت حرمش می‌شود از پشت پنجره‌های بقیع دست به سمت حرم می‌برم و ملتمسانه حاجت می‌خواهم ✋ تو هم همسفرم باش💫 وبا اذن دخول ملائک سر بر آستان مهرش بگذار. حاجت روا مسافر مدینه 🤲 زیارت قبول ☘
کربلایی‌علی‌اکبر حائری4_5764663537997714674.mp3
زمان: حجم: 4.56M
📝 سیدُنا الکریم 👤 کربلایی‌علی‌اکبر            🎉  ویژه ولادت