eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. مردگفت: فلان عابد بود. نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : "دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی." کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
2.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥به شدت توصیه میکنم ببینید و نشر دهید کانال لبیک یا مهدی عج ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮     @labeik_ya_mahdi ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد پسر را گفت نباید که این سخن با کسی در میان نهی. گفت ای پدر فرمان تراست، نگویم ولکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. مگوی انده خویش با دشمنان که لا حول گویند شادی کنان گلستان سعدی ,باب چهار,فواید خاموشی کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔶 پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و ازسختیهایش مینالید،،، دوستی، از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری،،؟؟ ▪پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم،🦅🦅 که باید آنها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم🐇🐇 که باید مواظب باشم، بیرون نروند، دوتا عقاب هم دارم🦅🦅 که بایدآنهارا هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم🐍 که آنرا حبس کرده ام، شیری نیز دارم🦁 که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم🥴 که باید از او مراقبت کنم،، و در خدمتش باشم،، ▪مردگفت: چه مےگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر مےشود انسانی اینهمه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند!!؟ پیرمرد گفت: شوخی نمےکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست، 🔵 آن دو باز چشمان منند،👀 که باید با تلاش وکوشش ازآنها مراقبت کنم تا به جایی که نباید، نگاه نکنند،، 🔵 آن دو خرگوش پاهای منند،🦵🦵 که باید مراقب باشم بسوی ظلم و گناه نروند، 🔵 آن دوعقاب نیز، دستان منند، 🙌 که بایدآنها را به درست کار کردن، آموزش دهم تا مایحتاج زندگی ام را از راه درست و حلال کسب کنم ، 🔵 آن مار، زبان من است،👅 که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او ، سر بزند، 🔵 شیر، قلب من است❤ که با وی همیشه در نبردم که مبادا کینه و کدورتی در آن جای بگیرد و نسبت به کسی کینه بورزد، 🔵 و آن بیمار، جسم وجان من است،👤 که برای بهبودی خود، محتاج هوشیاری، مراقبت و آگاهی من است، ✨این کار روزانه من است کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند : از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است. پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید : از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت از پنج سبب: اول: آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن می‌کند. دوم: آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که اونمی خورد و مرا می‌خوراند. سوم: آنکه توخواب می‌کردی و من پاسبانی می‌کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند. چهارم: آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید. پنجم: آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه می‌کنم و اومی بخشاید . خدایا مارا یک لحظه به حال خود وامگذار... کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
3.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صحبتهای یک پسر مسیحی درباره قرآن ⭕️ من کل قرآن را در هجده ساعت خواندم و واقعاً شوکه شدم. فکر می‌کردم آیات این کتاب درباره ترویج تروریسم و کارهای ناشایست باشه ولی واقعاً حیرت انگیز بود. صلح آمیز‌ترین کتابی بود که خوندم. کانال انس روزانه با آیات الهی •✾🔸🔹@Quran_Me 🔹🔸✾•
آیت الله بهجت(ره) : هر چه ما گشتیم ذکری بالاتر از "صلوات" پیدا نکردیم . اگر کسی حال خواندن ندارد ، زیاد بفرستد. اللّٰهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وآل مُحمّد وعجل فرجهم فرمود: اگر به قرآن نگاه کنید، فقط و فقط یکجا در قرآن هست که خداوند انسان رو هم شأن و هم درجه ی خودش می کند . یعنی از انسان می خواهد که بیاید کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنندو آن این آیه ست: "انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلموا تسلیما" خدا و ملائکه اش دارند برای پیامبر میفرستند شما هم بیایید و همراهی کنید... علت عظمت و بزرگی ذکر صلوات این است که انسان را تا کنار خدا بالا می برد. 🌷 @FAZILAT_SALAVAT 🌷
4.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرائت سوره ی برای اموات 🤲🌺🤲 🌺🌺 کانال انس روزانه با آیات الهی •✾🔸🔹@Quran_Me 🔹🔸✾•
✅ افتخارات یمن قبل و بعد از اسلام 🔹 بنا بر تصریح و احادیث، اجابت پذیرش دعوت حضرت سلیمان از طرف بلقیس ملکه سباء در یمن، خود گواه روشنی بر پذیرش مردم یمن قبل از ورود اسلام به این سرزمین می‌باشد. 🔸 یمنی‌ها، اولین قومی بودند که دعوت حضرت ابراهیم برای در خانه خدا را اجابت کردند. (كافی شیخ کلینی ج ‏۴ ص ۲۰۵) 🔹 محبت به اهل‌بیت، بر کسی پوشیده نیست، مردم یمن به دست مبارک امیرالمومنین علیه‌السلام به اسلام گرویدند و بیشتر طرفداران حضرت علی از قبیله هَمدان بودند. (الارشاد شیخ مفید ج ۱ ص ۶۲؛ بحارالانوار علامه مجلسی ج ۲۱ ص ۳۶) گویی چنین مقدر شده بود که مردم یمن، آورده به دست امیرمؤمنان علیه‌السلام باشند و نه شخص دیگری. البته یمنی‌ها، در دوره‌ی بنی‌امیه، تحت فشار بودند. 🔸 مهاجرین یمنی، تشیع را به شهر در آوردند و تشیع قم، به برکت اشعری‌های یمن است. پیروان و اصحاب خاص پیامبر و امیرالمومنین، از جمله، اویس قرنی، مالک اشتر نخعی، حجر بن عدی، هانی بن عروۀ، کمیل بن زیاد، مقداد و ۳۴ تن از شهدای و بخشی از توابین نیز از یمن بوده‌اند. 🔹 هم‌اکنون نیز اشعری‌های قم در ایران و برخی از قبایل و به ویژه شیعیان خاندان عاملی در نیز، اصالتا یمنی هستند. ✍ یمنی‌ها، صاحب روایات یا هدایتگرترین عصر ظهور هستند که با کمک خراسانی و ایرانی‌ها و سایر نیروهای شیعی، علیه سفیانی و یهود و مارقه‌الروم، وارد نبرد خواهند شد.
برگی از تاریخ جهت تأمل... ✍ محمد صالح مشفقی پور 🔹 سپاه معاویه در حال شکست بود، ناگهان قرآن ها را بر سر نیزه کردند! بین لشکر امیرالمؤمنین(ع) اختلاف افتاد... 🔸 امیرالمؤمنین فرمود که من آنها را بهتر از شما می‌شناسم، من کودکی و بزرگی خود را با آنها گذرانده‌ام، این کار آنها از سر مکر و فریب است. با من باشید و به حرفم گوش کنید که چیزی به قطع شدن ریشه ستمکاران نمانده است. 🔹 هر چه حضرت هشدار داد که این توطئه است و می خواهند شما را فریب بدهند، فایده نداشت و‌ گفتند مالک اشتر را از میدان نبرد برگردان و الا تو را می کشیم! 🔸 مالک برگشت و بین آنان درگیری های لفظی شکل گرفت! 🔹 حضرت با عصبانیت امر به سکوت می‌کند و جمعیت آرام می‌شوند ولی یک دفعه گروه یاغی فریاد می‌زنند که امیرالمؤمنین حکمیت را قبول کرد و به آن راضی شد! [یک‌ کار رسانه ای بزرگ و دروغین انجام دادند.] 🔸 مالک اشتر گفت: اگر حضرت قبول کرده باشد و به آن راضی شده باشد، من هم راضیم... 🔹 گروه یاغی همه جا پخش کردند که امام(ع) به حکمیت راضی شد ولی حضرت همچنان ساکت بود و هیچ حرفی نمی‌زد. [ر.ک: وقعة الصفین، ص۴۸۹ به بعد] پ.ن: مالک اشتر بودن خوش است... تلاش کرد حکمیت بر حضرت تحمیل نشود ولی وقتی شد آنچه نباید، باز هم به پای امامش ایستاد... . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ #حکایتهای_شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
عنایت قرآن! استاد محمد رضا حکیمی به نقل از یکی از علمای تهران: 👇 در ایام جوانی در نجف اشرف به درس و بحث مشغول بودم. روزی جوانی ساده ای به نزدم آمد و از من، تدریس جامع المقدمات را خواست. من با این که وقتی اندک داشتم، بر اثر اصرارهای مکرر او، تدریس برای وی را پذیرفتم، ولی با گذشت چند روز متوجه شدم که استعداد و توانایی فهم شاگرد بسیار اندک است و او علیرغم تلاش مخلصانه اش، توانایی فهم مطلب را ندارد؟! من در عین حال چون دیدم او برای نوکری امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به سراغ طلبگی آمده است، شرم کرده و چیزی به روی خود نمی آوردم، تا مبادا شاگردی از شاگردان آن حضرت را آزرده خاطر کنم. ایامی بدین منوال گذشت، تا آن که روزی او برای تحصیل نیامد و از آن روز به بعد نیز نیامد که نیامد. سالها از این ماجرا گذشت، تا آن که او را در بازار نجف در حالی دیدم که معمم شده و لباس پوشیده است!؟ پس از سلام، حالش را پرسیدم، پاسخهایی که بسیار پرمعنا بود. زود متوجه شدم که این پاسخها و حالات رفتاری وی کاملا غیر عادی است. پس از او برای صرف نهار به حجره‌ام دعوت کرده و او نیز پذیرفت. پس از آمدن شاگردم به حجره و پذیرایی اولیه، از درس و بحثش پرسیدم. او ابتدا نمی خواست تاریخچه زندگی اش را بگوید، ولی پس از اصرارم و بخصوص توجه دادنش به این که بر او حق استادی دارم، او به ناچار لب به سخن گشود و گفت: حتما یادتان هست که شما هر چه درس می‌دادید و توضیح می‌فرمودید، کمتر می‌فهمیدم. پس متوجه شدم که استعداد درس خواندن ندارم. مانده بودم که در کسوت روحانیت، چه کنم؟ پس از فکر زیاد پیرامون وظایف یک طلبه، فهمیدم که نه تنها نمی توانم مسأله بگویم - که خود کاری سخت و دشوار است - بلکه توانایی گفتار احادیث برای عامیان مردم را نیز ندارم؛ زیرا که مفاهیم و قواعد عربی روائی را یاد ندارم، تا بتوانم آن روایات را برای مردم عادی بیان و تفسیر نمایم. پس تصمیم گرفتم که فقط قرآن بخوانم و با قرآن انس داشته باشم. پس روزها به بیابان رفته و از صبحگاهان تا غروب در آن بیابان برهوت می‌نشستم و به قرائت قرآن می‌پرداختم. پس از چندی، به گونه ای در تلاوت قرآن محو شدم، که حتی متوجه عبور گله‌های گوسفند نیز نمی شدم. و بعد از ادامه این حالت عنایاتی از سوی قرآن به من شد که الان میبینید قوه فهم و درکم در حد قابل قبول است. #حکایتهای_شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•