هدایت شده از صدای مردم
10.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 #استوری_موشن
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ..
#علمدار_سیدما_نگهدار
@sedayemardm
هدایت شده از صدای مردم
⚫️ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
🏴 رئیس جمهور و یاران شهیدش آسمانی شدند
🔹روح بلند رئیس جمهور مجاهد و خستگی ناپذیرمان شهید آیت الله سید ابراهیم #رئیسی، هشتمین رئیس جمهور ایران و همراهان انقلابی ایشان به ملکوت اعلی پیوست.
😭😭😭😭😭😭😭😭
شهادت مظلومانهی رییس جمهور محبوب و
مردمی حضرت آیت الله سید ابراهیم ریسی و
هیئت همراه را در سانحه سقوط بالگرد را
محضر حضرت ولی عصر امام زمان عجل
الله فرجه ،حضرت امام خامنهای مدظله العالی و
عموم شیعیان و آزادگان جهان و مردم عزیز و
قدرشناس ایران تسلیت عرض می نمایم😭😭😭😭😭😭
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴اندوه تبریزیها در سوگ آیتالله رئیسی و آیت الله آلهاشم و همراهانشان
#سید_شهیدان_خدمت💔
#ایران_تسلیت💔
کانال نوحه ناب👇🏻
🆔eitaa.com/nohe_naab
🆔eitaa.com/nohe_naab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ بیانات آیت الله آل هاشم درمورد فرزندشون
🔻 حتما ببینید بی جهت نیست که بالاترین رای خبرگان از اول انقلاب تاامروز رو این دوره مردم به آقای ال هاشم در شهرشان دادند و نهایتا چنین در راه خدمت به مردم شهید شدند...🔴 به کانال جامع دونور بپیوندید 👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3059417097C5e699522ce
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید
یا که بردید به تشییع پدر را نبرید
#شهید_آیت_الله_آل_هاشم💔
#سید_شهیدان_خدمت💔
#ایران_تسلیت🏴 کانال نوحه ناب👇
🆔eitaa.com/nohe_naab
🆔eitaa.com/nohe_naab
به نام حضرت عزیز
نکته ای از سبک اخلاقی وزیر شهید جبهه مقاومت مرحوم دکتر امیر عبدالهیان
یکی از خصوصیات خوب وزیر شهید و وزیر امورخارجه جبهه مقاومت حسن خلق و تواضع و مسوولیت پذیری ایشان بود .
در جریان دفاع از رساله دکتری یکی از د انشجویان وزیر شهید و بنده به عنوان استاد مشاور رساله دانشجو دکتری بودیم باتوجه به مشغله فراوان وزیر بر خودم مسجل شده بود که ایشان امکان حضور نخواهد داشت ولی در کمال ناباوری دیدم که سرموقع در جلسه دفاعیه رساله حاضر شد که حرکت وی هم ناشی از مسوولیت پذیری او بود ومبین تواضع وی .
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که تواضع، اصل در هر شرف و بزرگی نفیس، و مرتبه بلندی است و اگر تواضع را زبانی بود که مردم می فهمیدند، از حقایق عاقبتهای پنهان خبر می داد و تواضع آن است که از برای خدا و در راه خدا باشد و ماسوای این مکر است و هر که از برای خدا تواضع و فروتنی کند خدا او را شرف و بزرگی می دهد
📝📝📝📝📝📝📝📝📝📝
دکتر عباسعلی رهبر هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی (ره)
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضهخوانی شهید آیتالله رئیسی در کربلای معلی
▫️▫️▫️
🏴 انتشار در راستای#جهاد_تبیین باشما👇حداقل برای☝️🏻نفر ارسال کنید.
✅کانال تخصصی نوحه ناب👇🏻
🆔eitaa.com/nohe_naab
🆔eitaa.com/nohe_naab
18.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹لحظات اولیه پیدا شدن بالگرد و پیکر شهدا
🔹یا الله. به امید زنده بودن حاج آقا، حاج آقا را صدا می زند.. و بعد ثانیه ای بعد که حقیقت بر او آشکار می شود بغض خودش و همراهانش می ترکد.🔴 به کانال جامع دونور بپیوندید 👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3059417097C5e699522ce
22.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصویر هوایی قیام تاریخی و با عظمت مردم قم در استقبال از شهدای خدمت ۸شهید_امیرعبداللهیان
#سیدالشهدای_خدمت
🔴 به کانال جامع دونور بپیوندید 👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3059417097C5e699522ce
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه امشب حاج منصور در مصلی
قرارمون این بود که غسلش رو من بدم...سیدالشهدای_خدمت
📡حداقل برای☝️🏻نفر ارسال کنید.
✅کانال تخصصی نوحه ناب👇🏻
🆔eitaa.com/nohe_naab
🆔eitaa.com/nohe_naab
هفته گذشته شهید مالک رحمتی از همسرش تقاضا میکند که برای شهادتش دعا کند
همسرش میپرسد پس تکلیف ما چه میشود؟
میگوید از بابت شما خیالم راحت است خدا بزرگ است و حواسش به شما هست.
دوست ندارم مرگ معمولی داشته باشم.
الحمدلله خیلی زود به آرزویش رسید.
حکایت ها و داستان های شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani
!
به گزارش خبرگزاری تسنیم، حاج حسین الله کرم می گوید: در ارتفاعات انار بودیم. هوا کاملا روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهیم را بست. مشغول تقسیم نیروها و جواب دادن به بیسیم بودم. یکدفعه یکی از بچه ها دوید و باعجله آمد پیش من و گفت: حاجی، حاجی یه سری عراقی دستاشونو بالا گرفتن و دارن به این طرف میان!
با تعجب گفتم: کجا هستن؟! باهم به یکی از سنگرهای مشرف به تپه رفتیم. حدود بیست نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفید به دست گرفته و به سمت ما می آمدند. فوری گفتم: بچه ها مسلح بایستید، شاید این حقه باشه!
لحظاتی بعد هجده عراقی که یکی از آنها افسر فرمانده بود خودشان را تسلیم کردند. من هم ازاینکه در این محور از عراقی ها اسیر گرفتیم خوشحال بودم. با خود فکر کردم حتما حمله خوب بچه ها و اجرای آتش باعث ترس عراقی ها و اسارت آنها شده. درجه دار عراقی را آوردم داخل سنگر. یکی از بچه را که عربی بلد بود را آوردم.
مثل بازجوها پرسیدم: اسمت چیه، درجه و مسئولیت خودت را هم بگو! خودش را معرفی کرد وگفت: درجه ام سرگرد و فرمانده نیروهایی هستم که روی تپه و اطراف آن مستقر بودند. ما از لشگر احتیاط بصره هستیم که به ایم منطقه اعزام شدیم.
پرسیدم چقدر نیرو روی تپه هستند. گفت: الآن هیچی!!
چشمانم گرد شد. گفتم: هیچی؟!
جواب داد: ما آمدیم و خودمان را اسیر کردیم. بقیه نیروها را هم فرستادم عقب، الان تپه خالیه!
با تعجب نگاهش کردم و گفتم: چرا؟!
گفت: چون نمیخواستند تسلیم شوند. تعجب من بیشتر شد و گفتم: یعنی چی؟!
فرمانده عراقی به جای اینکه جواب من را بدهد پرسید: این الموذن؟!
این جمله احتیاج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم : موذن؟!
اشک در چشمانش حلقه زد. با گلویی بغض گرفته شروع به صحبت کرد و مترجم سریع ترجمه میکرد:
به ما گفته بودن شما مجوس و آتش پرستید. به ما گفته بودند برای اسلام به ایران حمله میکنیم و با ایرانی ها می جنگیم. باور کنید همه ما شیعه هستیم. ما وقتی می دیدیم فرماندهان عراقی مشروب میخورند و اهل نماز نیستند خیلی در جنگیدن با شما تردید کردیم. صبح امروز وقتی صدای اذان رزمنده شمارا شنیدم که باصدای رسا و بلند اذان میگفت، تمام بدنم لرزید. وقتی نام امیرالمومنین (ع) را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت میجنگی. نکند مثل ماجرای کربلا...
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. دقایقی بعد ادامه داد:
برای همین تصمیم گرفتم تسلیم شوم و بار گناهم را سنگین تر نکنم. لذا دستور دادم کسی شلیک نکند. هوا هم که روشن شد نیروهایم را جمع کردم و گفتم: من میخواهم تسلیم ایرانی ها شوم. هرکس میخواهد، با من بیاید. این افرادی هم که با من آمده ند دوستان و هم عقیده من هستند. البته آن سربازی را که به سمت موذن شلیک کرد را هم آوردم. اگر دستور بدهید اورا میکشم. حالا خواهش میکنم بگو موذن زنده است یا نه؟!
هیچ حرفی نمی توانستم بزنم، بعد از مدتی سکوت گفتم: آره زنده است. باهم از سنگر خارج شدیم. رفتیم پیش ابراهیم که داخل یکی از سنگرها خوابیده بود. تمام هجده اسیر عراقی آمدند و دست ابراهیم را بوسیدند و رفتند. نفر آخر به پای ابراهیم افتاده بود و گریه میکرد. میگفت: مرا ببخش، من شلیک کردم. بغض گلوی من را هم گرفته بود. حال عجیبی داشتم. دیگر حواسم به عملیات و نیروها نبود. میخواستم اسرای عراقی را به عقب بفرستم. فرمانده عراقی من را صدا زدو گفت: آن طرف را نگاه کن، یک گردان کماندویی و چند تانک قصد پیشروی از آنجا را دارند. بعد ادامه داد سریعتر بروید و تپه را بگیرید. من هم سریع چند نفر از بچه های اندرز گو رو فرستادم سمت تپه. با آزاد شدن آن ارتفاع، پاکسازی منطقه انار کامل شد. گردان کماندویی هم حمله کرد. اما چون ما آمادگی لازم را داشتیم بیشتر نیروهای آن از بین رفت و حمله آنها ناموفق بود. روزهای بعد با انجام عملیات محمد رسول الله در مریوان فشار ارتش عراق بر گیلانغرب کم شد.
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 135
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید ابراهیم هادی
حکایت ها و داستان های شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani