eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🔍" پیام ها و هشدارهادرنهج الفصاحه" 📌نیرومندی💪 به چیست؟ در روایتی نقل شده است که حضرت رسول‌اکرم(ص) در مدینه از محلی عبور می‌کردند، و گروهی از جوانان را دیدند که مشغول زورآزمایی بوده و در حال بلند نمودن سنگ بزرگی بودند و چون احتیاج به داور داشتند، با عبور پیامبر(ص) از آن حضرت خواستند میانشان داوری کند که کدامشان سنگ را بهتر بلند می‌کند. رسول گرامی اسلام(ص) قبول کردند و در پایان کار اظهار داشتند: می‌خواهید بگویم قوی‌تر از همه چه کسی است؟ گفتند: بفرمایید: حضرت فرمود: «اتحسبون الشده فی حمل الحجاره؟ انما الشدهًْ ان یمتلی احدکم غیظاثم یغلبه» یعنی آیا گمان می‌کنید نیرومندی در جابجا نمودن سنگ است؟ نیرومند حقیقی کسی است که چون خشم بر او غلبه گردد، بر غضب خویش غالب گردد. "نهج الفصاحه " ✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧ .حکایتهای_شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نبی الله، رسول الله...❤️🍃 (ص)⁹² ‌ ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑᚐ
☑️بعثت پیامبراکرم (صلَّیٰ الله علیه وآله) ❗️اینگونه بود پیامبر ما مقام معظم رهبری: نقل کرده اند که عرب بیابان گردی که از تمدّن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولی زندگی چیزی نمی دانست با همان خشونت صحراگردی خود، به مدینه آمد و خدمت پیامبر رسید. آن حضرت، در میان اصحاب خود حالا یا در مسجد و یا در گذرگاهی بودند. او، از ایشان چیزی خواست که پیامبر هم به او کمکی کردند و مثلًا پول و غذا و لباسی به او دادند. بعد که این را به او بخشیدند، به او گفتند: حالا خوب شد؟ من به تو نیکی کردم؟ راضی هستی؟ آن مرد، به خاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بی تعارفی ای هم که این گونه افراد دارند، به خاطر آنکه ظاهراً این محبّتها کمش بوده است، گفت: نه، هیچ کاری انجام ندادی و هیچ محبّتی نکردی و اصلًا این چیزی نبود که تو به من دادی! طبعاً این گونه برخورد خشن نسبت به پیامبر، در دل اصحاب یک چیز ناخوشایند سنگینی بود. همه عصبانی شدند. چند نفری که اطراف پیامبر بودند، خواستند با عصبانیّت و خشم، به این عرب چیزی بگویند و عکس العملی نشان بدهند؛ امّا پیامبر فرمود: نه، شما به او کاری نداشته باشید، من با او مسئله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شدند و این اعرابی را هم با خودشان به منزل بردند. معلوم می‌شود که پیامبر در آنجا چیزی نداشتند که به او بدهند؛ و الّا بیشتر هم به او می‌دادند. او را به منزل بردند و باز چیزهای اضافه ای مثلًا غذا یا لباس یا پول به او دادند. بعد به او گفتند: حالا راضی شدی؟ گفت: بله. مرد، در مقابل احسان و حلم پیامبر شرمنده شد و اظهار رضایت کرد. پیامبرصلّی الله علیه و آله به او فرمودند: تو چند لحظه ی پیش، در مقابل اصحاب من حرفهایی زدی که آن‌ها دلشان نسبت به تو چرکین شد. دوست داری برویم همین حرفهایی که به من گفتی و اظهار رضایت کردی، در مقابل آن‌ها بگویی؟ گفت: بله، حاضرم. بعد پیامبرصلّی الله علیه و آله شبِ همان روز یا فردای آن روز، این عرب را برداشتند و در میان اصحابشان آوردند و گفتند: این برادر اعرابیمان خیال می‌کند که از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا به ستایش پیامبرصلّی الله علیه و آله کرد و گفت: بله، من خوشحال و راضیم و مثلًا از رسول اکرم خیلی متشکرم؛ چون ایشان به من محبّت کردند. این سخنان را گفت و رفت. بعد که او رفت، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله رو به اصحابشان کردند و فرمودند: مَثَل این اعرابی، مَثَل آن ناقه یی است که از گله یی که چوپانی آن را می‌چراند، رمیده و جدا شده باشد و سر گذاشته، به بیابان می‌دود. شما دوستان من، برای اینکه این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، حمله می‌کنید و از اطراف، دنبال او می‌دوید. این حرکت شما، رمیدگی او را بیشتر و وحشتش را زیادتر می‌کند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه که رمیده بود، از جمع ما برمانید. با محبّت و نوازش، دنبال او رفتم و به گله و جمع خودمان برگرداندم. این، روش پیامبرصلّی الله علیه و آله است. ✦حکایتهای_شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•