eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
👓وقتی خزانه را دید!!! ابوالاسود مى گويد: چون على (ع) در جنگ جمل پيروز شد همراه گروهى از مهاجران و انصار، كه من هم با ايشان بودم، به بيت المال بصره وارد شد. همينكه بسيارى اموال را در آن ديد فرمود: كس ديگرى غير از مرا بفريب ؛ و اين سخن را چند بار تكرار فرمود. سپس نظرى ديگر به اموال انداخت و آنرا با دقت نگريست و فرمود: اين اموال را ميان اصحاب من قسمت كنيد و به هر يك پانصد درهم بدهيد؛ و چنان كردند و همانا سوگند به خداوندى كه محمد را بر حق برانگيخته است كه نه يك درهم اضافه آمد و نه يك درهم كم، گويى على (ع) مبلغ و مقدار آن را مى دانست ؛ شش هزار هزار درهم بود و شمار مردم دوازده هزار بود. حبة عرنى مى گويد: على عليه السلام بيت المال بصره را ميان اصحاب خود قسمت كرد و به هر يك پانصد درهم داد و خود نيز همچون يكى از ايشان پانصد درهم برداشت. در اين هنگام كسى كه در جنگ شركت نكرده بود آمد و گفت: اى اميرالمومنين! من با قلب و دل خود همراه تو بودم، هر چند جسم من اينجا حضور نداشت ؛ اينك چيزى از غنيمت به من ارزانى فرماى. اميرالمومنين همان پانصد درهمى را كه براى خود برداشته بود به او بخشيد و بدينگونه به خودش از غنايم چيزى نرسيد. ...غُرِّی غَیْرِی مِرَاراً ثُمَّ نَظَرَ إِلَی الْمَالِ وَ صَعَّدَ فِیهِ بَصَرَهُ وَ صَوَّبَ وَ قَالَ اِقْسِمُوهُ بَیْنَ أَصْحَابِی خَمْسَمِائَةٍ خَمْسَمِائَةٍ.... ج ۱ ص ۲۵۰ [ روایت ها وحکایت ها ]
✨﷽✨ 🌼از لحظات آخر مرگ جدا بترسید ✍️هنگام احتضار و جان کندن عالمی،‌ برایش دعای عدیله می‌خواندند و او تکرار می‌کرد؛ وقتی رسیدند به جمله "واشهدان الائمة الابرار" محتضر گفت: این اول حرف است، یعنی قبول ندارم! تا سه مرتبه او را تلقین می‌کردند و او می‌گفت این اول حرف است. پس از لحظه‌ای عرق تمام بدنش را گرفت و چشم‌هایش را باز کرد و با دست اشاره به صندوقی که در گوشه حجره نمود و امر کرد سر آن را باز کردند. و از میان آن یک ورقه بیرون آوردند پس به او دادند و آن‌را پاره‌اش کرد. چون سبب آن را از او پرسیدند گفت: من به کسی پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم، هر وقت به من می‌گفتید بگو: واشهدان الائمة الابرار؛ می‌دیدم فردی با ریش سفیدی سر صندوق ایستاده و این سند را به دست گرفته و می‌گوید اگر این کلمه شهادت را گفتی این سند را پاره می‌کنم. من برای گرفتن طلبم به آن سند نیاز داشتم و در آن لحظه راضی نمی‌شدم که این شهادت را بگویم و چون خدا به لطف خودش مرا شفا داد و از حالت احتضار خارج شدم، آن سند را خودم پاره کردم که دیگر مانعی از گفتن کلمه شهادت نداشته باشم. 📚داستان‌های شگفت شهید دستغیب به نقل از منتخب التواریخ، باب 14 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از ◗مروارید عفاف◖
25.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راه بازگشت کیمیا؟ ♨️ ماجرای جدایی کیمیا از ایران برای رسیدن به طلای المپیک و آینده‌ای که در گرو تصمیم کیمیاست از کجا به کجا؟ 😱 کار جالبی از کاشف مدیا
🔷شیخ زکزاکی در کمتر از ۲۰ سال تونسته ۲۵ میلیون نفر را شیعه کند که ۹۰ درصد آنها مقلد آیت‌الله خامنه‌ای هستند. 📌جُرم کمی نیست! شش فرزندش را شهید کردند و خودش هم شکنجه شده و حبس کشیده و ... و ما هم با بالا پایین شدن قیمت تخم مرغ اعتقاداتمون بالا پایین میشه ... •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
⭐بابا جان، جواب همان است! 📕 خاطره‌ای از آیت الله بهجت(ره) 🔸مرحوم آیت‌الله قاضی(ره) استاد آیت‌الله (ره) بودند و حضرت امام(ره) از ایشان به «کوه عرفان» تعبیر می‌فرمودند. آقای بهجت(ره) مکرر در نصایح‌شان این عبارت را از مرحوم قاضی(ره) نقل می‌فرمودند: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.» یا در جای دیگری فرمودند: «به صورت من آب دهان بیاندازد» 🔸یکی از علما می‌فرمود: «سال‌ها پیش، یک روز خدمت آیت‌الله العظمی بهجت(ره) رفته بودیم. به ایشان گفتم: «راهی به ما نشان دهید تا آدم شویم.» آقای بهجت(ره) فرمودند: «نمازتان را اول وقت بخوانید!» این عالم بزرگوار می‌گوید: «در دلم گفتم حاج آقا ما را تحویل نگرفت. ما که خودمان نماز اول وقت می‌خوانیم!» 🔸یک‌سال از آن ماجرا گذشت. قرار بود به یک جلسه مهمانی بروم و در آن مهمانی دوباره خدمت آقای بهجت(ره) برسم. در راه به خودم گفتم: «این دفعه از آقا سوال کنم، ببینم اگر بخواهد راهی معرفی کند تا من به همه‌جا برسم، چه راهی را معرفی می‌کند؟» 🔸وقتی خدمتشان رفتم، همراه جمعی بودیم و ایشان داشتند صحبت می‌کردند. هنوز هیچ سخنی نگفته بودم که ایشان وسط صحبتشان فرمودند: «بعضی‌ها پیش ما می‌گویند چکار کنیم تا آدم شویم و رشد پیدا کنیم؟ به ایشان می‌گوییم نماز اول وقت بخوانید. می‌روند سال بعد می‌آیند، پیش خودشان می‌گویند حاج آقا ما را تحویل نگرفت! دوباره از حاج آقا بپرسیم که چه باید بکنیم؟ همان حرف بنده را دقیق گوش نکردند و رعایت نکردند، حالا دوباره می‌خواهند سؤال کنند! بابا جان، جواب همان است، همیشه جواب همان است.» 🔸این عالم بزرگوار می‌فرماید: «من دیگر هیچ حرفی نزدم. آقای بهجت(ره) راست می‌گفتند. من برخی از نمازهایم را به وقتش نمی‌خواندم. شروع کردم و آن را هم درست کردم.» آن عالم بزرگوار کم‌کم به جاهایی که دلش می‌خواست و حتی فوق تصورش بود، رسید. 📚 بخشی از کتاب "چگونه یک خوب بخوانیم؟" اثر علیرضا پناهیان •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از صدای مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♨️ وقتی صهیونیست‌ها به حیوانات هم رحم نمی‌کنند 🔹لحظه تیراندازی سربازان اسرائیلی به اسبی که فقط کیسه های آرد حمل می‌کرد! 📌
هدایت شده از نهج البلاغه
33.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠نماهنگ لشکر حسین(ع) لشکرقدس منتشر شد از کربلا به قدس باید برویم در غزه دوباره کربلایی برپاست... ⚫همزمان با حرکت نوجوانان آرمانی تهران به طریق الحسین سرود کاروانان نوجوانان اربعینی منتشرشد 📌
🔻ماجرای روضه‌خوان و تفرقه بین عثمانی و ایران ✍ در زمان قاجار؛ در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران؛ مسجد کوچکی وجود داشت. امام جماعت آن مسجد می‌گفت: «شخص روضه‌خوانی را دیدم که هرروز صبح به مسجد می‌آمد و روضه حضرت زهرا (س) را می‌خواند و به خلیفه دوم و به اهل سنت ناسزا می‌گفت. و این در حالی بود که افراد سفارت عثمانی و تبعه آن که اهل سنّت بودند؛ برای نماز به آن مسجد می‌آمدند. 🔸روزی به او گفتم : «تو به چه دلیل هر روز همین روضه را می‌خوانی و همان ناسزا را تکرار می‌کنی؟ مگر روضه دیگری بلد نیستی؟» در پاسخ گفت: «بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من می‌دهد و می‌گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان.» 🔸از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد. پیگیری کردم، سرانجام متوجه شدم در این‌ بین یازده واسطه وجود دارد تا این روضه در آن مسجد خوانده شود. معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه‌خوانی با این کیفیت مخصوص برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی داده می‌شد 📚 منبع: هزار و یک حکایت اخلاقی، محمدحسین محمدی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🌟ندبه های انتظار🌟 🔴پایداری در برابر دردسرهای دفاع از مظلوم! ✅حضرت امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در کوچه ‏های کوفه قدم می‏زد کنیزی را دید که گریه می‏کند. فرمود: چرا گریه می‏کنی؟ 🔰کنیز گفت: ارباب من پولی داد تا گوشت خریداری کنم، حال که گوشت را خریده به منزل بردم ارباب می‏گوید: گوشت مرغوب نیست پس بده، و قصّاب نیز قبول نمی‏کند، نه قصّاب می‏پذیرد، ونه صاحب من، مرا به منزل راه می‏دهد. 🌼امام علی‏ علیه السلام همراه آن زن به قصّابی آمد، واز قصّاب خواست که گوشت را عوض کند، یا پول آن را بدهد. ⚡️قصّاب عصبانی شد، و چون حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام را نمی‏شناخت، مُشتی بر سینه امام کوبید و گفت: از مغازه خارج شو، این معامله به شما ربطی ندارد. 🌸امام علی‏ علیه السلام مُشت آن قصّاب را تحمّل کرد و بیرون آمد و کنیز را به خانه اربابش برد. ✨آنها حضرت امیرالمؤمنین ‏علیه السلام را شناختند و احترام گذاشتند، و آن کنیز را با محبّت پذیرفتند. ⛔️امّا همسایگان قصّاب اطراف او جمع شده، گفتند: ای نادان!می‏دانی مُشت برسینه چه کسی نواختی؟  آن شخص حضرت علی ‏علیه السلام بود... ♻️مرد قصّاب امام علی ‏علیه السلام را بسیار دوست می‏داشت، امّا نمی‏شناخت، از شدت جسارت و گناه خودبا ساطور قصّابی آن دستش را که بر سینه امام کوبیده بود را قطع کرد.. 🌹که وقتی ماجرا به گوش حضرت امیرالمؤمنین ‏علیه السلام رسید، ضمن دلداری،دست او را نیز شفا داد... 📚بحارالانوار، ج41، ص48، حدیث 1. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾• 
هدایت شده از 🏴نوحه ناب🇵🇸
enc_16715702743596964477128.mp3
3.2M
خون مظلوم تو را میخواند العجل یا مهدی اشک معصوم تو را میخواند العجل یا مهدی صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍسلام‌الله‌علیها‌
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت! همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟! یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد! "نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ" : "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ ی مهــــربانم ❤️!" این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
مرد ثروتمندی گله ای گوسفند داشت. شبها شیر گوسفندان را می دوشید و در آن آب می ریخت و می فروخت. روزی چوپان گله به او گفت: ای مرد، در کارت خیانت نکن که آخر و عاقبت خوشی ندارد. اما آن مرد به حرف چوپان توجه نکرد. یک روز که گوسفندانش در کنار رودخانه مشغول چرا بودند، ناگهان باران تندی درگرفت و سیلی بزرگ روان شد و همه گوسفندان را باخود برد. مرد ثروتمند گریه و زاری کرد و بر سر و روی خود زد که خدایا، من چه گناهی کرده ام که این بلا بر سرم آمد؟ چوپان گفت: ای مرد، آن آبها که در شیر می ریختی اندک اندک جمع شد و گوسفندانت را برد. آری دوستان سزای کسی که کم فروشی می کند، همین است... کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🌟بخشی از زيباييهاي وقايع کربلا: 🍃🌹🍃زيباترين خواهش يک زن { همراه کردن زهير با امام حسين (عليه السلام) توسط همسرش} 🍃🌹🍃زيبا ترين بازگشت { توبه حر و الحاق به سپاه امام حسين (عليه السلام)} 🍃🌹🍃زيباترين وفا داري { نخوردن آب در شط فرات ابالفضل (عليه السلام) } 🍃🌹🍃زيبا ترين جنگ { نبرد حضرت علي اکبر (عليه السلام) با دشمن} 🍃🌹🍃زيبا ترين واکنش { پرتاب کردن سر و هب توسط مادرش به طرف دشمن} 🍃🌹🍃زيبا ترين پاسخ {احلي من العسل جناب قاسم ابن الحسن(عليه السلام)} 🍃🌹🍃زيبا ترين هديه {تقديم عون و محمد به امام حسين (عليه السلام) توسط مادرشان حضرت زينب (سلام الله عليها)} 🍃🌹🍃زيبا ترين نماز { نماز ظهر عاشورا در زير باران تير} 🍃🌹🍃زيبا ترين جانثاري { حائل قرار دادن دستها ، توسط عبدالله ابن حسن (عليه السلام) و دفاع از عمو } 🍃🌹🍃زيبا ترين سخنراني { سخنراني امام سجاد (عليه السلام) و حضرت زينب (سلام الله عليها) در کاخ ظلم } و از همه زيبايي ها زيباتر جمله « ما رأيتُ الا جميلاً » که حضرت زينب (سلام الله عليها) حيدر وار بيان کرد. وقتی که یزید با کنایه از ایشان پرسید:خب , چه دیدی؟ و خانم جواب دادند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌ ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌🖤
🔰 | سخنان رهبری به مثابه مانیفست حرکتِ دولت چهاردهم 📝 بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با رئیس‌جمهور و اعضای هیئت دولت چهاردهم از چند جنبه حائز نکاتی راهبردی بود. سخنانی که از یکسو تکلیف برخی موضوعات مطرح در افکار عمومی را روشن ساخت و از سوی دیگر محورهای اصلی حرکت دولت چهاردهم را مشخص کرد. «خط رهبری» در ادامه با نگاهی تحلیلی محورهای اصلیِ نکات مطرح شده از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این دیدار را بررسی می‌کند: * یکم: ماجرای انتخاب وزرا و روایت صحیح از تعامل رهبری با رئیس جمهور 🔸 یکی از موضوعات مطرح در فضای افکار عمومی نحوه‌ی تعامل دکتر پزشکیان با رهبر انقلاب در موضوع انتخاب وزرا بود. موضوعی که خصوصا با سخنان رئیس جمهور در مجلس دچار نوعی اعوجاج و برخی کژروایت‌ها شده بود. 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنان خود اما صحیح این موضوع را با افکار عمومی در میان نهادند: «بنده تعدادی را که می‌شناختم و یا در مورد صلاحیت آنها از منابع مورد وثوق مطمئن شده بودم، تأیید و بر برخی اسامی تأکید کردم اما درباره تعداد بیشتری که نمی‌شناختم گفتم نظری ندارم.» 🔸 رهبر انقلاب در این فراز از سخنان خود حقیقت ماجرا را آنچنان که رخ داده بود برای افکار عمومی روایت کردند. براین اساس، هماهنگی مصداقی در گزینش افراد وزرای دولت چهاردهم، صرفا درباره‌ی برخی چهره‌های محدود و مشخص بین رئیس جمهور و رهبری رخ داده است. مشخصا سه وزارتخانه‌ی دفاع، خارجه و اطلاعات که با حوزه‌ی مسئولیت‌های رهبری از حیث قانون اساسی تلاقی کاری و عملی دارند و برخی مصادیق که قبلا برای مسئولیتی از رهبری حکم داشته‌اند و... را می‌توان در این چارچوب درنظر گرفت و چنانکه که رهبری معظم تأکید کردند این روند هماهنگیِ مصداقی درباره‌ی اکثریت رخ نداده و در اینجا حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طبق سیره‌ی متداول خود که عدم ورود به مسائل اجرایی است رفتار کرده‌اند. * دوم: تلقی مثبت نسبت به شکل‌گیری دولت جدید در کمترین زمان پس از شهادت شهید رئیسی 🔹 یکی از موضوعات مورد تأکید رهبر انقلاب در این دیدار اصل شکل‌گیری دولت چهاردهم پس از حادثه‌ی سخت و ناگوار شهادت شهید رئیسی و تسریع در روند انتخاب وزرا بود: «خدا را شکرگزاریم که بحمدالله دولت با همت رئیس جمهور محترم و با کمک ارزنده‌ی مجلس شکل گرفت. این خیلی نعمت بزرگی است. در دولتهای گذشته گاهی تا نزدیک یک ماه یا بیشتر دولت نمیتوانست شکل بگیرد و همه‌ی وزرا از مجلس رأی اعتماد نگرفته بودند.» 🔸 این موضوع از حیث ساختاری به معنای توان و نظام اسلامی در حل مسئله و عبور از شرایط سخت است. با فاصله‌ی نسبتا کوتاهی از شهادت رئیس جمهور پیشین، دولت جدید شکل گرفت و این نشانه و نمادی از نظام حکمرانی کشور است. * سوم: ریل‌گذاریِ کلان برای حرکت دولت چهاردهم 🔹 اما بخش قابل توجهی از نکات مطرح شده در بیانات رهبر انقلاب ناظر به چارچوب و خطوط اصلی حرکت دولت چهاردهم و اولویت‌های اقدام و عملِ آن بود. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این زمینه دولتمردان را به «قدرشناسی فرصت خدمت» فراخواندند و محورهای رویکردی و برنامه‌ای دولت چهاردهم را به این شرح تبیین کردند: ۱- شناسایی و بهره‌برداری از ظرفیت‌های انسانی و طبیعی کشور ۲- انتخاب همکارانِ ، مؤمن، انقلابی، متعهد و پرانگیزه ۳- حکمرانی خردمندانه با رجوع به کارشناس ۴- حضور در بین مردم و رفتن به سفر استانی ۵- تهیه برای هر قانون و تصمیم مهم دولت ۶- رعایت اولویت‌ها در کارهای زیرساختی (از جمله موضوعاتی چون: انرژی هسته‌ای و کارهای فوری از جمله گرانی و تورم) ۷- حکمرانی قانون‌مند در فضای مجازی؛ دستیابی به فناوری و لایه‌های زیرساختی هوش مصنوعی ۸- جدی گرفتن به عنوان کلید حل مشکلات اقتصادی ۹- علاج پیری زودهنگام جمعیت کشور ۱۰- امید نبستن به دشمن و منتظر موافقت دشمنان نماندن برای برنامه‌ها ۱۱- رسیدگی هر چه بیشتر به معنویت خود در دوران مسئولیت 🔸 رهبر انقلاب از ابتدای انتخاب دکتر پزشکیان به ریاست جمهوری کمک به موفقیتِ این دولت را به‌عنوان راهبرد اعلام کرده و موردتأکید قرار دادند و رویدادهای بعدی نیز موید عملی شدن همین نگاه بوده است. اکنون و پس از شکل‌گیری دولت جدید، رئیس جمهور جدید و دولتمردان باید مطالبات مطرح شده از سوی رهبری را به‌مثابه‌ی چارچوب و مانیفست حرکت خود تلقی کنند و بدانند که تجربه‌ی تاریخی نشان داده هر جا که قوا و دستگاه‌های مختلف حرکت خود را براساس جهت‌گیری‌ها و اولویت‌های مطرح شده از سوی رهبری تنظیم کرده‌اند موفق شده و آنجا که دچار انحراف و حواشی شدند مایه‌ی درس و آیندگان گشتند؛ تجربه‌ی دولت‌ها خصوصا در سالیان اخیر به‌روشنی گواه این مدعاست!
هدایت شده از صدای مردم
🔴تفاوت سعودی با عراقی‌ها در میزبانی از زائران ♦️روزنامه ای مصری نوشت: آیا می دانيد؟ 🔻سعودی: اگر بیش از دو میلیون حاجی وارد خاکش شود اعلام نارضایتی میکند؟ عراق: اگر کمتر از 20 ملیون زائر داشته باشد ناراحت است! 🔻سعودی: برای اداره دو میلیون حاجی وزارت تشکیل داده است! عراق: کوچکترین موکب چای (چای ابوعلی یا همان چای امام حسین) امور هشت میلیون زائر رو میچرخونه! 🔻سعودی: در مقابل خدماتی که ارائه میده دلار میگيره! عراق: تمام خدماتش کاملا رایگان است! 🔻سعودی: حج برایش موسم بهره وری اقتصادی است! عراق: زیارت را موسم بخشش و عطا میدونه! 🔻سعودی: دو ميليون حاجی باعث ترافیك و مسدود شدن راهها ميشه! عراق: دو ملیون رقمی طبیعی در یک خیابان کربلاست! 🔻سعودی: افزون بر هزینه هنگفتی که میگيرد، بر سر حجاج منت هم میگذارد! عراق: از زائران بابت هر گونه کوتاهی عذرخواهی میکند! 🔻سعودی: ورود ده هزار حاجی به یک خیابان باعث خفگی و مرگ مردم شد! عراق: اگر سه ملیون زائر در خیابان باشه مسؤول موکب يه نگاه ميندازه به خیابان و میگه: خيابون خلوته پس کو زوار؟! اری، این این همه تفاوت چه مفهومی را به ما می فهماند؟ 🌺🌹🌸🌹🌺🌹🌸🌺🌹🌺
🔵 ياران برزخى ✍ در روايات مى خوانيم: بعضى از انسان مانند نماز، زكات، حج و روزه و همچنين علاقه هاى قلبى و روابط سياسى انسان (ولايت و رهبرى) در قيافه هاى بسيار زيبا نزد انسان حاضر شده و مى گويند: ما همان اعمال صالح تو هستيم، و بدين وسيله انسان را در عالم برزخ شاد مى نمايند. امّا اگر كافر بميرد، انواع تاريكى ها، فشارها، شياطين و گزندگان همدم او هستند. 📚 کتاب معاد، استاد قرائتی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✍درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند . کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم . آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟ درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت . ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . . ‌ ‌ ‎ ‎ ‎ ‌ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌍 ظهر در مسجد پخش شد خیلی ها منقلب شدند گفتم شما هم استفاده کنید. گوش کنید😭😭😭😭 انتشار حداکثری با شما ✅@twonoor
جرعه‌ای از معرفت 💠 حجت‌الاسلام ؛ 🔸 حدیث مى فرماید: «واى به حال کسى که دروغ مى گوید، تا مردم را بخنداند!» یعنى خودش را به جهنم مى اندازد که مردم شاد باشند. یک نفر را دست مى اندازد که مردم را بخنداند، یعنى خودش را به جهنم مى اندازد. باید سرور و شادى تا جایى باشد که خودت به جهنم نروى و دیگران را تحقیر و سرزنش نکنى و جامعه را به فساد نکشى. 🔸گاهى وقت ها سرور است؛ اما جامعه را به فساد مى کشاند. موتورش را ویراژ مى دهد. وقتى اگزوز ماشین اش خیابان را پر از دود مى کند، راننده در آینه نگاه مى کند و مى خندد. اصلاً کیف مى کند و از اینکه خیابان را پر از دود کرده است لذت مى برد. همین که سطل آشغالش را در جوى آب مى ریزد، لذت مى برد. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
چایی و قند از ما منبر از شما.... استادی می فرمود: ما را برای مجلس و هیئتی دعوت کردند که بانی جلسه مایه دار بود! همان لحظه که زنگ زدن برای دعوت با خودم گفتن به به عالی شد چون صاحب مجلس پولداره حتما پاکت خوبی میده. روز آخر جلسه رسید بالاخره یه پاکتی دادند با عجله به سمت ماشین آمدم پاکت را باز کردم دیدم داخلش در یه کاغذی نوشتند : چایی و قند از ما، منبر از شما خدا از هر دو قبول کند. 😂😂 ر•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾
🔺ظرفیت به اندازه مسئولیت! ▫️شیخ محمدرضا نعمانی: 🔹یکی از طلاب از شهید سیدمحمدباقر صدر، وقت خصوصی گرفت و از نیاز شدید خود برای عمل جراحی همسرش سخن به میان آورد. شهید صدر با عذرخواهی صد دینار (که آن زمان پول زیادی محسوب می شد)، به آن طلبه داد. 🔸آن طلبه بعدها در جلسه ای برای اثبات بخشش و کرم شهید صدر، داستان خود را گفته بود، یکی از اشخاص حاضر در مجلس، به طمع افتاده بود، با همین بهانه از ایشان پولی بگیرد. 🌀وی وقتی با پاسخ منفی و عذرخواهی ایشان مواجه شد، زبان به ناسزا و تهمت باز کرد و گفت: «شما وجوه شرعی را خرج طلای زنان و دخترانتان می‌کنید و برای خودتان قصر می‌سازید و ماشین می‌خرید. دو روز قبل فلانی آمد و شما به او صد دینار دادید، اما امروز که من آمدم چیزی به من نمی دهید». ⚡️من از صبر شهید به جوش آمدم و می خواستم موقع خروج از منزل از خجالت آن طلبه برآیم. 🍁اما شهید صدر که متوجه قصد من شده بود، متوقفم کرد. وقتی رفت به من گفت: «ما باید به اندازه مسئولیت مان، صبر و تحمل خودمان را بالا ببریم. من از حرف های این شخص ناراحت نمی شوم، زیرا اگر شرایط مرا می فهمید طور دیگری عمل می کرد و روزی فرا می رسد که با فهمیدن حقیقت پشیمان خواهد شد». 💢راست می گفت. روزی رسید که این طلبه با فهمیدن حقیقت برای عذرخواهی آمد و دست و پای ایشان را بوسید. 🌱آن روز شهید صدر با یاداوری داستان گذشته به من گفت:«ما باید با مردم اینطور رفتار کنیم». 📚شهید الأمة وشاهدها، ج ۱، ص ۱۷۷. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚
حتما مطالعه بفرمایید👇 فیض الاسلام دانش آموخته ی نجف بود ولی اواخر عمر به تهران‌ آمده بود پسرش می گفت: پدرم به هیچ وجه از وجوهات شرعی استفاده نمی کرد تهران که آمد در بازار اول یک دکّان حبوبات فروشی زدند و بعد از مدتی تبدیل به پتو فروشی کردند صبح با هم به مغازه می رفتیم و یکی دو ساعت که می گذشت و چند نفر پتو می خریدند، می گفت ببندیم بریم خونه! می گفتم هنوز که تا ظهر مانده است. می گفت: نه دیگه خرج امروزمان درآمد. و می رفتیم منزل و ایشان مشغول نوشتن کتاب هایش می شد همسرشان هم در مصاحبه گفت: ایشان که می خواست ترجمه نهج البلاغه را چاپ‌ کند، پولی نداشت. من چون پدرم متمول بود، دو منزل به ارث برده بودم، یکی چهارصدمتر و دیگری ششصد متر. به من گفت حاضری منزل چهارصد متری را بفروشی تا سه جلد از ترجمه ام را چاپ‌ کنم؟ من هم حاضر شدم و را فروختیم. برای چاپ سه جلد بعدی هم دوباره به من گفت: حاضری منزل ششصد متری ات را بفروشی؟ در عوض قول می دم خود حضرت امیر برایت منزلی برسانند. من هم حاضر شدم و تمام ۶ جلد چاپ و منتشر شد بعد از مدتی، همسایه ای یهودی داشتیم که با همسرش اختلاف داشت و مرتب بگو مگو و دعوا می کردند. روزی درب منزل ما آمد و به شوهرم گفت: حاج آقا من زنم را طلاق دادم و دارم می رم آمریکا. این منزل من برای شما منزل آن یهودی هزار متر بود !!! نقل از استاد وافی روایت ها و حکایت ها @حکایتهای_شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از نهج البلاغه
41.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علت حمایت‌های رهبری از پزشکیان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💥انتقاد شدیدحجت‌الاسلام‌والمسلمین مجتبی روحانی راد، امام جمعه بابل از سخنان رییس جمهور و تخریب فراجا : 💥لاهیجان مگر دادستان و استان گیلان مگر بازرسی انتظامی ندارد که رییس جمهور دستور بررسی ویژه بدهد! چرا برای قتل روحانی مظلوم در همان استان این دستور داده نشد؟! 💥در روزهای اخیر خط جریانی به دنبال فتنه علیه نیروی انتظامی در کشور به راه افتاده است و متاسفیم که رییس جمهور محترم هم حرف غیرکارشناسی درخصوص نیروی انتظامی بیان نموده تا عده‌ای افراد بخواهند برای او کف و سوت بکشند. شهرستان لاهیجان مگر دادستان و دادگستری ندارد؟ نیروی انتظامی استان گیلان مگر بازرسی ندارد؟ که شما بخواهید به صورت ویژه این قضیه را بررسی کنید! ماه گذشته در همین استان گیلان یک روحانی مظلوم را به قتل رساندند اما صدایی از احدی در نیامد آن وقت برای فوت یک متهم دستگیر شده در نزاع بدون مشخص شدن جوانب موضوع این طور موضع گیری می‌کنید؟ آیا فقط این شخص شهروند است؟! 💥در آستانه ۳۱ شهریور سالروز آشوب‌ها هستیم. در این زمان بجای حمایت از نیروی انتظامی که در سراسر کشور میدان‌دار امنیت است و اگر زحمات این نیرو نبود خدا می‌دانست چه بر سر کشور در می‌آمد، جای شرمساری است بخواهیم اقتدار آن را بشکنیم. هشدار می‌دهیم اگر بخواهید در این خصوص مانند رفقای خود افرادی را به کف خیابان بکشانید مجدداً همان سیلی گذشته را از مردم دریافت خواهید کرد. 💥جمعه ، ۹ شهریور ۱۴۰۳ ‌‌‌‌┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
هدایت شده از صدای مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشدار دست از تخریب پلیس بردارید! 💥پلیس چه گناهی کرده که هم باید در مواجهه با اشرار و سارقین و تروریست ها شهید بدهد و هم در رسانه ها توسط سیاستمداران تخریب و تحقیر شوند؟ 💥وقتی رئیس جمهورکشور به پلیس عناوینی چون تخریبگر و عامل تاریکی و... میدهدچه انتظاری است که درکف جامعه اراذل واوباش اجیر شده ازپلیس خوفی داشته باشند؟! 💥امام خامنه ای بارهانسبت به خطرتخریب پلیس و هدف قرار گرفتن اقتدار پلیس به مسئولان و آحاد جامعه هشدار داده اند. آقای پزشکیان! 💥سخن امام خامنه ای درمورد وزرایتان اگر درحدمشورت بود،آنچه در مورد حفاظت از جایگاه نیروهای انتظامی و حفاظت از حیا و عفت عمومی خطاب به مسئولان گفته انددستور است نه یک مشورت. 💥به تعبیر امام خامنه ای، نیروی انتظامی یکی از ارکان امنیت کشور است؛ آقای پزشکیان شما رئیس شورای عالی امنیت ملی هستید لطفا متوجه اهمیت سخنان و مواضعان باشید و با امنیت کشور بازی نکنید. 💥مسئله حجاب وعفت عمومی یکی ازمسائل مهم فرهنگی است.طبیعتاً بخشی از مسائل نیزنیازبه ورود ونظم بخشی انتظامی دارد که پلیس در آن ایفای نقش می‌کند. 💥انتظار میره بیش از این مراقب مشاورنماهای اطراف خودباشید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
‹‹ داستان زن فقیر و حضرت داوود ›› /// عدالت خدا ///🌱 زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام) آمد و گفت: "اى پیامبر خدا! پروردگار تو ظالم است یا عادل؟" داوود(ع) فرمود: "خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟" زن گفت: "من پیرزنی هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم." هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود(ع) را زدند. حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد. ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود(ع) آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: "این پول ها را به مستحقش بدهید." حضرت داوود(ع) از آن ها پرسید: "علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به این جا آورده اید چیست؟" عرض کردند: "ما سوار کشتى بودیم که طوفانى برخاست. کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم. ناگهان پرنده اى را دیدیم که پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت. آن را گشودیم و در آن شال بافته ای دیدیم. به وسیله آن، محل آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم. ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى صدقه بدهى. حضرت داوود(ع) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاه تر از دیگران است. و اوست آن کس که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد. چه اندک سپاسگزارید. سوره مؤمنون - آیه 78