9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پشت کاجستان ، برف
برف، یک دسته کلاغ
جاده یعنی غربت
باد، آواز، مسافر و کمی
میل به خواب
می نویسم؛ و دو دیوار
و چندین گنجشک
یک نفر دلتنگ است...
#سهراب_سپهرى
صبح زیباتون بخیر و رنگی🌹
امروزتون پر از شادی و قشنگی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 #السلام_علیک
🌼 #یا_اباصالح_مهدی
🌼عمری اسیـر هجر
💫و غم بی قراری ام
🌼بارانی ام که بر
💫سر راه تو جاری ام
🌼عمـرم به سر رسیـد
💫بیا عشق فاطمـه (س)
🌼از حد گذشتـه
💫 مدت چشم انتظاری ام
🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَــرَج🌼
پارت ۳۸۲........
تموم مدت شبی که فرداش چهلم ارین بود رو قرآن تلاوت کردم و همش رو هدیه کردم به روح ارین ..... می دونستم الان خیلی به این معنویات نیاز داره ...... مامان ملیحه و نسترن خانوم برای ناهار روز چهلم فسنجون و مرغ برای مهمان ها تهیه کرده بودند و مشغول دیس زدن حلوا ها و نان و پنیر هایی که مامان ملیحه درست کرده بود و بسته بندی میوه ها بودند تا فردا موقع مراسم بین مهمان ها توزیع بشه .
دلم می خواست در جمعشون باشم و کمکشون کنم ولی دست ودلم به کار نمی رفت بیشتر گریه می کردم .... از طرفی وضع جسمیم انقدر مساعد نبود که مدت زیادی رو بتونم بشینم .
بعد از صرف ناهار چهلم و قرائت فاتحه از طرف مهمان ها حاضر در خونه اقاجونم همگی راهی خاک ارین شدیم .... باز این گریه های لعنتی امونم رو بریده بود و نمی ذاشت درست با ارین عزیزم درد و دل کنم ..... اشک های گرمم کل صورتم رو پوشونده بود و دیدم رو تار کرده بود ..... توی احوالات خودم غرق بودم و اروم اروم با ارین صحبت می کردم که صدایی مردانه گوشم رسید ..... داشت برای خودش طلب بخشش می کرد ..... بند دلم در حال ترکیدن بود که دوباره صداش به گوشم رسید که فریاد وار داشت با ارین حرف میزد : داداش منو ببخش ..... نمی خواستم اینجوری بشه .... نمی خواستم از بین بری ..... ارین می فهمی چی میگم ..... من نمی خواستم تار مویی از سرت کم بشه .... من نمی خواستم .... نمی خواستم اینطوری بشه .
چشم باز کردم و اشکام رو پاک کرد ..... اریا بود که کنار قبر ارین نشسته بود و با دست های دستبند خورده داشت زجه می زد .... چندتا پلیس هم دورش رو گرفته بودند .... خبری از اریای خوش تیپی که همیشه به خودش می رسید و صورتش رو شیش تیغه می کرد نبود .
دلم نمی خواست صداش رو بشنوم .... اصلا به چه حقی اونو اورده بودن سر خاک ارین ..... کی براش سند گذاشته و مرخصی گرفته بود ..... اون زندگی منو نابود کرده بود .
همون لحظه کسی که نوحه می خوند با قرائت فاتحه ای مجلس رو تموم کرد و برای روح عزیز از دست رفته طلب مغفرت .
کتایون و مریم به سختی از کنار خاک بلندم کردند و روی ویلچر نشوندند ..... خواستیم به طرف ماشین حرکت کنیم که بابای ارین دوباره جلوم رو گرفت : دخترم .... ببخش و کوتاه بیا .... اموال ارین هم که بیشترش بهت رسید .... کوتاه و بیا و از اریا بگذر ...... اگر منو مادرش هم بریم رضایت بدیم دادگاه رضایت تو رو هم می خواد ..... بازم اریا توی زندان می مونه ..... خواهش میکنم رضایت بده .
اقاجونم همون لحظه در کمال احترام پدرشوهرم رو از کنار پام بلند کرد و بردش اون طرف تر ..... شنیدم که داشت بهش میگفت : حال دخترم خوش نیست .... توی این چند روز داغ همسرش کم بود که ازش شکایت هم کردید و می خواستید پاش رو به دادگاه باز کنید .... تمومش کنید ... بذارید یکم سرد بشه ... اون وقت تصمیم می گیره .
توی احوالات خودم غرق بودم و تنها کسی که کنارم ایستاده بود مریم بود .... سرم به زیر بود و کسی رو نگاه نمی کردم ..... همه مشغول جمع و جور کردن وسایل بودن .... استاد کیایی هم در نزدیکی ما داشت با کامران حرف میزد .
احساس کردم سایه ای روم افتاده .... ولی باز سرم رو بلند نکردم .... اما نگاهم که به کف زمین بود ..... متوجه ام کرد که یه مرد جلوم ایستاده و داره نگاهم میکنه ..... بی درنگ سرم رو اوردم بالا .... مریم هم انگاری هواسش نبود وگرنه زودتر منو از اونجا دور می کرد .
سرم به بالا نیومده بود که اریا رو مقابل خودم دیدم ..... لباس عادی تنش بود و با دستای دستبند خورده .... زل زده بود بهم و نگاهم می کرد ..... چطور تونست اینکارو با من بکنه .... الان ارین زیر خروار ها خاک مدفون بود و من اینجا تنها مونده بودم ...... بی اختیار از جام بلند شدم و با هرچه در توانم بود سیلی محکمی کوبیدم توی صورتش .... از جاش تکون نخورد .
در عوض این کاری کردم مریم با عجله دستم رو گرفت : کیانا جونم .... چیکار میکنی ؟ .... نکن تو رو خدا .
اما من توی حال خودم غرق بودم که اریا به حرف اومد : بزن .... اره ..... یکی دیگه بزن .... اصلا ده تا بزن ..... هرچه قدر دوست داری بزن ..... ولی بدون ارین فقط برای تو نبود .... ارین برای همه بود ..... حق داری بزنی .... بزن .
خواستم یک سیلی دیگر حواله صورتش کنم که دستی مردانه اریا رو به عقب هول داد و به پلیس ها گفت : بهتر نیست ایشون رو زودتر ببرید تا وضع بدتر نشده .
اریا بی توجه به حرف کیایی و پلیس ها که سعی داشتن ببرنش در تقلا بود تا بیاد جلو : کیانا .... من نمی خواستم بلایی سر برادرم بیاد .... نمی خواستم اذیتش کنم ..... بهت حق میدم بخوای هر بلایی سرم بیاری .... ولی باور کن من نمی خواستم یه تار مو از سرش کم بشه .... چه برسه بیاد سینه قبرستون و تا عمر دارم عذاب مرگشو بکشم .
اریا داشت می گفت و پلیس ها همین طوری عقب عقب می بردنش ..... این من بودم که نفسم بالا نمی اومد و یاری نمی کرد .... احساس خفگی داشتم ..... احساس ادمی که اکسیژن برا نفس کشیدن نداره .از امروز فصل اول فقط ۱۰ هزار تومن😍
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/1472435/35030
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
⁉️فصل دوم
https://eitaa.com/joinchat/4206690776C521e60d745
عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
🌿 ادامه دارد...
دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
✅جملاتی که در رابطه معجزه میکند
من تحت هر شرایطی تو را دوست دارم
از نظرم فوق العادهای
باهم حلش میکنیم
من برای تو اینجام
من هم موافقم
خیلی زیبایی
ازت ممنونم
درکت میکنم😇
#همسرداری
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
"چرا همسرم شاد نیست؟!"
به او توجه نمیکنید:
🔹 وقتی بعد از یک روز طولانی کاری به خانه برمیگردید، تمام چیزی که نیاز دارید استراحت کردن، تلویزیون تماشا کردن و خوابیدن است. این رفتار بسیار طبیعی است اما توجه و تمرکز روی رابطهای که با همسرتان دارید، باید الویت شما باشد.
🔸 یک زن وقتی همسرش به او توجه نمیکند، دچار اندوه میشود و این اتفاقی است که وقتی شما تلویزیون، موبایل و یا هر چیز دیگری را به وقت گذراندن به همسرتان ترجیح میدهید میافتد. کلید یک رابطهی خوب، ارتباط است. با همسرتان گفتگو کنید و راههایی برای تقویت رابطهتان بیابید تا هر دوی شما شاد باشید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻همسر محترم ۹جا بغلم کن 👫…
وقتی برای کار مهمی استرس داره
وقتی که میگه دارم مریض میشه
وقتی که عصبانیه و ازت شکایت میکنه
وقتی خیلی خسته ست
وقتی از مسافرت برمیگرده
وقتی دلش گرفته و نمیدونه دلیلش چیه
وقتی موفقیت کوچیک یا بزرگی کسب میکنه
وقتی یه خبر خوش بهت میده
وقتی براتون ناز نمیکنه
@ZendegieMan
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
🥀🌻🥀
👈 ثابت کنید یک همدم خوب می تونید باشید.
👈 به همسرتون این اطمینان رو بدید که می تونه با شما درد و دل کنه و رازهای خودش رو بهتون بگه.باید بهش ثابت کنید بهترین مأمن اسرار و یا همدرد براش هستید.
👈چون معمولا افراد رازهای دل و درد و دل هاشون رو به نزدیکانی که خیلی دوسشون دارند میگند.
👈 قدرت عشق رو باور داشته باشید که می تونه آدم و زندگیش روبه کلی متحول کنه، پس عاشق باشید و همسرتون رو جذب کنید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
بهترین شیوۀ زندگی
آن نیست که نقشههایی
بزرگ برای فردایت بکشی؛ آن
است که وقتی آفتاب غروب میکند،
لذت یک روز آرام را چشیده باشی...
#دونالد_بارتلمی
❖
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
✨
#همسرانه
تو زندگی زناشویی همیشه به شوهرت افتخار کن و بهش اعتماد داشته باش.اگه روزی قرار بود بین حرف مادر و پدرت و شوهرت یکیو انتخاب کنی و بهش عمل کنی اون شوهرته!
مرد ها زمانی مرد واقعی میشن که تو زن واقعی زندگیشون باشی! خوده خودت باشی اونوقت خوشبختی احاطه ات میکنه و مرد زندگیت تورو عینه یک #ملکه میپرسته چون تو مسئول پادشاه شدنش بودی!
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#حرف_خودمونی
برای خوشبخت بودن ...
نیازی به اتفاق خاصی نیست !
موسیقی باران ...
برای دلخوشی کافیست ،
سلامی به همسر ...
نگاهی به فرزند کافیست ،
برای خوشبخت بودن ...
آغوش یک مادر کافیست ،
سواری روی موج خیال ...
نشستن کنار یادگاری ها ...
رفتن میان خاطره ها کافیست ،
برای خوشبخت بودن ...
یک احساس کوچک خوشبختی کافیس
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#بانو
حوصله و بردباری در زندگی زناشویی از اهمیت خاصی برخوردار است.
همیشه در برخورد با همسرتون چند ثانیه مکث کنید و تا بعدا پشیمون نشید...
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi