eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
هــمــســــ💞ــــرانـہ قرار نيست معشوق ما، كلِ حال خوب ما را تامين كند. من خود بايد زخم هايم را بيابم و آن ها را درمان كنم... يادمان باشد ما قرار است براى اين كه رابطه ی عاطفى خوبى را تجربه كنيم، در گام اول به صلح درونى رسيده باشيم و سپس وارد رابطه ى عاطفى خوب شويم. 👈 يادت باشد من در هيچ رابطه اى نه قرار است رابين هود كسى باشم و نه قرار است منتظر رابين هودى... •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
#برزخ_اما_بهشت18 گفت و محکم دستم را کشید و دوید، مجبور شدم بدوم و در حالی که جیغ بلندی می کشیدم، از
بعد آه عمیقی کشید و ساکت به جاده خیره شد. پشیمان شدم، فکر کردم چرا این قدر اخلاقم مزخرف شده، فقط می خواست بهم محبت کند! حرف مهشید راست بود که می گفت: – چرا همیشه مثل چاقو کش ها یک خنجر آماده داری که با دلیل و بی دلیل فوری از غلاف بکشی بیرون؟! آخر چه به سرت آمده که با هیچ کس نمی توانی مثل آدم رفتار کنی؟ انگار همه دنیا یک طرف هستند و تو یک طرف دیگر! همه را هم می خواهی گردن بزنی، آخر چرا؟ این همه خشونت و نفرت از کجا در وجودت جمع شده؟ نمی دانم، خودم هم نمی دانم! خدایا این فقط عیب من است یا همه آدم ها، که وقتی پایمان جایی از اشتباه خودمان توی چاله می رود، حاضر نمی شویم قبول کنیم که این اشتباهی بوده که کرده ایم و دنیا به آخر نرسیده؟ چرا وقتی عاشق می شویم، بی دلیل همه وجودمان را بی دریغ حراج می کنیم؟ چرا هر چه عشمان غلیظ تر و شدید تر است، سرعتمان در هیچ شدن بیشتر؟ و اگر در این بین طرفمان عوضی در بیاید، حالا یا از اول ما اشتباه انتخاب کرده ایم، یا نه، انتخابمان لیاقت محبت را نداشته، فرقی نمی کند، زود همه بیرق های محبت را چال می کنیم و جایش خنجر و سپر و نیزه بیرون می آوریم؟ غافل از این که دنیا با یک آدم و یک عشق شروع نشده، تمام هم نمی شود. تا دنیا دنیاست، آدم و عشق و خطا هم هست. به جای این که با تمام قدرت دریای عطوفت وجودمان را تبدیل به سیلاب نفرت کنیم، کافی است فقط حواسمان را جمع کنیم که دوباره اشتباه نکنیم. و این درست حکایت من است. آخر احمق، چرا تاوان نفهمی خودت را می خواهی از همه دنیا بگیری؟ اصلا به لحن و رفتارت فکر کرده ای؟ این ضعف بزرگی است که تو فقط می توانی با کیمیا ارتباط برقرار کنی، می فهمی؟! – نوار رو عوض کنم؟! مثل آدمی که از گرداب بیرون آمده گیج نگاهش کردم. نتوانستم جواب بدهم، بی اختیار به سمتش برگشتم ببینم حالتش چطور است؟ او هم یک لحظه برگشت، نه عصبی بود نه ناراحت فقط به نظرم آمد خسته است. چقدر برخوردهایش برایم جالب بود و این که نظر من هم برایش مهم است. نوع برخوردش باعث می شد از رفتار خودم احساس حماقت و حقارت را توام پیدا کنم. آرام دست های کیمیا را از گردنم باز کردم و در حالی که روی پاهایم می خواباندمش گفتم: – می خوای وایسیم یه چایی بخوری؟ خندید: – چیه؟ فکر کردی خوابم گرفته، می خوای آهنگ دامبول و دیمبول بذارم؟! – فکر نکردم، معلومه خوابت گرفته. – از کجا؟ – به قول خودت، از چشات که اندازه نخود شده. – چشام به خاطر نور ماشین هاس که اذیت می شه، وگرنه به این راه و این جاده و شب نخوابیدن عادت دارم. ساکت شد و چند لحظه بعد با خنده گفت: – پس بگو، از ترس این که من خوابم ببره، نمی خوابی آره؟ گفتم: – خب آره. همه خوابن، شب و دیروقت هم که هست، تو هم خسته…. حرفم را قطع کرد: – خب اون وقت بیدار بودن تو مثلا چه کمکی به نخوابیدن من می کنه؟ این حرف را یکی می زنه که با راننده حرف می زنه یارو خوابش نبره، تو که مثل خود من توی چرت داری جاده رو نگاه می کنی، می شه بفرمایین بیدار موندنتون چه کمکی به بیدار موندن من می کنه؟ آن قدر این جملات را با لحنی خنده دار گفت که خنده ام گرفت، آن هم خنده ای از ته دل. دستم را روی دهانم گذاشتم که آهسته بخندم. راست می گفت، چرا من در همه چیز این قدر حرفت شده بودم؟ و آن قدر خندیدم که چشم هایم پر از اشک شد. او هم که از خنده من لبخند می زد و سرش را تکان می داد، وقتی دید خنده ام قطع نمی شود، گفت: – می شه بگی کجای این قضیه این قدر خنده دار بود؟ همان طور خندان و با زحمت گفتم: – خریت من! که این بار او مثل بمب خنده ترکید و از صدایش هم رعنا بیدار شد، هم کیمیا از جا پرید. ✍🏻نازی صفوی ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
♥️🥀🌤 برای مـن دوست داشتنت شعریست! کلاسـیک؛ که بهم می‌ريزد تمام عاشقانه‌های مدرن را . . . ✍🏻سهيل جلالی ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
هــمــســــ💞ــــرانـہ 🍃 برای اینکه احترامتون توی فامیل، بخصوص فامیل‌های همسرتون بالا بره؛ یک راهش اینه که به همسرتون سفارش کنین که تا شما سر سفره نیومدین غذاش رو شروع نکنه... 👈 اینجوری همه میفهمن که همسرتون چقدر هواتون رو داره و بقیه هم احترام بیشتری براتون قائل میشوند. •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
9.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گل گلایل با کاغذ کشی🌼 #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
هــمــســــ💞ــــرانـہ ❇️ عذر پذیری 💠 خانم و آقای خونه عذرپذیری، یک صفت بسیار برجسته‌ و تولید کننده‌ی است! 💠 گاهی نرمش در رفتار همسرتون نشانه‌ی عذرخواهیه پس منتظر عذرخواهیِ کلامی نباشید، دلخوری‌ها رو زود تموم کنید! •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
👱🏼 همواره با زنان مدارا کنید .😇 💫 گاهی لجبازی می کنند ؛ 💫 گاهی بی جهت غُر می زنند ؛ 💫 گاهی به خانوادتان اهانت می کنند ؛ 💫 گاهی کینه های گذشته را تکرار میع کنند 💞 در همه حال ، 💞 با عشـق و محبت ، 💞 با خنده و شوخی و شادی ، 💞 از مسائل اختلاف زا ، دور شوید . •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
💝 1⃣ﺑﺮ ﺗﺮﺱ ﻏﻠﺒﻪ می‌کند! 2⃣ﺍﺷﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ می‌نشاند! 3⃣ﺑﺎ ﺑﯿ‌‌‌ﺨﻮﺍﺑﯽ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ می‌کند! 4⃣ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ می‌برد! 5⃣ﺭﻭﻧﺪ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺪﺗﺮ می‌کند! 6⃣ﻓﺸﺎﺭﻫﺎﯼ ﻋﺼﺒﯽ ﺭﺍ ﮐﺎﻫﺶ می‌دهد! •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
دوستات امشب دوتا پارت تقدیمتون میشه بابت تاخیر عذر خواهم🌸🌸🌸
امام‌ صادق‌(علیه السلام) می‌فرمایند: فرزندان خود را بسيار زيرا براي شما در هر بوسيدن است. بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۹۲ •┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈• ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
برای حفظ روابط صمیمانه با همسرتان، کوشا باشید: یکرنگی و یکدلی اتفاقی به وجود نمی آید. در نبود این یکرنگی و یکدلی، انسان ها از هم دور می شوند و روابطشان آسیب می بیند. داشتن روابط موفق، مستلزم سال ها توجه مستمر است. ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
#برزخ_اما_بهشت19 بعد آه عمیقی کشید و ساکت به جاده خیره شد. پشیمان شدم، فکر کردم چرا این قدر اخلاقم م
شاید بیش تر خنده ام از خوشحالی این بود که حسام در جواب تندی من تندی نکرده بود، انگار نه انگار که من بی جهت تندخویی کرده بودم. این رفتار اعصاب من را راحت می کرد. من را که خودم احساس می کردم مثل بچه ها شده ام، بهانه گیر و کم ظرفیت و ترسو، از هر چیز کوچکی از کوره در می رفتم، ولی در عین حال طاقت عکس العمل و مقابله به مثل دیگران را نداشتم. بیخودی جبهه می گرفتم و رفتار نادرست نشان می دادم و به همان سرعت هم پشیمان می شدم و کلافه. و وقتی به خاطر رفتار دیگران در تنگنا نمی افتادم، چقدر اعصابم راحت می شد. بایست تمرین می کردم، بایست سعی می کردم آدم بشوم. با خودم گفتم: – خدایا! کمکم کن که بتوانم. باید بتوانم. نزدیک صبح بود که رسیدیم. می دانستم که یکی – دو سال است حسام در زمینی که از سال ها قبل بین چالوس، و نوشهر، در منطقه ای به اسم دریاسرا داشتیم، خانه ای ساخته ولی فکر نمی کردم این قدر سنگ تمام گذاشته باشد. وقتی رسیدیم، نه تنها من، رعنا هم متعجب گفت: – حسام این جا دریاسراست؟! به جای آن سه اتاق کوچک و در آهنی رنگ و رو رفته و باغچه پر از علف های هرز، حالا ویلایی سفید و مرتب با در پیکری آبرومند و باغچه هایی مرتب و منظم نشسته بود. حسام با غرور و افتخار گفت: – بله، دریاسراست، فکر کردی من هر هفته این همه راه رو گز می کنم، می آم برم توی اون سه تا اتاق کج و معوج که شما بهش می گفتین ویلا؟ رعنا متعجب گفت: – بارک الله! کی این جا رو ساختی؟ – الان دو ساله، مگه نمی دونستی؟ – چرا، منتها فکر می کردم یه دستی سرهمون اتاق ها کشیدین، نه این جوری! حسام خندید: – واسه اینه که هنوز عمه این جا رو ندیده. عمه که بیاد ببینه از فردا کل فامیل از رنگ پشت بوم همسایه بغلی هم خبردار می شن، چه برسه به خود ویلا. توی خانه هم به قشنگی بیرون بود، مرتب و تر تمیز. پرده ها و مبل ها و اتاق ها در عین سادگی هماهنگ و زیبا بود. رعنا پرسید: – این جا رو مامان اینا درست کرده ن؟ حسام با افتخار گفت: – مامان اینا؟ مامان از وقتی ساخته شده، همه ش دو دفعه با بابا اومده ن این جا، اونم با عجله و رفته ن. خاله که همون دو بار رو هم نیومده، بقیه ام از اونا بدتر. همه ش سلیقه خود منه خواهر جان، کجای کاری؟ وقتی رعنا با ناباوری نگاهش کرد، خندید و گفت: – خب، یه خورده هم سلیقه خواهر دوستام! رعنا سری تکان داد و گفت: – گفتم کار تو نمی تونه باشه! – بنده خدا بازم خودم بودم که تونستم سلیقه همه شون رو این قدر قشنگ با هم هماهنگ کنم، این سخت تر از کاری که تو می گی نیست؟! رعنا گفت: – با این رویی که تو داری جواب تو رو دادن سخته برادر جان! – دست شما درد نکنه! حالا جای فضولی برید واسه خودتون یه اتاق انتخاب کنین وسایلتون رو بذارین. پس فردا که خانواده شمعدانی بیان نیم متر جا این جا حکم طلا رو پیدا می کنه. از من گفتن بود، خود دانید. غیر از یک اتاق خواب طبقه پایین، چهار تا اتاق خواب هم طبقه بالا بود که یکی از آن ها رو به دریا بود و کوچک تر از سه اتاق دیگر با پرده های سفید و آبی و دو تخت که من و رعنا به هم چسباندیم و آن جا شد اتاق ما. تقریبا تا عصر طول کشید تا خانه را آن طور که رعنا دوست داشت تمیز کردیم و حسام مایحتاج یا به قول خودش آذوقه چند روز را تهیه کرد و تازه از تلاش و تکاپویی که می کرد فهمیدیم که همان شب مهمانی دارد و دوست هایش را دعوت کرده. وقتی با اعتراض ما روبرو شد، گفت: – ا ، بیا و خوبی کن، مثه این که شماها بی دعوت اومدینا! ما به شما کاری نداریم، دوست های من همه شون مثل خودم آقا و کاری هستن، تازه بعد از شام می آن، پذیرایشون با خودم، دیگه حرف سر چیه؟ نمی توانست حرفی باشد، چون به قول او ما زورکی و بی دعوت آمده بودیم. البته به حال من فرقی نمی کرد، با دعوت یا بی دعوت، حوصله مهمانی و شلوغی و آن هم یک جمع ناآشنا را نداشتم. این بود که بعد از شام همراه کیمیا به اتاقمان رفتم و خیلی زود هم به خاطر بی خوابی شب قبل و خستگی خوابم برد. ✍🏻نازی صفوی ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿