eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجره دلتو رو به نور رو به عشق رو به زندگی باز کن...💚 روز بخیر @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
4_5945141246346397264.mp3
3.65M
💠دعــــــــــــــای سـمـات 💠 🌷عصرهای جمعه که می شود دل می گیرد. دعای سمات می خوانیم تا روحمان ملکوتی شود🌷 🔹امام صادق علیه السلام در ارزش این دعا فرمودند:اگر قسم یاد کنم که در این دعا، اسم اعظم است راست گفته ام. 📙بحارالانوار، ج 87، ص101. 🎙استادفرهمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🫧 صبحت‌بخیرمولای‌من🌸🌱 هر کجای زندگی را که نگاه می‌کنم، هر صفحه‌ی عمرم را که ورق می‌زن، هر گوشه‌ی دلم را که سرک می‌کشم ...جای معطر شما خالیست. انگار همیشه، میان تمام دلخوشی‌ها، بغضی مدام گلوی شادی‌هایم را می‌فشرده است ... انگار، نبودنتان هرگز نمی گذارد که این دم، نوش شود بیایید و مثل عطر بهارنارنج، کام جان‌ها را مصفا کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرمول استراحت کودکان🧑‍🦰👩‍🦰 👈بعد از درس خواندن، موبایل دیدن و فیلم دیدن ممنوع⛔️ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۳۰۰ ...... از روی تخت به ارومی بلند شد و خودش رو مرتب کرد : خیلی دیر شده .....
فصل دوم ...... پارت ۳۰۲ ...... صدای نیلوفر از اون ور می اومد که خانوم فروشنده اصرار داشت بیاد این ور تا لباس رو تنش ببینم و نظر بدم . بعد از چند دقیقه خودش هم اومد و اروم دم گوشم پچ زد : من نصف این لباسا رو نمیخوام .... همه رو به زو تنم کرد و خودش نظر داد .... میشه بریم ؟ ..... خسته شدم . لبخند به روش پاشیدم و رو کردم سمت فروشنده : همه رو حساب کنید بی زحمت .... یکم دیرمون شده . نیلوفر از حرفی که زدم تعجب کرده بود و حرفی نمیزد . با کل وسیله هایی که خریده بودیم از اونجا اومدیم بیرون که صداش در اومد : اقا امیر .... میشه به حرفام گوش کنید ؟ با وسایل تو دستم برگشتم سمتش : نه نمیشه ؟ کلافه نگاهم کرد : اون وقت چرا نمیشه .... من این همه لباس نمیخوام .... چرا همه رو حساب کردید ؟ برا این به حرفت گوش نمیکنم که هنوز واست غریبه ام ..... اقا امیر چیه هی میگی ؟ امیر علی ..... خلاص ..... بعدشم ..... دوست دارم واسه همسرم خرید کنم عیبی داره ؟ نگاهی از روی خجالت بهم کرد و سرش رو انداخت پایین که ادامه دادم : نیلوفر سوار شو .... به جان خودت که این چند وقت حسابی اذیتم کردی واسه یه جواب مثبت دادن ...... خیلی خسته ام .... اینام هیچ کدومش قابل گل روی تو رو نداره .... واقعا دوست داشتم بخرم واست . اهسته درب رو باز کرد و سوار شد . وقتی رسیدیم خونه .... شماره فرهاد رو گرفتم و بهش گفتم شام بیاد تو حیاط .... به کیانا خانوم هم بگه ..... دوست نداشتم اول بسم الله همه فکر کنن چون تازه زن گرفتم تو لاک خودم رفتم و دوست ندارم با کسی رفت و امد کنم . دست و صورتم رو شستم و از سرویس اومدم بیرون که دیدم نیلوفر هم یه دست از همون لباسایی که خریدیم رو تنش کرده و داره شالش رو مرتب میکنه .... تازه یاد عطر افتادم که بهش ندادم . دستام رو سریع با حوله خشک کردم و رفتم سمت خریدایی که همه روی مبل بود ..... جعبه عطر رو پیدا کردم و رفتم سمتش ..... درست پشتش کنار آیینه ایستادم و جعبه عطر رو گرفتم جلوش : تقدیم با عشق . کمی از فاصله بیش از حد نزدیکم بهش ..... و کادوی توی دستم شوکه شد ..... نگاهش از توی آیینه افتادم بهم که لبخند میزدم .... که به حرف اومد : این چیه ؟ بگیر بازش کن ..... البته نمیدونم خوشت میاد یا نه ؟ اهسته کادو رو از دستم برداشت که رفتم کنارش ایستادم و نظاره گر شدم . جعبه عطر رو باز کرد و شیشه عطر خوش رنگ و بویی رو ازش اورد بیرون ولی عطرش نکرد : ممنونم .... ولی خب به خاطر تنگی نفسم و الرژی که دارم نمی تونم عطرش کنم . هیچ اشکالی نداره ..... فقط دوست داشتم واست بگیرمش .... یاد گاری داشته باش ازم .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۳۰۲ ...... صدای نیلوفر از اون ور می اومد که خانوم فروشنده اصرار داشت بیاد این و
فصل دوم ...... پارت ۳۰۳ ......... لبخند ملیحی زد : مرسی واقعا . خب بریم تو حیاط ..... گمونم همه اومده باشن ..... بریم پیششون و کباب بزنیم که دور هم حسابی می چسبه . با ورودمون به حیاط جنگولک بازی های فرهاد شروع شد و نیلوفر و مریم و کیانا حسابی گرم صحبت شدن .... فرهاد گوشت های کبابی رو به سیخ می کشید تا بذاره سر ذغال گر گرفته . به چهره خانومم نگاه کردم ....‌ شوق تو نگاهش پیدا بود .... چیزی که تا قبل از این تو نگاهش ندیده بودم ..... بالاخره به وجودم عادت می کرد و این خصلت عشق بود که ادما رو بهم نزدیک . بعد از شام ..... فرهاد مریم رو حسابی سوپرایز کرد و قضیه خرید طبقه سوم اینجا رو بهش گفت ..... اشک شوق و ذوق بود که گلوله گلوله از چشماشون می چکید ..... این نوید روزای خوب رو تو این خونه می داد . ایام عید ..... عید از راه رسیده بود ...... سر سبزی و فصل و بهار ...... نو شدن دوباره همه چیز ..... دوست داشتم امسال عید دربست در اختیار نیلوفر باشم ..... که حالا یخش اب شده بود و دیگه امیر صدام می کرد ..... بعضی اوقات یه جان هم بهش اضافه می کرد که حسابی به قول فرهاد ذوق مرگ میشدم . تجربه ی جدیدی که تا به حال تجربه نکرده بودم و حسی قشنگ از اینکه یکی رو بیشتر از خودت بخوای و دوستش داشته باشی . دفتر رو یک هفته قبل از شروع ایام عید تعطیل کردم تا همه بتونیم راحت به کارامون برسیم و بریم خرید ..... دو روزی بود نیلوفر مهمون خونم بود ..... تا بتونیم باهم بریم خرید عید انجام بدیم .... خانواده اش هم رفته بودن شیراز ..... خودش هم از تنهایی واهمه داشت ..... پیشنهاد خودم بود که بیاد همین جا پیش خودم . عصر اخرین روز کار سال دفتر رو تعطیل کردم و با نیلوفر راهی بازار شدیم .... خرید عیدم امسال با بقیه سالها فرق زیادی داشت .... نیلوفر بود .... عشق بود .... حال و هوای خوب بود ...... یه نفر بود که باعث شده بود امید به زندگیم ده برابر بشه ...... نیلوفر خو عشق بود ...... که نصیبم شده بود . اخر شب با دست پر و کلی ماهی قرمز که همه انتخاب نیلوفر بود و تعدادشون به ۱۰ تا می رسید راهی خونه شدیم .... توی راه به نیلوفر نگاه کردم که با ذوق به ماهی های توی پلاستیک خیره شده بود و یکدفعه به حرف اومد : وای امیر خیلی خوشگلن .... اون ماهی سه دمه هست رو ببین خیلی نازه .با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
🔴 محبتهای ابتکاری 💠 همیشه محبتهای ابتکاری به همسر، روح تازه‌ای به زندگی می‌دمد و باعث لذت و آرامش جدیدی می‌شود. 🔸 گاه درب ماشین یا خانه را با زبان محبت برای همسرتان باز کنید. 🔸 کفش‌هایش را برایش جفت کنید. 🔸گاه موقع تنهایی به احترامش جلوی پایش بلند شوید. 🔸سر سفره صبر کنید و بگویید بدون تو غذا از گلویم پایین نمی‌رود. 🔸برخی مواقع لقمه در دهان همسرتان بگذارید و بگویید این لقمه‌ی محبّت است. 🔸ناخنهای او را بگیرید. 🔸دستهایش را بعد از شستن ظرف و کار در خانه ماساژ دهید و بگویید چون خسته شدی بگذار خستگی را از دستانت بیرون کنم 🔸 و دهها ابتکار دیگری که تا به حال انجام نداده‌ و یا کمتر برای او انجام داده‌اید. از تاثیرات فراوان محبتهای ابتکاری غافل نشوید. ‌‌‌ ‌ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ظلم به همسر 🔴 ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
⚠️اگرتوی جمع و حضور دیگران راجع به موضوعی با همسرتون توافق نداشتید مبادا به هم کنید.❌ 👌بهترین کار اینه که کنید و صحبت رو به خلوت خودتون واگذار کنید. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
بهترین رابطه‌ی زناشویی رابطه‌ای است که زن و شوهر بهترین دوست هم باشند. هیچ چیزی بهتر از این نیست که عاشق بهترین دوست‌تان باشید. این عشقی است که عمیق، قوی و ریشه‌دار است. 👈 اجازه دهید رابطه‌ی دوستانه‌ی سالمی میان‌تان شکل بگیرد و آنوقت ببینید چه تفاوت بزرگی در زندگی‌تان ایجاد خواهد شد. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
⛔️هشدار ⛔️ 💞جلوی جاری از خواهر شوهر بد گفتن و جلوی خواهر شوهر از جاری بد گفتن به هیچکس جز خودتون .آسیب نمیزنه!!! 💞روابط رو مدیریت کنین و صمیمیت رو با راحت پشت بقیه حرف زدن قاطی نکنید! 💞درعین حال خوب و مهربون و با محبت و محترمانه رفتار کنین و کاری هم به 💞کار بقیه نداشته باشین و از خاله زنک بازی دوری کنین تا خودتون هم در امان باشید! ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi