eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ #سایه #قسمت122 با خستگی کلید هایش را روی میز پرت ک
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ پشت چراغ قرمز نگه داشت و نیم نگاهی به سایه انداخت ،هنوز ساکت و مغموم در هم فرو رفته بود، این حالش را ناشی از ترس پرت شدن می دانست و به همین دلیل ترجیح می داد سکوت کند و سر به سرش نگذارد اما هر بار که نگاهش به چهره زیبا و جذابش می افتاد نا خدا گاه چیزی در وجودش آزارش می داد. با حالتی کلافه نگاهش را به ثانیه شمار چراغ راهنما انداخت .روی آخرین ثانیه طاقت نیاورد وبا زدن راهنما بعد از اینکه چراغ سبز شد جهت مسیرش را تغییر داد و دور زد .سایه با تعجب به طرفش برگشت و معترضانه پرسید : -پس چرا دور زدی؟ آرام نجوا کرد. -جایی کار دارم. صورتش را اخمی عمیق وترسناک که خود به خود باعث ترس سایه میشد ؛ پوشانده بود .وباعث شد دوباره سکوت بینشان برقرار شود آرمین مقابل یک مرکز خرید چند طبقه توقف کرد و در حالی که کمربندش را باز می کرد گفت: -باید چیزی بخرم ،می خوای توهم بیا . نگاهی به ساختمان مجتمع انداخت وبا بی حوصلگی گفت : -ترجیح میدم همینجا منتظر بمونم آرمین با گفتن :(هر جور راحتی )از اتومبیل پیاده شد وبا گامهایی منظم به طرف مجتمع رفت سایه با نگاه رفتنش را تعقیب کرد و وقتی از مقابل دیدگانش ناپدید شد بی حوصله سرش را به پشتی صندلی تکیه داد وبه ترانه ای که از سیستم اتومبیل پخش می شد گوش سپرد. به تو رسیدنم اگه قیمت جون داره بگو فرصت با تو بودنم اگه همین باره بگو راضی نشو لبای من فریادو از یاد ببره قصه به قصه بودنم با تو شنیدنی تره شب از سرم گذشته تو صدام بزن نفس نفس نذار بمیره شونه هام تو گیر و دار این قفس هم آشیون خواستنی شاپرک شکستنی بگو بگو بهم بگو که تا ابد مال منی هم آشیون خواستنی شاپرک شکستنی بگو بگو بهم بگو که تا ابد مال منی که تا ابد مال منی بگو برای عاشقی چه قیمتی باید بدم؟ بگو که می شناسی منو بگو می دونی عاشقم بگو بگو بهم بگو که قلبمو نمی شکنی بگو که می مونی برام بگو فقط مال منی شاپرک –علی مرشدی با نوای این ترانه به آرامش رسید .ترانه حال دل شکسته اش بود که با آهنگی غمگین وصدایی دلپذیر پخش می شد.تا آمدن آرمین چندبار ترانه را ریپلی کرد تقریبا حفظش شده بود وبا خواننده زیر لب تکرار میکرد وبا هر مصرع آن به دور دستها سفر میکرد در افکار شیرین خود غوطه ور بود که با صدای باز شدن در ماشین هراسان چشمانش را گشود ، بی اختیار دستش روی قلبش رفت ونفس عمیقی کشید.آرمین در حالی که پک شاپ کوچکی در دستش بود سوار شد وپک شاپ را به طرفش گرفت وگفت : -بیا این مال توهه! متعجب ابروانش را بالا داد و در حالی که نگاه جستجوگرش را به درون پک شاپ می انداخت آهسته گفت - مال من ! سپس با حیرت به آرمین خیره شدوپرسید : -خوب چیه؟ ماشینش را روشن کرد وبه سردی گفت : -بهتر شالتو عوض کنی ،این رنگه خیلی جیقه وتابلو شدی از لحن سرد کلامش بوی تحقیر می آمد واو دلش نمی خواست طابع دستورش شود . -خوب منظور! نیم نگاهی به او انداخت و گفت : -منظورم و خیلی واضح وروشن گفتم یک روسری ساتن نقره ای با طرحهای طلایی از پک شاپ بیرون آورد و در حالی که لمسش میکرد با لجبازی گفت : - فکر کنم رنگ شالی که پوشیدم بیشتر بهم میاد،تازه خیلی هم دوستش دارم آرمین به خوبی می دانست با خشونت و تهدید راه به جایی نمی برد وهرگز نمی تواند سایه را مجبور به تعویض این شال که درست روی اعصابش بود ؛کند . پس با لحنی ملایم ومهربان گفت : -رنگ نقره ای هم رنگ زیباییه که بیشتر از هر رنگی به چشمهای عسلی تو میاد خصوصا که روی رنگ چشمهات تاثیر می ذاره وخاکستری نشونشون می ده با نگاهی متحیر به آرمین خیره شده بود تغییر رفتارش کاملا غیر منتظره ونفس گیر بود چرا که هرگز فکر نمیکرد روزی آرمین بخواهد با این احساس در مورد رنگ چشمانش نظر دهد . در حالی که با زیر ورو کردن روسری در ذهنش رابطه رنگ نقره ای را با رنگ چشمانش بررسی می کرد با ناباوری آرام گفت : -ولی.................. آرمین سریع میان حرفش پرید و گفت : -حالا چرا امتحانش نمی کنی! نگاهی به کفشهای قرمزش که با شالش ست کرده بود انداخت وگفت : -پس کفشهام و چکار کنم ،اینجوری که پرچم می شم . با نگاه کوتاهی به کفشهای سایه ، تازه متوجه رنگ کفشهایش شد .پس با آرامش گفت: -هنوز زیاد دور نشده ایم،برمیگردیم یه جفت کفش نقره ای هم می خریم. 🌸 ✨ ♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨