eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
...: #رمان_فرشته‌ی‌من #فصل_دوم #قسمت_57 با اینکه تو ذوقم خورد ولی هیچ چیزی نمیتونست تو اون لح
...: ولی هممون آدمیم.درسته؟پس میتونیم درکنارهم زندگی کنیم و به عقاید هم احترام بزاریم.اصل،این دوتا جوونن که همدیگه رو میخوان و عقاید هم رو قبول دارند و به این نتیجه رسیدن که میخوان با هم زندگی‌کنند. مامانم برای اولین بار به حرف اومد و گفت: +ما از کجا بدونیم که پسرتون میتونه دخترمون رو خوشبخت کنه؟ما شناختی‌از‌پسر‌شما نداریم و از این بابت از آینده دخترمون مطمئن نیستیم. .... حرفهای اون شب خیلی امیدوار کننده نبود و بابام هم نذاشت که من و آقامحسن باهم حرف بزنیم و گفت که: +به هرحال من با ازدواج پسرم با دختر شما موافق نیستم و نمیتونم این وصلت رو قبول کنم وبعدش هم بعد از یه سری صحبت خداحافظی کردند و رفتند.حتی من باهاشون خداحافظی هم نکردم و تا آخرین لحظه داشتم تو آشپزخونه اشک می ریختم. وقتی رفتند از آشپزخونه بیرون اومدم و رفتم روی مبل نشستم.با ناراحتی به جعبه شیرینی و سبدگلی که آورده بودند خیره شدم.فکر میکردم اگه اونا بیان خونمون،همه چیز به خوبی و خوشی تموم میشه ولی نشد.چرا بابام نرم نمیشد؟ .... شنبه بعدظهر آماده شدم که برم سمت خونه زهرا اینا.میدونستم مراسم دارند و میخواستم با صحبتهای اون خانومه و زیارت عاشورایی که بعدش میخوندند آرامش بگیرم.دیگه پاتوقم شده بود اونجا؛حتی بعد از رفتن زهرا.روسریم رو لبنانی بستم و گیره زدم و حرکت کردم. وقتی رسیدم آروم با مامان زهرا سلام و احوال پرسی کردم و آروم یه گوشه نشستم. ایندفعه خانومه داشت درباره خدا حرف میزد.