eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
...: #رمان_فرشته‌ی‌من #فصل_دوم #قسمت_58 ولی هممون آدمیم.درسته؟پس میتونیم درکنارهم زندگی کنیم و
...: می گفت: +الان تو هرمجلسی میری درباره امام حسین(ع)و امام زمان(عج)و آدمای مختلف صحبت میکنند.اینا خوبه ولی اصلا یادمون رفته راس اینا خداست.بقیه شون واسطه هستند.میتونیم بعضی وقت ها هم به جای اینکه بقیه رو واسطه قرار بدیم مستقیم بریم سراغ خودش.بگیم خدایا من ایندفعه دستمو پیش هیچکس دراز نمی کنم و از هیچ کس چیزی نمیخوام.فقط میخوام که خودت فلان چیز رو بهم بدی.بعد که این جمله رو گفتی بعضی وقتا میتونی بگی خدایا من گناهکارم ولی فلان کس یا فلان امام رو واسطه قرار میدم تا تو زودتر حاجتمو برآورده کنی؛اینطوری درسته.مثل اینکه شمایه کار خیلی مهمی داری،نمیری به معاون بگی.میری به رئیس میگی ولی درکنارش به معاون هم میگی که توصیه ات رو بکنه که کارت بهتر پیش بره بعد از تموم شدن مراسم رفتم تو آشپزخونه پیش مامان زهرا.بااصرار زیاد قبول کرد که بزاره من استکان های چایی رو بشورم.بعد از اینکه شستن استکان ها تموم شد نشستم روی صندلی توی آشپزخونه و یه آه طولانی و غم انگیز کشیدم.مامان زهرا باخنده گفت: +چی شده؟آه میکشی!! سرتکون دادم و گفتم: _نمیدونم والا نشست پیشم و با لحن مهربونش گفت: +اگه یه بار مشکلی برات پیش اومد و کمکی از دست من برمیومد حتما بهم بگو.اگه کمکی از دستم بربیاد دریغ نمی کنم لبختد زدم و گفتم: _باشه ممنون.بیشتر از همه دلم برای زهرا تنگ شده.کاش‌بود... بلند شد و همونطور که داشت از یخچال آب برمیداشت گفت: +منم همینطور.کاش بود و میتونستید مدت بیشتری با هم دوست باشید.برای خودم جای تعجبه که من چه مادری هستم که بعد از زهرا زنده موندم بلند شدم و گفتم: _امیدتون به خدا باشه. من دیگه میرم.کاری ندارید؟ خداحافظ +خداحافظ عزیزم.مراقب خودت باش ... اسنپ گرفتم و رفتم بهشت زهرا.اول رفتم سرقبر زهرا و بعدش هم رفتم سر مزار همون شهید گمنامی که دوست زهرا بود و حالا شده بود دوست من.نشستم سرقبرش و دعای توسل خوندم.بعدش هم ازش کمک خواستم و وقتی به یاد حرفهای خانومه افتادم گفتم: _خدایا خودت مشکلم رو حل کن.خودت یه کاری کن بابان راضی بشه.به حق این شهید گمنام کمکم کن خداا گریه ام گرفته بود.دلم پربود و فقط با گریه آروم می شدم.سرم رو گذاشته بودم رو قبر و گریه میکردم.دنبال یه راه حل می گشتم تا بابام رو راضی کنم.تو حال و هوای خودم بودم که ...