حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت صد ..........
از اینکه اینقدر نسبت به یه خانوم اگاهی داشت و خیلی ریلکس برخورد می کرد خیلی خوشحال شدم .
با به حرکت در اوردن ماشین رو بهم گفت : کیانا جون قرص اسید فولیک استفاده می کنی ؟ میدونم برا خانوما خیلی خوبه . توی شرکت یکی از بهترین برند هاش تولید میشه . برات از خط تولید میگیرم و میارم.
به اهستگی گفتم : ممنونم ..... نمیخواد خودت رو به دردسر بندازی ........ همیشه از داروخونه میخرم و استفاده می کنم .
خنده اش باعث شد خنده ام بگیره : اِ........ خانوم ما رو باش ...... شوهرش شرکت دارویی داره بعد از داروخونه خرید میکنه .
تا رسیدن به رستوران ارین در مورد شرکت خیلی باهام حرف زد و از محصولات جدیدشون برام گفت .
منم بیشتر سعی می کردم شنونده باشم . کم کم داشتم به برق نگاه خاکستری خوش فرمش عادت می کردم . به گرمای مردونه دستش که تا الان تجربه اش نکرده بودم .
فقط یه چیزی اذیتم می کرد و اونم این بود که درست بود ما به هم محرم شدیم ولی هنوز خطبه عقد دائم بینمون خونده نشده بود و من از بوسه های وقت و بی وقت ارین که احساس می کردم دست خودش نیست یک کمی عذاب وجدان داشتم .
دوست داشتم اینا باشه برا زمانایی که کاملا برا همدیگه شدیم .
با رسیدن به رستوران و نشستن سر یه میز که دو نفره بود ارین گارسون رو صدا کرد : کیانا اگر اجازه بدی میخوام غذا سفارش بدم البته یه غذای مقوی که برات خوب باشه عزیزم .
دستاهام رو در هم قلاب کردم : هر چیزی که دوست داری سفارش بده عزیزم .
نگاهش از منو کشیده شد رو صورتم : من فدای عزیزم گفتنت بشم ......
نذاشتم ادامه بده : خدا نکنه ارین ...... دلت میاد تو فدا بشی ...... پس من عزیز کی باشم ؟
خنده ی مستانه ای کرد : رو نکرده بودی دلبریات روکلک .... یادم باشه یکم ازت حرف بکشم ببینم دیگه چی داری رو نکردی .
تا اوردن غذا ارین در مورد بقیه خرید هایی که قرار بود بعد ناهار انجام بدیم حرف زد . با چند تا تماس قرار های شرکت رو اوکی کرد و به منشی گفت احتمالا فردا نیاد شرکت .
ناهار رو اوردن کباب برگ و جوجه و کوبیده و چند سیخ جیگر که مشخص بود تازه است .
با دیدن این همه غذا رو بهش گفتم : وای ارین .... این همه غذا برا چی سفارش دادی خب ؟
همون طوری که داشت برا من کباب می ذاشت : بخور عزیزم ...... الان اگر نخوری بازم غروب ضعف می کنی .
بعد کشیدن غذای من خودش هم مشغول خوردن شد .
منم حین خوردن غذام بهش نگاه میکردم .
چه اروم و متین غذا می خورد .
حین خوردن غذا بهم گفت : راستی برات یه سوپرایز عالی دارم ولی الان بهت نمیگم بمونه واسه چند روز دیگه .
بعد از خوردن ناهار ارین دم گوشم گفت : راستی اینجا سرویسش خیلی تمیزه ..... اگر نیاز به سرویس بهداشتی داری می تونی از اینجا استفاده کنی .
نگاهی بهش انداختم که داشت بهم نگاه می کرد . با وضعیتی که داشتم باید حتما می رفتم سرویس به خاطر همین وسیله ام رو به ارومی از کیف در اوردم و کردم تو جیب پالتو رو به ارین گفتم : پس من یه چند دقیقه می رم و بر می گردم .
ارین لبخندی زد : باشه ...... پس منم اینا رو حساب کنم تا تو بیای ....... مراقب باش .
بعد از اومدن از سرویس بهداشتی که واقعا تمیز بود دیدم ارین داره کت زمستونیش که موقع صرف ناهار به خاطر راحتی در اورده بود رو می پوشه .
به ارومی رفتم جلو پشت یقه کتش رو براش درست کردم که نگاهم کرد .
با هم از رستوران بیرون اومدیم رفتیم سمت لباس فروشی که فقط لباس های مجلسی داشت رفتیم .
تصمیم گرفته بودم برا مجلس عقد پیراهن نباتی انتخاب کنم .
لباس ها همه یا کوتاه بودن با بالا تنه نداشتن که مورد پسندم واقع نشد . از طرفی هم ارین با دیدن لباس ها اخم می کرد که متوجه شدم اصلا دوست ندارد حتی در جمع زنانه هم از این مدل لباسای لختی بپوشم .
بالاخره بعد از کلی زیر و رو کردن لباس ها خسته و مانده بدون هیچ خریدی اومدیم بیرون. همین که خواستیم از در پاساژ بیایم بیرون دیدم ارین در حال خوندن چیزی هست که به دیوار نصب شده : مزون شاهکار ...... دوخت انواع لباس مجلسی و عروس و مراسمات ...... طبقه بالا .
نظرتو به نویسنده بگو:
https://harfeto.timefriend.net/16706082802920
۴۰۰ پارت کامل رمان در وی ای پی کیانا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8
🌿 ادامه دارد ...
🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید.
دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنگامی که شب فرامیرسد، ممکن است نگرانی هایت محو شود. تمام کارهایی را که امروز میتوانستی انجام دهی انجام دادهای. فردا روز دیگری برای انجام کارهایی است که امروز نکردی.
شب بخیر🌔🌙
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان کوتاه ( سرنوشت یک ملت )
♦️ امیر کبیر: حاج میرزا،کار این مهندس اُتریشی به کجا کشید؟
♦️ حاج میرزا: اون کارشو شروع کرده،اما فلز مورد نیاز برای ساخت توپ موجود نیست! راه واردات هم به علت تحریم انگلیس بستس! اینه که کار فعلا متوقف شده...
♦️ امیرکبیر: نباید متوقف بشه حاج میرزا!نباید متوقف بشه!...ارتش انگلیس پشت مرزهای ایرانه! همینجوریی هم وقتمون کمه!...
صداپیشگان: مسعود عباسی - علی حاجی پور- مسعود صفری - امیر مهدی اقبال - کامران شریفی -احسان فرامرزی
نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی
پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی
@radiomighat
#حسیݩجآنــــ✨ــــ【ع】
ای پرچم حسین بنازم به بختِ تو؛
بامِ فلک کشیده ترا بر فراز خویش ..
آن پرچمی که
نام حسین است
روی آن؛
هر گز رها نمی شود از اهتزاز خویش ..
#صبحتون_کربلاییــــــــــــ♥️】
17.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ / پیشنهاد دانلود✓
طرف میگه امام زمان رو آخوندا از خودشون ساختن و اصلا وجود نداره 😡
❌میگه چون تو قرآن اسمی از امام زمان نیست پس دیگه نیست!
سیدکاظم روح بخش هم یک جواب کوبنده و منطقی بهش داده و اثبات کرده وجود امام زمان ، اما شبکه های اونوری وهابی این کلیپ رو کامل نشر ندادن و تقطیع کردن 😐
#امام_زمان
#مسائل_روز
#نشر_حد_اکثری
╌─═ঊঈ🌺ঊঈ═─╌
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫وقت ندارم برای خودم...
اللهم عجل لولیک الفرج
سه تا صلوات برای ظهور امام زمان(عج)بفرست🙏
لطفا با منتشر کردن این فیلم زیبا امام زمان (عج) خوشحال کنید😍
استاد شجاعی
#کلیپ
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آزادییعنـے ⌈زن⌋ چنینشدن‼️
•
#زن_در_اسلام
وقتی خدا یه دری رو میبنده، اصرار به دیدن منظره نکن، شاید بیرون طوفانی باشه :)
« به خدا اعتماد کن رفیق »💛
امام موسی کاظم علیه السلام درمورد ماه رجب فرمودند :
رجب نهر فى الجنه اشد بياضا من اللبن و احلى من العسل فمن صام يوما من رجب سقاه الله من ذلك النهر.
رجب نام نهرى است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرينتر هركس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد خداوند از آن نهر به او مى نوشاند.
من لا يحضره الفقيه، ج 2 ، ص 92 ، ح 1821
#اين_الرجبیون✨
✨✨✨✨✨
#دعای_بعدازنمازدرماه_رجب🌙
👇👇👇
✨﷽✨
يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ، وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ، يَا مَنْ يُعْطِى الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ سَأَلَهُ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً، أَعْطِنِى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيا وَجَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ، وَاصْرِفْ عَنِّى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيا وَشَرِّ الْآخِرَةِ، فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ، وَزِدْنِى مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ.
✨🌟✨🌟✨
خداوندا✨
مارا جزء الرجبیون ☘
قرار بده🤲
•━━━━•|•♡•|•━━━━•
🔹حضرت استاد یزدانپناه دام ظله:
🔰بیشترین گرفتاری ما این است که غل و زنجیرهایی داریم که نمیتوانیم، باز کنیم، نه اینکه عزم حرکت نداریم، میخواهیم حرکت کنیم، اما غل و زنجیرهایی داریم که نمیشود.
‼️بهترین راه، استغفار است.
🌸ماه رجب، ماه استغفار است، در همه ماهها، استغفار هست اما در ماه رجب، به شکلی ویژه است.
استغفار یعنی پاک کردن گذشته و از غل و زنجیر آزاد شدن.
🔆 «وَمَنْ يَعْمَلْ سُوٓءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِيمًا» (و هر كس كار زشتی كند یا برخود ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را بسیار آمرزنده و مهربان خواهد یافت.)(سوره مبارکه؛ آیه ۱۱۰)
🔸«یجد الله» یعنی در همین جایی که گناه کرده یا ظلم به نفس انجام داده، خدا را غفور و رحیم مییابد؛ نه در جهان پس از مرگ.
🔸 «یجد» یعنی تعامل وجودی حضوری با خدا یعنی در همان جا احساس میکند خدا او را بخشید.
🕊قبل از استغفار هر چه میکرد حالت حضور نداشت اما الآن احساس پرواز میکند و میبیند که استغفار باعث شده همین الآن خدا به او تفضل کند. روح ما اگر مانند پرنده آسمانی باشد و قدرت پرواز داشته باشد اما پرواز نکند، دلیلش همین غل و زنجیرهاست.
خاصیت ما پرواز است، باید غل و زنجیر را برداشت. خاصیت ما این است که دایم معنویت از ما بجوشد، چرا نیست؟ چون جان با غل و زنجیر، کدر است و نمیشود. جان آلوده است.
#ماه_رجب
#استغفار
#استاد_یزدان_پناه