فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواند زبان دلم ثنای محمد(ص)
ماند خرد خیره در لقای محمد(ص)
دیده دل، جام جم به هیچ شمارد
سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص)
🎊عید مبعث مبارک🎊
سلام روزتون نبوی
"صمیمیت با همسر، بدون صرف هزینه!"
✍به همسرتان نشان دهید که برای شما اهمیت دارد و اولویت اول زندگی شماست. همسر شما نیاز دارد که بداند برای شما اهمیت دارد و حتی اولویت اول زندگی شماست. اگر بتوانید چنین حسی به همسرتان بدهید، گام بزرگی برای رسیدن به صمیمیت در زندگی زناشوییتان برداشتهاید.
بنابراین سعی کنید همواره از همسرتان حمایت کنید، در برابر دیگران از وی تعریف کرده و هوایش را داشته باشید. تلاشهای وی را هرچند از نظر شما کوچک و ناکافی باشد، حتما ببینید. اجازه دهید حرفهایش را بشنوید و همدلی کنید.
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
✅رازدار باشید حتی اگر با هم دعوایتان شد!"
✍دعوای زن و شوهر مثل بسیاری از اختلافنظرها و تفاوت سلیقه و دیدگاهها امری طبیعیه اما غیرطبیعی اینه که همه دوستان و اقوام و همسایهها از این دعواهای زناشویی باخبر بشن! نسبت به مسایل و مشکلاتتون، رازدار باشید و فراموش نکنید که به زودی با هم آشتی میکنید اون وقت همسر شما با حرفهایی که، پشت سرش زدید و یا حتی جلوی روش، موقعیت بدی در بین فامیل و ... پیدا میکنه و خود شما هم به خاطر اینکه، آن قدر بدگویی کردید شرمنده میشید.
همسر شما، در درجه اول یک انسان و در گام بعد شریک زندگی و همسر و همراز شماست. پس طوری در موردش حرف نزنید که حتی خودتون هم نتونید از آفت و آسیبهای شخصیتی حرفهاتون در امان بمونید
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
#گذشت
💟 چنانچه همسرتان با رفتار یا گفتارش باعث آزردگی شما شده، او را ببخشید.
👈هرگاه اختلافی به وجود آمد، گذشتهها را به رخ او نکشید، به خصوص اگر اظهار پشیمانی کرده است.
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
#سایه #قسمت142 شماره نازنین را گرفت وخیلی کوتاه گفت : -نازی کنار در خروجی منتظرم باش از جا برخاست
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨
♥️
☘﷽☘
#سایه
#قسمت143
آرمین در حالیکه شیشه ماشینش را پایین داده بود وبا سرعت خیلی کم پا به پایش رانندگی میکرد با خشم داد زد
-کر شدی یه ساعته دارم صدات میزنم
با نگاهی سرد که از هر ناسزایی برای آرمین بدتر بود فقط نگاهش کرد
آرمین عصبی وکلافه چشمانش رابر هم فشرد ونفس عمیقی کشید وسپس با کمی ملایمت گفت:
-با توام ............حالت خوبه! .........
بدون هیچ حرفی نگاهش راازاو گرفت وبه راهش ادامه داد این رفتارش دوباره آرمین را عصبی کرد ودادزد
-لعنتی با توام ....چراجواب نمیدی
باز هم جوابش فقط سکوت بود. آرمین کلافه ماشینش را نگه داشت وپیاده شد ،غضبناک بسمتش گام برداشت وبا خشم بازویش را گرفت ودر حالیکه به سمت خودش میکشید گفت:
-مگه با تو نیستم چرالال مونی گرفتی
در حالیکه سعی میکرد خودش رااز دستش رها کند دادزد
-ولم کن عوضی !...دست از سرم بردار،چی ازجونم میخوای
اورا به سمت ماشین کشید وبا لحن خشک وگزنده ای گفت:
-بیا بریم توراه بهت میگم
پسر جوانی که در حال عبور وناظر برخورد آن دو بود با این فکر که آرمین مزاحم سایه شده است به طرفش هجوم برد ودر حالیکه یقه لباسش را محکم می گرفت عصبانی گفت :
-نامرد ،مگه خودت خواهر و مادر نداری که مزاحم ناموس مردم میشی
آرمین که نهایت سعیش را میکرد آرامش خودش را حفظ کند و خونسرد باشد در حالیکه با یک دستش بازوی سایه را محکم گرفته بود با دست دیگرش دست جوان را روی یقه اش کنارزد ومحکم وقاطع گفت:
-دستتو بکش کنار ! این خانم همسر منه و به شما هم ربطی نداره
جوان نگاهی مشکوک به سایه انداخت وبا شک وتردید پرسید:
-راست میگه خانم ؟
سایه که از دعوا و برخورد احتمالی آن دو میترسید با سر گفته آرمین را تائید کرد. جوان غر غر کنان گفت :
-بهتره مشکلاتتونو تو خونه حل کنید نه تو خیابون
و از آندو دور شد آرمین با حرص بازوی سایه را فشرد و گفت:
-راه بیافت تا بیشتر از این آبروی منو نبردی
ودر حالیکه او را به دنبال خود میکشید درب ماشین را باز کرد وبا خشونت تمام او را روی صندلی پرت کردودر را محکم بهم کوبید.
مقداری از راه در سکوت طی شد آرمین نگاهی به سایه انداخت نگاهش سرد وبی روح بود،نفس عمیقی کشید وگفت:
-زنده ای !
باز هم عکس العملی جزء سکوت از خود نشان نداد .این رفتارش بیشتر از هر چیزی آرمین را عصبی میکرد پس با خشم داد کشید
-وقتی ازت سوال میکنم ادب داشته باش و جوابمو بده، مگه نگفتم بعد از کلاس بیا دفترم
در حالیکه نگاهش به خیابان بود خیلی عادی و خونسرد گفت :
-دلیلی نداشت که بیام اونجا
محکم پرسید:
-چرا؟
-چون حرفی برا گفتن نداشتم
-آره !تو با اون کاری که تو کلاس به راه انداختی ، نباید هم حرفی برا گفتن داشته باشی !
-شما هم حرفتون و زدید. حتی یه چیزی بیشتر از اونچه که میباید بگید هم گفتید .
به طرفش برگشت وبا نگاهی غضبناک داد زد
-میزان صحبتم وجنابعالی مشخص میکنه
خشمش را با گزیدن لبش مهار کرد و گفت
-تو میخواستی منو جلو بچه ها تحقیر کنی که این کار و هم کردی
- تحقیر....!! آی کیو تو اصلا میدونی تحقیر چیه.....؟ برداشتی کاریکاتور منو تو کلاس چرخوندی دنبال احترام هم میگردی شاید میخوای بابت این هنر زیبایی که بخرج دادی ازت تشکر وقدردانی هم کنم ،اصلا میخوای قابش کنم بزنم به دیوار تا که همیشه ببینم چه محبتی در حقم کردی وهر که دید بگم هنر دست سرکار علیه ست
فریاد کشید
-بسه دیگه ! منو با زور سوار ماشینت کردی که این اراجیف و بارم کنی
-نه سوارت کردم بهت تقدیر نامه بدم
-اگه میخوای همین جور اعصاب منو بهم بریزی بهتره همینجا پیادم کنی چون اصلا تحمل توهینهاتو ندارم و ممکنه که خودمو پرت کنم پایین
-خیلی دلم میخواد اینکارو کنی ومنو واسه همیشه از دست لوس بازیهای خودت خلاص کنی اصلا صبر کن تا سرعت ماشین و ببرم بالا تا وقتی پرت میشی مثل یه توپ بترکی
و همزمان سرعت ماشین را زیاد کرد سایه با ترس نگاهی به دستگیره در انداخت واز ته دل نالید
-چی ازجونم میخوای
-جواب سوالم رو............
خیره نگاهش کرد واو ادامه داد
-این که تو منو با اون نقاشی مزخرف به باد تمسخر گرفتی بماند چون در جریانم استادهای دیگه روبدتر از اینها دست میندازیداما اینکه به خودت اجازه دادی کلاس منو مسخره کنی اصلابرام قابل درک نیست
پر از خشم گفت :
-کشیدن کاریکاتوریه هنره
با پوزخند غلیظی گفت :
-جدی پس چرا به جای این رشته حساس و مهم کاریکاتوریست نشدی
-این به خودم مربوطه....
آرمین برگه را به طرفش پرت کرد و گفت:
-به من بگو این دلقک چیش شبیه منه !
#ادامه_دارد
🌸 #کپی_رمان_حرام_است
✨
♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
#همسرداری
زن و شوهر باید سعی کنند هنگام دعوا
کوتاه بیایند و این دلیل بر باخت نیست.
اگر هرکدام در پی نشان دادن
قدرت کلامشان باشند زندگی از هم فرو میپاشد.
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
مرا آلوده کن به عطر تنت...
تا بگویند:
بوی بهشت میدهد پیرهنت!
#نرگس_حسینی
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
قشنگ ترين حرفی كه يك مرد ميتونه به همسرش بزنه :
" مگه میشه تو رو داشتُ و خوشبخت نبود...❤️
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
🏡 @kashaneh_mehr💞✿✿
#تلنگر
هرچقدر به بالای قلهی #ظهور
نزدیڪ میشیمـ
هوا کم میشه! دیگه به شُشِ
هرکسی نمیسازه!
بیهوا میخرَن، بیهوا میبَرَن، بیهوا میاد! خیلی حواستونُ جمع ڪُنید؛
میزان هواےِ نَفسه...
#حاجحسینیڪتا
#اللهم_عجل_الولیڪ_الفرج
•┈┈••✾•❤️•✾••┈┈•
@koocheye_khaterat
•┈┈••✾•❤️•✾••┈┈•
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨♥️✨♥️✨ ♥️✨♥️✨♥️ ✨♥️✨ ♥️ ☘﷽☘ #سایه #قسمت143 آرمین در حالیکه شیشه ماشینش را پایین
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨
♥️
☘﷽☘
#سایه
#قسمت144
با حرص برگه رابرداشت و خواست پاره اش کند که آرمین سریع آن رااز دستش بیرون کشید و گفت :
-من فعلا با این کار دارم
با پوزخندی گفت:
-تو فکر می کنی الهه زیبایی ............
- توهم یک متکبر مغروری که بخاطر این غرور لعنتیت نمیتونی حتی اشتباهاتتو قبول کنی و بابتشون عذر خواهی کنی بیچاره پدر ومادرت که دلشون خوشه چه دختری تربیت کردن،بیچاره پدرو مادرمن که چهره معصوم وقشنگتو دیدن وفکر می کنن بهترین دختر دنیا عروسشونه ، اونها حتی نمیدونن که تو به اسم درس ودانشگاه داری چه غلطی میکنی
با غیض نگاهی به آرمین انداخت ولی هیچ جوابی نداشت که به او بدهید آرمین آهسته ادامه داد
-هیچوقت فکر نمیکردم اینهمه سبک سر وسبک مغز باشی
این دیگر آخر بی انصافی بود او داشت تاوان چیزی را میداد که اصلا مقصرش نبود اما همه آن رفتارها قابل تحمل تر از این حرف آخر آرمین بود او نمیخواست در دیدگاه آرمین اینهمه خراب شود اما کاری بود که شده بود واو دیگر نمیتوانست نظر آرمین را تغییر دهد
آرمین در عمق چشمان عسلیش خیره شد ومحکم گفت:
-فقط بگو کار کی بود..............
با لجبازی تمام گفت:
- کار خودم .............
-اینقدر احمق نیستم که ندونم این کارتو نبود پس بهتره بگی این نقاشی مزخرف رو کی کشیده ؟..
کار کنار دستیت بود نه ........
-تا صد سال دیگه هم که بپرسی فقط میگم کار خودم بوده پس بهتر دیگه نپرسی .............
لبخند تلخی زد وگفت
-بله میدونم! ....میدونم که توهمیشه فرشته نجات دیگرونی ....این اولین بارت نیست که خودت وفدای بقیه می کنی ،ولی می دونی اگه پای تو وسط نبود با اون دختره احمق چکار می کردم
همه وجودش از این حرف آرمین لرزید .آرمین ادامه داد
-این برگه رو میدادم کمیته انضباطی و کاری میکردم که کسی که اینو کشیده آرزوی فارغ التحصیلی رو به گورببره
-توی این کاریکاتور هیچ توهینی به تو نشده بلکه بلعکس به شخصیت و احساس دخترایی که چشم بسته بتو علاقمند شدن توهین شده
فریاد کشید
-اینکه سرکلاس درس من و وسط تدریس من این اتفاق افتاده به من توهین نیست
-این اشتباه از جانب من بود که شما هم به بدترین شکل منو تنبیه کردین
پوزخندی زدوگفت
-بدترین شکل! .......واقعا فکر کردی این بدترین شکل تنبیه من بوده، توی احمق نمیدونی اگه کس دیگه ای غیر از تو بود در جاحذفش میکردم همه بچه ها اینو میدونن ولی تو بازهم منو تو عمل انجام شده قرار دادی باز هم کاری کردی که پا روی غرورم بذارم و بخاطر توی بی فکر قانونهای خودمو نادیده بگیرم ،قبلا هم بهت گفتم اگه میخوای دانشجوی کلاس من باشی باید نظم کلاس منو رعایت کنی این دومین باره که بخاطر نادونی تو مجبور میشم کوتاه بیام ولی بهت اخطار میدم..هیچ وقت فراموش نکن که بار سومی در کار نیست
آرمین ساکت شدودر سکوت به رانندگیش ادامه داد معلوم بود که حسابی عصبانیست واین رااز طرز رانندگیش به وضوح حس میکرد مقابل برج توقف کرد وسرد وبی روح گفت :
-من شب دیر میام پس نمیخواد مثل موش توی لونت قایم بشی
در حالیکه به فکر حرفهای آرمین بود از ماشین پیاده شد هنوز چند قدمی بر نداشته بود که آرمین پا روی گاز گذاشت وبا سرعت از کنارش دور شد با صدای جیغ لاستیکها برروی سطح آسفالت متوجه عمق خشم و غضب آرمین شد
#ادامه_دارد
🌸 #کپی_رمان_حرام_است
✨
♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨
♥️✨♥️✨♥️✨♥️
✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨