❤️ حضرت امام باقر (علیه السلام) میفرماید: 📣 از نصایح لقمان به پسرش، یکی این است که گفت: 🍁"پسرم! اگر درباره مرگ تردید دارى، پس خواب را از خود دور کن ـ که نخواهى توانست ـ 🍁و اگر درباره رستاخیز تردید دارى، بیدار شدن از خواب را از خود دور کن ـ که نخواهى توانست ـ 🍁اگر اندیشه کنى، مى دانى که جان تو در دست دیگرى است 🍁و همانا خواب، به منزله ی مرگ است 🍁و بیدارى پس از خواب، به منزله بر انگیخته شدن پس از مرگ".🔴 📘 بحار الأنوار ج 13 ص 417

این‌رامن‌به‌جوانهامیگویم؛ دنبال‌تعلقات‌پَست‌نباشیم، همهٔ‌ما،راهیه‌به‌یک‌سمت‌هستیم! #حاج_قاسم #سردار_دلها

💚͜͡🕊 #امام_زمان💚 دردامِ‌توام‌،نیست‌مرا‌راهِ‌گریزی من‌عاشقِ‌این‌دام‌وتوصیّاد،کجایی💔..؟! 💚¦⇠#السݪام‌علیڪ‌یا‌بقیة‌اللہ‌ 🕊¦⇠#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

🎬مستند"حواریون موصل" روایت مجاهدت گردانِ مسیحیِ "بابلیون" و حضور حاج قاسم سلیمانی در آزادسازی موصل ⏰امشب دهم دی ماه، حوالی ساعت 23:30 📺شبکه سوم سیما تهیه شده در گروه تولیدات رسانه ای میقات @radiomighat

🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر) هفتاد و دوم ............ کمی سرش رو انداخت پایین : خب هر کسی معیار خاص خودش رو داره ...... نگاه به ظاهر و تیپ و قیافه من کنید شاید ادمی باشم که به خیلی چیزا علاقه داره ولی این طور نیست ......... من اون چیزی رو قلبا دوست داشته باشم بهش عمل می کنم و پسند می کنم و سعی می کنم اون چیزی انتخابم باشه که بعدها در موردش شک نکنم . بعد دستی در مو های حالت دارش کشید و ادامه داد : اما در مورد شما قضیه فرق میکنه ..... من اون چیزی که در شما و خانوادتون دیدم تا الان به چشم تو دخترای اطرافم ندیدم ........ شایدم دقت نکردم .....‌ ولی چیزی که منو سمت شما کشید با تموم جاذبه های دیگه فرق داره ........ متانت و وقار و حجاب یه دختری مثل شما رو واقعا دور و برم ندیدم ...... برام تازگی داره ....... البته من این تازگی رو خیلی دوست دارم . از حرفایی که داشت به ارومی و شمرده شمرده می زد حسابی جا خورده بودم . وقتی دیدم ارین سکوت کرده به ارومی دوباره به حرف اومدم : برای من تو زندگی مشترک خیلی مسایل مهمه ..... اول اینکه دوست ندارم تحت هیچ شرایطی مال حرومی وارد زندگیم بشه ... من حاضرم با نداری زندگی کنم ولی توی مال حروم غرق نشم ..... دوم اینکه از زمانی که چشم باز کردم جز احترام و مهربونی از خانواده ام چیزی یادم نمیاد . اقاجونم همیشه طوری رفتار کرده تو خونه که هیچکس ازرده خاطر نشده . ارین سرش رو به نشونه تایید حرفم تکون داد : من قول میدم اگر قصدتون ازدواج با بنده هست از این به بعد هم همین باشه کیانا خانوم . با سکوت دوباره ارین ادامه دادم : برام خیلی مهمه که همسر اینده ام حرفم رو درک کنه و تحت هر شرایطی حرفم براش قابل احترام باشه . دوست ندارم زندگیم دچار تغییرات و حوادثی بشه که ما خودمون باعث به وجود اومدن اون حوادث هستیم . زندگی اروم و بی دردسر حق هر دختریه تو ازدواج . احترام متقابل برام خیلی اهمیت داره ....... نماز اول وقت همسر اینده ام برام خیلی اهمیت داره . داشتم همین طوری ادامه می دادم که ارین به ارومی پرید وسط حرفم : تموم این حرفایی که می زنید برای من خیلی با ارزشه و من تمومش رو قبول می کنم . منم دوست دارم زندگی اروم و شادی کنار همسرم داشته باشم ......... دوست دارم ندارم اب تو دل همسر اینده ام تکون بخوره ........ سعیم رو میکنم نمازم رو هم اول وقت بخونم ....... صد در صد برای خانوم با شخصیتی مثل شما احترام زیادی قائل خواهم بود. هر چه من میگفتم ارین با جان و دل قبول می کرد . بحث من یک گفتگوی ساده در مورد رنگ و غذای مورد علاقه و کتاب و از این جور موارد نبود ........ خیلی از مسایلی که شاید برا دختران هم دوره و هم سنم مهم نبود . ولی من دختر اقاجونم بودم و نمک پروده مادری که خودش بهم یاد داده بود حجاب و متانت یک دختر چیزی ازش کم نمی کنه بلکه کاری میکنه که در دل ادم ها نفوذ کنه و فقط یاد خداست که ارام بخش قلب های پر اضطرابه ........ خدایی که من در لحظه لحظه زندگیم احساسش کرده بودم . ارین بعد از اینکه سکوتم طولانی شده بود به حرف اومد : میدونم برا یه دختر سخته که بخواد برا اینده اش تصمیم بگیره و بخواد زندگی رو با یه فردی که نه قبلا دیده و نه حرفی در موردش شنیده شروع کنه ولی می تونم این حرفم رو تضمین کنم که من همیشه پشتیبانتون خواهم بود در اینده ......... و قول میدم که تحت هیچ شرایطی باعث نشم که از خط قرمز هاتون عبور کنم . چون بیشترش خط قرمز های خودم هست . حالا هم اگر صحبت هامون تموم شده میخواستم ازتون بخوام در مورد حرفامون ....... امروز فکر کنید بعدا به یه نتیجه ای برسیم . اگر میشه یه پرتغال هم برام بیارید ممنون میشم چون امروز ناهار نخوردم شرکت . دوباره شیطنت چند روز قبل در نگاهش موج می زد . توی این همه مدتی که باهاش هم صحبت بودم اصلا بهش نگاه نکرده بودم و سرم به زیر بود . کمی که نگاهش کردم دیدم یه پیراهن ابی و سورمه ای چهار خونه تنشه با شلوار مشکی . ساعت مارکی که توی دست چپش بود خیلی خودنمایی می کرد . به سرعت از جام بلند شدم که برم براش یه چیزی بیارم بالا که گفت : اگر میخواین غذا بیارین زحمت نکشید ..... از وقت ناهار گذشته و باعثه زحمته ..... بعد با خنده ادامه داد : دل بنده به همون پرتغاله هم گرمه .....که اگر لطف کنید بیارید . از حرفی که زده بود نا خدا گاه خنده روی لبم اومد ولی سریع جمعش کردم و از درب اتاق زدم بیرون . احساس سبکی میکردم و دوست داشتم جیغ بزنم . نمی دونم چرا ولی دوست داشتم جیغ بکشم . نظرتو به نویسنده بگو: https://harfeto.timefriend.net/16706082802920 ۴۰۰ پارت کامل رمان در وی ای پی کیانا👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8 🌿 ادامه دارد ... 🌿 منتظر فصل دوم این رمان

از همین کانال باشید. دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃

پرچمت من را کفن:)🌱🇮🇷

•💔• یه ذره آرومم کنی راه دوری نمیره‌ها...(:💔 #شهید_گمنام

🎧 داستان صوتی ( یاورِ ملت ) ♦️ سال 1378 بود که حاج قاسم سلیمانی را به دادگاه کشاندند و محاکمه کردند!! به جرم ورود به مرزهای افغانستان برای نجات جان 96 سرباز ربوده شده ایرانی توسط اشرار!! حسین: حاجی اونا تو خاک افغانستانن!نمیتونیم بیشتر از 200 متر از مرز رد بشیم! شما که با قوانین بین المللی آشنایین... حاج قاسم: حرکت کن پسر! دیر بجنبیم سر بریده تَک تَکِ بچه هامون رو طبق قوانین بین المللیشون برامون پست میکنن... صداپیشگان: علی حاجی پور - مسعود عباسی - کامران شریفی - احسان فرامرزی دکلمه : نازنین زهرا رضایی نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat

#سلام_امام_زمانم 😊 پشت دیوار بلند زندگی مانده‌ایم چشم انتظار یک خبر یک انا المهدی بگو یا بن الحسن تا فرو ریزد حصار درد و غم #أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِک_ألْفَرَج 🌷

🌷بسته ویژه شهادت #شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی 📺 #نقاشی_با_شن (انتظار 6 ساله حاج قاسم برای هدیه گرفتن انگشتر رهبری) #جانفدا.......