.
خوشبختی یعنی:
لذت بردن از خوشی های کوچک🌸
قدر دان داشته ها بودن
خوشبختی یعنی:
دادن امید و انگیزه به
کسانی که دلخوش اند به بودنما☺️
#بفرماییدصبحانہرفقا
•━━━━•|•♡•|•━━━━•
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پروردگارا امروز قلبم
مالامال از شکرگزاری
برای موهبت زندگی است
کمک کن تا داستان زندگیام را
به همان زیبایی بیافرینم
که تو جهان را آفریدی
کمک کن تا آیین مهر و مهربانی
را سر لوحه زندگیم قرار دهم
کمک کن که بی هیچ قید و شرط
خودم را دوست بدارم تا بتوانم
عشق را با تمامی انسانها سهیم شوم
برای همدیگه دعاهای قشنگ کنیم😊
ﺩﻋﺎ کنیم هیچکس ﺩﻟﺶ ﻧﮕﯿﺮﻩ، ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ هم صحبت ﺧﻮﺏ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺶ!
ﺩﻋﺎ کنیم که هیچکس ﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﯿﺎﺩ، ﺍگه هم اﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺎﺷﻪ!
ﺩﻋﺎ کنیم هیچکس ﺩﻟﺶ ﭘُﺮ ﻧﺸﻪ، ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﭘﺮ ﺷﺪ ﭘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ!
ﺩﻋﺎ کنیم هیچکس ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻪ، ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﺷﺪ، ﺧﺪﺍ ﺯﻭﺩ ﯾﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ!
ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﺮ ﮐﯽ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﻪ! الهی که حکمت خدا با آرزوهامون یکی باشه🙏
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برخی از رفتارهای زن که نقش اقتدارشکنانه برای مرد دارد!
🔴 #دکتر_حبشی
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#سیاست_های_همسرداری
در زندگی دو نفره و در بین خانوادهی خود و خانوادهی همسرتان و در بین دوستان رعایت این نکات(👇) الزامیست!
1⃣ از شوخیهای بیمورد بپرهیزید.
2⃣ با احترام با همسرتان صحبت کنید.
3⃣ از کلمات محبتآمیز و محترمانه برای صدا زدن همسرتان استفاده کنید.
4⃣ اگر اشتباهی از همسرتان سر زد در مقابل دیگران هیچ عکس العملی نشان ندهید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ..... پارت ۱۲۱ ........ با شنیدن اسم زن داداش فکرم رفت سمت ارین عزیزم .... قفل زبونم شکسته
فصل دوم ......
پارت ۱۲۲ .......
بالاخره خودشو رسوند : چی شد یکدفعه ؟ .... همین ..... صحبتتون شاید نیم دقیقه هم نشد .
اشکم رو پاک کردم ..... اب دهنم رو قورت دادم : حرفی واسه گفتن نداشت .... فقط حرف تلخ گذشته .
اقا امیر سری از تاسف تکون داد : اشکالی نداره .... اروم باشین .... مریم خانوم توی ماشینه .... شمام برید پیششون .... منم چند دقیقه دیگه میام .
وقت به حیاط بزرگ زندان رسیدم .... تازه نفس کشیدنم عادی شد ..... حرفاش توی مغزم اکو میشد .... التماس نکرد .... تقاضای بخشش نکرد ..... حرفی نزد که فکر کنم باید راضی به بخشش بشم .... فقط اظهار پشیمونی کرد .... ولی خب چه سود که هیچ چیزی مثل سابق نمیشه .... حتی اگر بخشیده میشد .... اریا با زندگی من بازی کرده بود ..... با روح یه خانواده بازی کرده بود .
داشتم می رفتم سمت ماشین و اشکام رو پاک می کردم که بابای ارین اومد سمتم : دخترم ..... کیانا جان .
برگشتم سمتش و فقط تنها کلمه ای که از دهانم خارج شد سلام بود .
موهای سرش نسبت به قبل سفید تر شده بود و قامت پدرانه اش خمیده ... دلم براش سوخت .... غم نبود ارین با این خانواده چه کرده بود .
در فکر بودم که به حرف اومد : زحمت کشیدی اومدی .... می دونم از سر اریا هم زیاده که اومدی اینجا ملاقات ..... هرچی سرش بیاد حقشه .... خود کرده را تدبیر نیست .... ارین مرحومم چقدر تلاش کرد از راهی که پیش رو گرفته برش گردونه ولی سر به راه نشد که نشد .... انتظار بخشش هم ندارم ازت بابا جان فقط یه چیزی ازت میخوام که روی منه پیر مرد رو زمین نندازی .
اشکم که روان بود روی صورتم رو پاک کردم و با صدایی اروم به حرف اومدم : بفرمایید .
کمی دستای بلندش رو تاب داد : اگر میشه بیای دیدن مادر ارین .... بی تابی میکنه .... شب و روزش شده گریه واسه ارین ... دخترم ناراحتی ما از غم نبود ارین کمتر از تو نیست .... ما همه بهش وابسته بودیم .... روی من پیرمرد رو زمین ننداز و بیا هر وقت تونستی .
اونقدر دلم به حالش سوخت که قضایای مراسم ترحیم ارین رو کلا فراموش کردم و نفهمیدم چطوری جواب دادم : سعیم رو می کنم که بیام دیدنشون .
همون لحظه اقا امیر هم دوان دوان خودشو رسوند : چیزی شده ؟
سری به نشونه نه به اطراف تکون دادم : نه اتفاق خاصی نیافتاده ..... اگر میشه زودتر برگردیم خونه .
توی کل راه باز هم سکوت بود سکوت ..... مریم هم سعی نکرد قفل این سکوت رو بشکنه و حرفی بزنه ..... با رسیدنمون به خونه راهی اتاق خودم شدم .
اقاجونم سوییت پایین خونه رو برای اقا امیر اماده کرد تا راهی هتل نشه .... اونشب حتی برا صرف شام هم پایین نرفتم .... خاطرات تلخ و شیرین از زندگی کوتاهم با ارین جلوی چشمم رژه میره .... از شبی که عقد کردیم تا شبی که ارین فوت کرد . 🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۱۲۲ ....... بالاخره خودشو رسوند : چی شد یکدفعه ؟ .... همین ..... صحبتتون شاید ن
فصل دوم .....
پارت ۱۲۳........
همه اینا به کنار دوست داشتم به دیدن مادر ارین برم .... با اوضاعی که پدر شوهرم ازش می گفت وضع چندان خوبی نداره ..... اون گناهی نداشت .... ارین هم حسابی مادرش رو دوست داشت .... برای شادی روح ارین هم شده فردا صبح به دیدنش میرم .... هم دل خودم رو اروم میکنم هم خواسته بابای ارین زمین نمی مونه .
صبح زود بعد از خوندن نماز صبحم ..... اماده شدم ..... دو دلی به جونم افتاده بود که برم یا نه ولی با این حال مانتو و شلوار مناسبی تنم کردم و برای مریم پیام دادم : اگر برات امکان داره امروز منو تا یه جایی برسون .... تا قبل ظهر کارم تموم میشه و میایم خونه که هر وقت اقا امیر گفت برگردیم تهران .
به ثانیه نکشید که پیامم سین شد و جوابش اومد : تا تو حاضر شی منم یه چیزی بخورم .... سریع اومدم .
کیفم رو برداشتم و از پله ها سرازیر شدم که دیدم اقاجونم داره برا اقا امیر صبحونه می بره : سلام بابا جان .... کجا به سلامتی ؟
صبح بخیر اقاجون ..... چی بگم .... خودمم دو دلم .... دیروز بابای ارین منو دم زندان دیده و میگه بیا دیدن مامانش که حال و روز خوبی نداره .... اون لحظه دلم سوخت و قبول کردم برم .... ولی اللن حسابی دو دلم .... نکنه رفتنم باعث بشه اینا فکر کنند من میخوام رضایت بدم .... چون هیچ جوره دلم رضا نیست که از خون ارین بگذرم .
اقاجونم سینی اماده صبحانه رو روی کانتر اشپزخونه گذاشت و اومد سمتم : اروم باش بابا جان .... اولا اینکه کار خوبی میکنی داری میری دیدن مادر ارین .... دوما مگه الکیه ..... تو خودت درس خونده ای و اونام می دونن تا کتبا نری دادگاه اعلام نکنی که میخوای رضایت بدی هیچ چیزی حل نمیشه .... بعدشم هیچ کسی مجبورت نمیکنه بابا جان پا روی دلت بذاری و کاری برخلاف اونچه خودت دوست داری انجام بدی .... ولی اصل کارت که داری میری به اون بنده خدا سر بزنی پسندیده هست .
روی پله اخر ایستاده بودم و حرفای اقاجونم رو گوش می کردم که ازش اومدم پایین : اگر یه درصد دارم میرم اونجا فقط به خاطر ارینه .... میدونم خیلی مادرش رو دوست داشت .
اقاجونم لبخندی بهم زد : پس برو به سلامت .
متعاقبا لبخندی تحویل اقاجونم دادم و راهی اشپزخونه شدم تا از فرصت رسیدن مریم استفاده کنم و چیزی بخورم .... مامان ملیحه هم انگاری از تصمیم راضی بود که لبخندی زد و خودشو رو با کارای اشپزخونه مشغول کرد .
بعد از خوردن صبحانه ای مختصر راهی حیاط خونه شدم که دیدم اقاجون و اقا امیر دارن باهم توی الاچیق صبحونه می خورن ..... کفشم رو پام کردم و از حیاط خونه زدم بیرون ... نگاه متعجب اقا امیر روم بود .... ولی حرفی نزد ..... احتمالا اقاجونم بهش بگه دارم کجا میرم .
سوار ماشین مریم شدم که با خنده ای ملیح به حرف اومد : من و خوش رکاب در خدمتیم .... بگو کجا برم ؟ 🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️
⛔هرگز به مادر شوهرتان نگویید :
چرا به پسرت یاد ندادی...!
بسیاری از خانم ها مادرشوهرهای خود را مسئول عیوب شوهرانشان می دانند.
این موضوع او را هم وارد مسائل شما می کند و همه چیز بدتر می شود و شوهرتان دیگر مسئولیت کارهایش را به عهده نمی گیرد.
با آنکه همیشه انداختن تقصیر گردن مادرش راحت تر است، ولی این شما و شوهرتان هستید که باید مسائلتان را حل کنید.
#سياست_های_خانمانه
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
⚠️ رفتارهایی از زنان که مردان را بسیار عصبی میکند :
به مرد فرصت تنهایی ندادن
مدام زنگ زدن
شکاک بودن
بدگویی از او در جمع
آرایش بیش از حد
قهر کردن و حرف نزدن
مقایسه او با دیگرمردان
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
و چقدر دیر میفهمیم که #زندگی ایستگاهی نیست که شتابان بهدنبالش میرویم.
بلکه همین روزهاییست که منتظر گذشتنشان هستیم.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#برخورد_با_خانواده_شوهر
🔵فراموش نکنید که شما ملکه ی همسر خود هستید
پس همواره مثل یک ملکه رفتار کنید
بگذارید مردتان از اینکه مالک شماست به خود ببالد.👑
🔵یک ملکه هیچ احتیاجی به #بدگویی ندارد .هیچ گاه عیب و ایراد رفتاری و... خانواده همسرتان را به وی نگویید نه بخاطر اینکه آنها هیچ ایرادی ندارند بلکه بخاطر اینکه #شخصیت شما والاتر از این است که وقتتان را به عیب جویی از بقیه اختصاص دهید.
🔵هر گاه مردتان نکته ی مثبتی درباره ی خانواده ی خود گفت سریع گارد نگیرید .لبخند بزنید و حرفش را سریعا #تایید کنید و مطمین باشید چیزی را از دست نمیدهید
بلکه روز به روز نزد #همسرتان عزیز تر میشوید.👑
🔵در مورد خانواده همسرتان همانگونه برخورد کنید که #انتظار دارید همسرتان در مواجه با خانواده شما برخورد کند.👍
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi