🇮🇷شهیدی که اینهفته محفلمان به یادش مزین است
💠 تازه دامادی که به مراسم عروسیاش نرسید
🇮🇷#امیر_سیاوشی به سال ۱۳۶۷ شمسی در محله ی چیذر تهران متولد شد. وی از اعضای یگانِ دریایی سپاه پاسداران بود که، داوطلبانه به #مدافعان_حرم حضرت زینب کبری سلام الله علیها در سوریه ملحق شد و در ۲۹ آذر ۱۳۹۴ ، در #خان_طومان خلعت #شهادت پوشید.🕊
🔴#خداحافظی امیر با دوستانش:
قبل از اربعین با کاروانی از بچههای چیذر به کربلا رفته بودیم که در مسیر، امیر از بچهها حلالیت طلبید. بچهها کمی سر به سرش گذاشتند و گفتند «امیر نکند که بدون پا برگردی». امیر پاسخ داد: «برگشتی ندارد. میروم و با یک خال در پیشانی برمیگردم.»
آخرین پیغامی بود که از امیر به ما رسید. آن لحظه تصور نمیکردیم که کمی بعد خبر شهادتش را خواهیم شنید
📚کتابِ #هیچ_چیز_مثل_همیشه_نیست ، روایتی داستانی از زندگی #شهید مدافع حرم #امیر_سیاوشی است که توسط انتشارات روایت فتح چاپ شده است.
🇮🇷#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ در قزوین به دنیا آمد.
۱۰ آبان ماه سال ۱۳۹۱ ازدواج کرد و توسط سپاه صاحب الامر(عجل اللهفرجه) قزوین و به عنوان #مدافع_حرم در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت. پنجم آذر ماه سال ۱۳۹۴ در حلب سوریه و درگیری با داعش خلعت #شهادت پوشید.🕊
✅ماجرایی که #رهبر_انقلاب از کتاب یادت باشد تعریف کردند؛
💠*باید در تاریخ ثبت کرد*
«یک کتابی تازه خواندهام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان -زن و شوهر- متولّدین دههی ۷۰، مینشینند برای اینکه در جشن عروسیشان گناه انجام نگیرد، نذر میکنند سه روز روزه بگیرند! به نظر من این را باید ثبت کرد در تاریخ که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسیشان ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد، به خدای متعال متوسّل میشوند، سه روز روزه میگیرند. پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) میشود؛ گریهی ناخواستهی این دختر، دل او را میلرزاند؛ به این دختر -به خانمش- میگوید که گریهی تو دل من را لرزاند، امّا ایمان من را نمیلرزانَد! و آن خانم میگوید که من مانع رفتن تو نمیشوم، من نمیخواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمهی زهرا سرافکنده باشم! ...
📚کتاب #یادت_باشد روایتی است عاشقانه از زندگی این #شهید که توسط انتشارات شهیدکاظمی به چاپ رسیده
💠#امیر_المؤمنین_امام_علی علیهالسلام:
🔸️فَاِنَّ الْجِهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللّهُ لِخاصَّةِاَوْلِيائِهِ، وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوي، وَ دِرْعُ اللّهِ الْحَصينَةُ، وَ جُنَّتُهُ الْوَثيقَةُ...
🔸️جهاد دری است از درهای بهشت، كه خداوند آن را به روی اولياء خاصّ خود گشوده، جهاد جامه پرهيزگاری، زره استوار، و سپر مطمئن خداست ...
🔸️... وَ قُلْتُ لَكمُ: اغْزُوهُمْ قَبْلَ اَنْ يغْزُوكمْ، فَوَاللّهِ ما غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ في عُقْرِ دارِهِمْ اِلاّ ذَلُّوا ...
🔸️به شما گفتم كه با اينان بجنگيد پيش از اينكه با شما بجنگند، به خدا قسم هيچ ملّتی در خانه اش مورد حمله قرار نگرفت مگر اينكه ذليل شد.
🔖بخشی از خطبه ۲۷ #نهج_البلاغه در نکوهش اصحاب از نرفتن به جهاد
#جهاد#عزت #شهادت
🇮🇷#شهید_سلیمانی هم قهرمان ملّت ایران شد و هم قهرمان امّت اسلامی
💠#امام_خامنهای مدظله العالی فرمودند:
⚘#شهادت سلیمانی یک حادثهی تاریخی است، یک حادثهی معمولی نیست که از یاد تاریخ برود؛ این در تاریخ ثبت شد به عنوان یک نقطهی روشن. و شهید سلیمانی، هم قهرمان ملّت ایران شد و هم قهرمان امّت اسلامی شد؛ این نکتهی اساسی است. ایرانیها هم به خودشان افتخار کنند که مردی از میان آنها از یک روستای دورافتاده برمیخیزد، تلاش میکند، مجاهدت میکند، خودسازی میکند، تبدیل میشود به چهرهی درخشان و قهرمان امّت اسلامی.
۱۳۹۹/۰۹/۲۶
#مقام_معظم_رهبری
#حاج_قاسم_سلیمانی
من علی ام که خدا قبله نما ساخت مرا
جزخدا و نبی و فاطمه نشناخت مرا
من که یکباره در ازقلعه ی خیبر کندم
داغ زهرابخدا ازنفس انداخت مرا
#امیرالمؤمنین_امام_علی_علیه_السلام
#حضرت_زهرا_علیهاالسلام
#شهادت
#فاطمیه
من علی ام که خدا قبله نما ساخت مرا
جزخدا و نبی و فاطمه نشناخت مرا
من که یکباره در ازقلعه ی خیبر کندم
داغ زهرابخدا ازنفس انداخت مرا
#امیرالمؤمنین_امام_علی_علیه_السلام
#حضرت_زهرا_علیهاالسلام
#شهادت
#فاطمیه
هیئت ثقلین
#میثم_تمار
🏴 ایام شهادت میثم تمار
گروهی از بازاریان کوفه نزد میثم آمدند و گفتند: ای میثم، برخیز و با ما بیا تا به نزد عبیدالله برویم و از مسؤول بازار شکایت کنیم وبخواهیم تا او را عزل و کسی غیر از او را بر ما بگمارد. میثم میگوید: هنگامی که نزد امیر آمدیم امیر کاملاً به سخن من گوش داد و از تواناییم در سخن دانی در شگفت شد. در این هنگام عَمرو بن حُرَیث به عبیدالله گفت: امیر آیا این گوینده را میشناسی؟ عبیدالله گفت: مگر او کیست؟! عمرو بن حریث گفت: این میثم تمّار است؛ همان دروغ گوی دوستدار دروغگو...میثم میگوید: در این هنگام، امیر گفت: او چه میگوید؟! گفتم: دروغ می گوید. من راستگوی دوستدارِ راستگو، علی بن ابی طالب، امیرِ بر حقّ مؤمنان هستم. عبیدالله بن زیاد به من گفت: یا از علی بیزاری میجویی و از بدیهایش میگویی و یا این دستها و پاهایت را قطع و تو را مصلوب میکنم. در این لحظه میثم به گریه میافتد.
عبیدالله بن زیاد علیه العنه به او میگوید: از سخنی به گریه افتادهای که هنوز عملی نشده؟! میثم پاسخ میدهد: والله که نه از این سخن میگریم و نه از عملی شدن آن؛ بلکه از این میگریم که (سالها پیش) وقتی که سید و مولایم این (تصمیم تو) را به من خبر داد، در دلم شک افتاد. عبیدالله بن زیاد میگوید: مگر او به تو چه گفته بود؟ میثم پاسخ میدهد: امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود والله، دستها و پاها و زبانت قطع شود و مصلوب شوی. من گفتم: چه کسی با من چنین میکند ای امیر المؤمنین؟! حضرت فرمود: آن گستاخِ زنا زاده، آن پسرِ کنیزِ زناکار، عبیدالله بن زیاد.
عبیدالله گفت: والله که دستها و پاهایت را قطع میکنم، ولی زبانت را رها میکنم تا تو و مولایت را تکذیب کرده باشم.
ودستور میدهد او را مصلوب کنند.
در همان حال، میثم تمّار شروع به گفتن فضائل امیرالمومنین علیه السلام برای مردم میکند. عمرو بن حریث به عبیدالله خبر میدهد که اگر سخنان میثم ادامه پیدا کند، خوف شورش کوفیان میرود، لذا باید دستور بدهد تا زبانش را ببرند. عبیدالله نیز فرمان میدهد. مأمور نزد میثم میآید و میگوید:
زبانت را بیرون بیاور که من فرمان دارم تا آن را قطع کنم. میثم میگوید: مگر آن پسرِ کنیزِ زناکار گمان نکرده بود که من و مولایم را تکذیب میکند؟! آن مأمور زبان میثم را قطع میکند و میثم به شهادت میرسد.
#امیر_المومنین_علیه_السلام
#میثم #میثم_تمار
#شهادت
هیئت ثقلین
#میثم_تمار
🏴 ایام شهادت میثم تمار
گروهی از بازاریان کوفه نزد میثم آمدند و گفتند: ای میثم، برخیز و با ما بیا تا به نزد عبیدالله برویم و از مسؤول بازار شکایت کنیم وبخواهیم تا او را عزل و کسی غیر از او را بر ما بگمارد. میثم میگوید: هنگامی که نزد امیر آمدیم امیر کاملاً به سخن من گوش داد و از تواناییم در سخن دانی در شگفت شد. در این هنگام عَمرو بن حُرَیث به عبیدالله گفت: امیر آیا این گوینده را میشناسی؟ عبیدالله گفت: مگر او کیست؟! عمرو بن حریث گفت: این میثم تمّار است؛ همان دروغ گوی دوستدار دروغگو...میثم میگوید: در این هنگام، امیر گفت: او چه میگوید؟! گفتم: دروغ می گوید. من راستگوی دوستدارِ راستگو، علی بن ابی طالب، امیرِ بر حقّ مؤمنان هستم. عبیدالله بن زیاد به من گفت: یا از علی بیزاری میجویی و از بدیهایش میگویی و یا این دستها و پاهایت را قطع و تو را مصلوب میکنم. در این لحظه میثم به گریه میافتد.
عبیدالله بن زیاد علیه العنه به او میگوید: از سخنی به گریه افتادهای که هنوز عملی نشده؟! میثم پاسخ میدهد: والله که نه از این سخن میگریم و نه از عملی شدن آن؛ بلکه از این میگریم که (سالها پیش) وقتی که سید و مولایم این (تصمیم تو) را به من خبر داد، در دلم شک افتاد. عبیدالله بن زیاد میگوید: مگر او به تو چه گفته بود؟ میثم پاسخ میدهد: امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود والله، دستها و پاها و زبانت قطع شود و مصلوب شوی. من گفتم: چه کسی با من چنین میکند ای امیر المؤمنین؟! حضرت فرمود: آن گستاخِ زنا زاده، آن پسرِ کنیزِ زناکار، عبیدالله بن زیاد.
عبیدالله گفت: والله که دستها و پاهایت را قطع میکنم، ولی زبانت را رها میکنم تا تو و مولایت را تکذیب کرده باشم.
ودستور میدهد او را مصلوب کنند.
در همان حال، میثم تمّار شروع به گفتن فضائل امیرالمومنین علیه السلام برای مردم میکند. عمرو بن حریث به عبیدالله خبر میدهد که اگر سخنان میثم ادامه پیدا کند، خوف شورش کوفیان میرود، لذا باید دستور بدهد تا زبانش را ببرند. عبیدالله نیز فرمان میدهد. مأمور نزد میثم میآید و میگوید:
زبانت را بیرون بیاور که من فرمان دارم تا آن را قطع کنم. میثم میگوید: مگر آن پسرِ کنیزِ زناکار گمان نکرده بود که من و مولایم را تکذیب میکند؟! آن مأمور زبان میثم را قطع میکند و میثم به شهادت میرسد.
#امیر_المومنین_علیه_السلام
#میثم #میثم_تمار
#شهادت