2.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
3.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راست و دروغشو نمیدونم... ولی تجربه بینظیری بود!
دور هم جمع بشیم، اتاقو تاریک کنیم و چندتا شمع روشن کنیم. یه صفحه و یه نعلبکی و تلاش برای احضار ارواح!!
هممون دوست داشتیم باور کنیم! خاطراتی که بقیه بچهها از احضار کردن ارواح تعریف میکردن، دیدن جن و ارواح و غیره.... و ما سادهلوحی رو خودمون انتخاب میکردیم و دوست داشتیم راست باشه!
گاهی هم اون وسط یه شیطنتهایی میکردیم و جیغ بقیه رو درمیاوردیم، یه وقتایی هم جیغ ما رو درمیاوردن!
خوش میگذشت خلاصه... بهانهای بود برای ساختن یک شب خاطرهانگیز دیگه
#نوستالژی | نوستالژی
#قدیمی | قدیمی
#زمان | زمان
4.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم خونه مادربزرگ رو میخواهد...
مادربزرگ که صبح زود از خواب بیدار می شد و
مرغ و خروس ها رو از لونه درمیاورد و
بهشون دونه میداد...
بوی نونی که مادربزرگ پخته بود کل خونه رو گرفته بود،
بوی خاک وآب و گل و برگ انگور!
و بساط صبحانه که تو ایون پهن میشد
واز همه مهم تردلم از عطر مهربانیت تنگ شده
#نوستالژی | نوستالژی
#قدیمی | قدیمی
#زمان | زمان
روزگاری خانه هامان سرد بود
بردن نفت زمستان درد بود
يک چراغ والور و يک گرد سوز
زيرکرسی با لحافی دست دوز
خانواده دور هم بودن همه
در کنار هم می آسودن همه
روی سفره لقمه نانی تازه بود
روی خوش درخانه بی اندازه بود
آن قديما عاشقی يادش بخير
عطر و بوی رازقی يادش بخير
عصر پست و تلگراف و نامه بود
روزگار خواندن شه نامه بود
#نوستالژی | نوستالژی
#قدیمی | قدیمی
#زمان | زمان