eitaa logo
حس آرامش ❤️
189 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
8هزار ویدیو
34 فایل
تاریخ 1402/2/2 حس آرامش با متن های انگیزشی داستان کوتاه پندانه حدیث مهدوی تلنگر ومطالب مفید دیگر
مشاهده در ایتا
دانلود
2.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسنی رو یادتونه؟ اون زمان که این برنامه رو میذاشت، یه مُد شده بود هر نره خری رو که میدیدی میگفت: من کلاس اولی هستم، خوشحال هستم.😂 | نوستالژی | قدیمی | زمان ╔✯══๑ღღ๑══✭
3.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما آخرین نسلی هستیم که می‌دونیم دنیای قبل از اینترنت چه شکل و حالی داشت. | نوستالژی | قدیمی | زمان ╔✯══๑ღღ๑══
وقتی که اینترنت نبود | نوستالژی | قدیمی | زمان ╔✯══๑ღღ๑══✭
‌ راست و دروغشو نمی‌دونم... ولی تجربه بی‌نظیری بود! دور هم جمع بشیم، اتاقو تاریک کنیم و چندتا شمع روشن کنیم. یه صفحه و یه نعلبکی و تلاش برای احضار ارواح!! هممون دوست داشتیم باور کنیم! خاطراتی که بقیه بچه‌ها از احضار کردن ارواح تعریف می‌کردن، دیدن جن و ارواح و غیره.... و ما ساده‌لوحی رو خودمون انتخاب می‌کردیم و دوست داشتیم راست باشه! گاهی هم اون وسط یه شیطنت‌هایی می‌کردیم و جیغ بقیه رو درمیاوردیم، یه وقتایی هم جیغ ما رو درمیاوردن! خوش میگذشت خلاصه... بهانه‌ای بود برای ساختن یک شب خاطره‌انگیز دیگه | نوستالژی | قدیمی | زمان
دهه شصت کودکی سال‌های دور از خانه (اوشین) مشق نوشتن کنار بخاری گذاشتن پوست نارنگی روی بخاری صدای بارش باران در پشت پنجره گاهی یک تصویر یک دنیا خاطرات را یاد آدم می‌آورد خاطرات شیرین روزهای کودکی... | نوستالژی | قدیمی | زمان
کاش خونه‌هامون هنوز این‌شکلی بود بعدازظهرا توی حیاطش میشستیم چای میخوردیم عجب صفایی داشت😢... | نوستالژی | قدیمی | زمان ╔✯══๑ღღ๑══✭
پس از ملال ،محال است خرمی نرسد | نوستالژی | قدیمی | زمان ╔✯══๑ღ
4.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادش بخیر🥲 چقدر زود گذشت! چقدر همه چی ساده و بی ریا بود… حیف که گذشت... | نوستالژی | قدیمی | زمان
دلم خونه مادربزرگ رو میخواهد... مادربزرگ که صبح زود از خواب بیدار می شد و مرغ و خروس ها رو از لونه درمیاورد و بهشون دونه می‌داد... بوی نونی که مادربزرگ پخته بود کل خونه رو گرفته بود، بوی خاک وآب و گل و برگ انگور! و بساط صبحانه که تو ایون پهن میشد واز همه مهم تردلم از عطر مهربانیت تنگ شده | نوستالژی | قدیمی | زمان
روزگار قدیم روزهای آفتابی و‌صبحانه‌هایی که بوی خاطره می‌دهند… بوی نان داغ و تازه که پدرم صبح زود می‌گرفت… ‌ چند استکان چای و چند جین لبخند می‌خواهد، خانه مادربزرگ و عطر کاهگل و شمعدانی می‌خواهد...‌ | نوستالژی | قدیمی | زمان ╔✯══๑ღღ๑══✭╗
‌ روزگاری خانه هامان سرد بود بردن نفت زمستان درد بود يک چراغ والور و يک گرد سوز زيرکرسی با لحافی دست دوز خانواده دور هم بودن همه در کنار هم می آسودن همه روی سفره لقمه نانی تازه بود روی خوش درخانه بی اندازه بود آن قديما عاشقی يادش بخير عطر و بوی رازقی يادش بخير عصر پست و تلگراف و نامه بود روزگار خواندن شه نامه بود | نوستالژی | قدیمی | زمان